قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

Sözlük - واژه نامه ترکی


پیشانی: alın
ابرو: qaş
چشم: göz
مردمک چشم: gilə
مژه: kilpik
... گوش: qulaq
بینی: burun
گونه: yanaq
دهان: ağız
فک: çənə, əng
لب: dodaq
ریه: ağ ciyər
کلیه: böyrək
کبد: qara ciyər
قلب: ürək
مثانه: südüklük
روده: bağırsaq
ناخن: dırnaq
انگشت: barmaq
مچ: bilək
دندان: diş
زبان: dil
ماهیچه: qas
ران: Bud
پاچه: xalça
شانه: omuz
سینه: döş
قوزک پا: topuq
زانو: diz
پاشنه: daban
پوست: dəri, qabıq

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

عالیم قاسموف





عالیم قاسموف

در سال 1957 میلادی متولد شد و در روستایی در نزدیکی های شهر شاماخی آزربایجان رشد یافت.

او نیز یکی از هزاران مفاخر آزربایجان است.
صدای پدر عالیم هم خوب بوده و گاهی بعنوان خواننده فعالیت می کرده اما کار و فقر مالی مانع از ادامه فعالیت های او شده است. بدلیل فقر مالی، پدرش قادر به خرید آلات موسیقی برای فرزند خود نبود و از یک قاب و پوست شکم بز برای فرزند خود طبلی درست کرد.
او کار خود را با خواندن در مراسم مذهبی آغاز کرد و پدر و مادرش تصمیم گرفتند که او در موسیقی تحصیل کند. در سن 14 سالگی زمانی که در یک مسابقه محلی موسیقی اجرا کرد، تماشاگران به او خندیدند چرا که فکر می کردند او به نحوه صحیح موسیقی آشنا نیست اما بعدها فهمیدند که عالیم جوهر موسیقی آذربایجان است.
در 21 سالگی به مدرسه موسیقی در باکو رفت. هر چند این دوره چهارساله بود اما عالیم در دو سال ان را تمام کرد.
در دوران حاکمیت شوروی محدودیت های زیادی برای موسیقی آذربایجانی وجود داشت و با آن مقابله می شد. عالیم کار حرفه ای خود را در این دوره آغاز کرد.
در سال 1983 با پایان یافتن دوره شوروی او برنده مسابقه ملی جبار قاریاغدی اوغلو شد. او در سال های 1983 و 1987 جوایزی از یونسکو دریافت کرد و بعنوان چهره ای جهانی در موسیقی شناخته شد.
عالیم می¬ گوید که دیدن اجرای "نصرت فاتح علی خان" تاثیر زیادی در رسیدن به سبک جدید عالیم داشت.
عالیم در سال 1993 لقب "هنرمند مردمی آذربایجان" را دریافت کرد و با دریافت جایزه آی ام سی یونسکو افتخاری دیگر به دست آورد.
دختر عالیم فرغانه از سن 16 سالگی به همراه پدر اجرا می کند و از 20 سالگی به طور رسمی همراه پدر درخشید.
در سال 2009 عالیم قاسیموف بعنوان یکی از 500 چهره تاثیرگذار و مهم مسلمان انتخاب شد و در سال 2010 با دریافت جایزه "50 صدای برتر ضبط شده" رادیوی ملی امریکا افتخارآفرینی کرد.

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

طالعییمه سن باخ

طالعییمه سن باخ

دوشونجَلَریم یاساق
دویغولاریم یاساق
کئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق
گلَجَه‌ییمدن دانیشماغیم یاساق
(بولوت قاراچورلو)

Tаlеyimə sən bах
Düşüncələrim yаsаq
Duyğulаrım yаsаq
Kеçmişimdən söz аçmаğım yаsаq
Gələcəyimdən dаnışmаğım yаsаq
Bulut QaraÇorlu)ı)

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

آنا شعری (استاد شهریار)




آنامین آغ اوزون، گؤرماغیم گلدی
آنامین دیزینه باشیمی قویوب
دونیانین فیکرینی، آتماغیم گلدی
یئرین آلت قاتیندا انون یانیندا
هئچ اولمازسا بیرآن، یاتماغیم گلدی
او گئدن یوللارین ، ایین قوخلاییب
او اوچان یئرلره ، اوچماغیم گلدی
فیکریمه گلدیقجا آیریلیق گونو
بولود تک چاخنایب، یاغماغیم گلدی
او یاتان مزار دا انون یانیندا
حیاتدان آیریلیب اؤلماغیم گلدی

ترجمه فارسی:

دیدن روی مادر را آرزو کردم
سر بر روی زانوی مادر،
فراموش کردن دنیا را آرزو کردم
در کنار وی در زیر زمین،
لحظه ای آرمیدن را آرزو کردم
بوییدن راه های رفته وی و،
پرواز به سوی او را آرزو کردم
با یاداوری روز جدایی،
همچون ابر غریدن و باریدن را آرزو کردم
در مزار او و در کنار او،
ترک حیات و مرگ را آرزو کردم.

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

رقص آذربایجانی : تاریخ از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد، شاهد حضور رقص در سرزمین آذربایجان بوده است.




رقص آذربایجانی :
تاریخ از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد، شاهد حضور رقص در سرزمین آذربایجان بوده است.
رقص ابتدائی، با ایماء و اشاره (پانتومیمی) که در ارتباط متقابل با محیط کار، جان گرفت و هموار تحت سلطه شرایط معیشتی قرار داشت.
قومی که با شکار حیوانات گذران زندگی می کردند، رقصی از خود به نمایش می نهادند که حرکات نرم و جذاب به کار رفته در آن رنگی از سحر و جادو داشت.
حرکات آرزومندانه کشاورزان برای وفور محصول، که همواره با نوای ساز همراه بوده، حالاتی مشابه برادشت گندم یا چیدن انگور را به نمایش می گذاشت و این دلیلی است روشن برای استمرار چند هزار ساله رقص در آذربایجان. رقصی که پیوندی عمیق با دگرگونی های مادی و معنوی مردم دارد و بازتاب قاطع خصوصیات ملی اوست.
زندگی مردم آذربایجان از دیرباز با رقص عجین بوده است. تاریخ انواع حرکات موزون در آذربایجان از نظر فرم و نحوه اجرا،‌ به صورت انفرادی یا دسته جمعی ، اعم از مردانه یا زنانه و تعداد ایفاکنندگان به قدری متنوع و مبسوط است که در فرهنگهای ترکی، کردی، ارمنی، گرجی و … با نامهای گوناگون تبلور یافته و در بسیاری از موارد حرکات موزون فرهنگهای مختلف در پایه مشترک و در جزئیات باهم تفاوت دارند. با این حال می توان صدها نوع از حرکات موزون را بنا به نام محل یا فرد شهیر، مفهوم زبانی، نحوه اجرا به صورت حرکات موزون غنایی و لیریک پهلوانی و حماسی و … تقسیم بندی کرد اعم از :
رقص لیریک: یاللی، شالاخو، اوزون دره، تره کمه، واغزالی، سیندیرما، توراجی، گولوم آی،قیتقیلدا، آلما، لاله، دستمالی، یئری- یئری
رقص پهلوانی و جنگی: قزاقی، قفقازی، لزگی، قایتاغی، کوراوغلونون قایتارماسی، کوراوغلونون باغیرتیسی، میصری، زوتی- زوتی، زنجیر توتماق، تار آباسی
رقص مراسمی: کوسا- کوسا، آذربایجان، میرزهیی، آسماکسمه، آغیرقاراداغی و ….
اشاره ای هر چند اندک در مورد هر کدام :
یاللی: از رقص ریشه دار و باستانی است که در فرهنگ آذربایجانی بطور گستردهای رواج دارد . اشعار حکیم نظامی گنجوی در توصیف حرکتهای پای ایفاگر- به مانند گردش زخمه بر چنگ – به یاللی می باشد:
یاللی با مشایعت نوازندگان سورنا و دهل در صفی طولانی، دست در دست، با دستمال یا چوبی در دست رهبر صف، بصورت جمعی اجرا میشده است.
یاللی در دو نوع بصورت رقص مستقل و حرکات موضوعی بصورت تاترونمایش – هک در حین رقص موتیفهای قهرمانی و روحیات ایلی، جوانی و چابکی خود را مییابد- اجرا می شود.
از یاللی در قسمتی از اپرای کوراوغلو ساخته ئوزیر حاجی بیگوف در قسمتی از اپرای نرگس ساخته مسلم ماقامایف در قسمتی از باله گلشن ساخته سلطان حاجی بیگوف در اثری به نام یاللی ساخته جهانگیر جهانگیروف، در قسمتی از باله قوبوستان کولگهلری ساخته قاراقارایف و آهنگسازان روسی و بعضاً اروپایی استفاده شده است.
لزگی: رقصهای قفقاز و ماورا آن به شمار می رود که به شکل گسترده ای در آذربایجان متداول است. لزگی، حماسی، باوقار، پرتحرک و ریتمیک است که توسط مردان بصورت جمعی و با هنرنمایی تک تک ایفاگران با حرکات پا، پنجه پا، بصورت سریع با تمثیلی از حالت تاخت و سوار بر اسب و غالباً با خنجری در دست یا دستهای مشت کرده، با حرکاتی بدیع و گاه اکروباتیک، چرخش روی زانوها، پرشها اجرا می شود.

قایتاغی: نوع دیگری از رقص است که در آذربایجان با عناوین اوج دوست، یئددی قارداش ، اوغلانلار رقصی اجرا می گردد.
کور اوغلو: از رقصهای قدیمی است که توسط سورنا و دهل اجرا می شود. کوراوغلو، پرصلابت،‌حماسی، رزمی و پهلوانی است که در ابتدا با سرعتی آرام شروع شده و تدریجاً تند میشود که به یادبود قهرمان افسانهای دوران فئودالی یعنی کوراوغلو نامیده می شود.

میصری: (شمشیر عربی منسوب به کوراوغلو) غالباً توسط عاشیقها، با ریتمی شبیه به مارش و با انجام حرکات مشکل و سنگین و غالباً با شمشیر توسط ایفاگران اجرا می شود
لیست انواع رقص‌های فولکلوریک قدیمی آذربایجانی
• رقص آبایی
• رقص آذربایجان
• رقص آستا قاراباغی
• رقص آسما کسمه
• رقص آغیر قاراداغی
• رقص آلچا گولو
• رقص آواری
• رقص آی بری باخ
• رقص انزلی
• رقص اوچ بادام بیر قوز
• رقص اوچ نومره. دورد نومره. بش نومره. آلتی نومره
• رقص اوزون دره
• رقص اون دورد نومره
• رقص ایکی آروادلی
• رقص بریلیانت
• رقص بنؤوشه
• رقص پهلوانی
• رقص تامارا
• رقص توی (عروسی)
• رقص توراجی
• رقص ترکمه
• رقص جامیش باغا گیردی
• رقص جنگی
• رقص جیرانی
• رقص جهری بی یم
• رقص چاتتادی
• رقص چال پاپاق
• رقص چیت تومان
• رقص خالاباجی
• رقص خان¬ چوبانی
• رقص دارتما یاخام جیریلدی
• رقص دارچینی
• رقص دسمالی
• رقص رنگی
• رقص زوغالی
• رقص ساری باش
• رقص ساموخ
• رقص سمنی
• رقص شالاخو
• رقص شاهسونی
• رقص شکی
• رقص عنابی
• رقص قازاغی
• رقص قایتاغی
• رقص قوچعلی
• رقص قوفتا
• رقص قیتقیلدا
• رقص قیزلار بولاغی
• رقص قیزیل گول
• رقص کئچی مه مه سی
• رقص کسمه
• رقص کندیری
• رقص کوراغلو
• رقص کوراغلونون قایتارماسی
• رقص گلین آتلاندی
• رقص گلین گتیرمه
• رقص گلین هاواسی
• رقص گول گز
• رقص گولمه یی
• رقص لاله
• رقص مجسمه
• رقص میصری
• رقص میرزایی
• رقص میرواری
• رقص نازنازی
• رقص واغزالی
• رقص وئلاچولا
• رقص هالای
• رقص هئیراتی
• رقص هئیوا گولو
• رقص یاللی
• رقص یئرلی
• رقص یوز بیر
لیست انواع رقص‌های فولکلوریک معاصر آذربایجانی
• آذربایجان مارالی
• آغ چیچک
• آیشات
• اوزومچی
• اووچی
• ایلک باهار
• بایرام سوئیتاسی
• بختوری
• چوبان رقصی
• چوبانی
• داغلار گوزلی
• داغلی رقصی
• دیلیجان
• دیاموند
• ساری گلین
• ساز
• شیخ شامیل
• عاشق آبادی
• قاراباغ یاللیسی
• قاوال
• قیسقانج
• لزگی
• مارال
• مزه لی
• نابات خانیم
• ناز ایلمه
• نعلبکی
• نه قدر قشنگسن
• یوردو- یوردو





آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

نگاهی به تاریخ پیدایش و توسعه رقص های آذربایجانی





دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: با توجه به تحقیقات انجام شده شکل ابتدایی رقص کنونی مردم آذربایجان بیشتر برگرفته ازرقص های مردم جنوب کشور آذربایجان و نزدیک رود آراز می باشد. والبته محققان در منطقه قوبوستان (نزدیک باکو) حکاکی هایی روی صخره ها پیدا کرده اند که فیگورهای مربوط بهرقص آذربایجانی را نشان می دهد.

به گزارش دورنانیوز، رقص های اجرا شده در قدیم صرفا برای برنامه های خاص اجرا میشده و اصلا برای تماشا شدن با مفهوم رقص امروزی نبوده است بلکه بعنوان یکی از عناصر اصلی هر مراسمی بوده است. بر این اساس دسته رقاص و تماشاچی هم وجود نداشته است.

banner7

در روزگار قدیم، بشر به ماه و خورشید، آتش و کولاک، آب و درخت و بعضی حیوانات، تقدس قائل شده و آنها را ستایش می کردند. و برای عبادت آنها مراسم رقص اجرا می کردند. پس واضح است که ترکیب حرکات رقص آنان یک پدیده طبیعی و یا مثلا حرکت مخصوص به یک حیوان را نشان می داد. آتش پرستی در بسیاری از مناطق رایج بوده و این پرستش در عالم شرق و آذربایجان هم وجود داشته است. بسیاری از آیین ها و عادات و رقص ها مربوط به آتش می باشد. ظاهرا آتش پرستی مدتی طولانی در آذربایجان رایج بوده است. معتقدان به قدرت آتش هنگام آتش زدن خرمن، حول آن جمع شده، دور زده، از روی آتش پریده و می رقصیدند.

azerbaijan-dance-lezgi-tabriz-dance-com_

به رقص های قدیمی معمولا، از منظر حرفه ای نگریسته نمی شد. و بعدها رفته رفته با تکامل به سوی حرکات نمادین مراسمات خاص، بصورت رشته ای هنری درآمد. البته تا این انتقال و تبدیل شدن به هنر، زمان زیادی طول کشید. بعضی از رقص هایی که از مراسمات مذهبی شکل گرفته و ماهیت هنری به خود گرفته اند شامل رقص «قودو»، «سمنی»، «گلین آتلاندی» و غیره می باشد. با گذر زمان … رقص با از دست دادن فرم مراسم گونه خود، بعنوان سرگرمی مفرح مطرح شد اما سپس با ظهور رقاصان متخصص، این هنر جایگاه اصلی خود را پیدا کرد و رقص ها رفته رفته از لحاظ مفهومی، شکل معین و خاصی  به خود گرفتند. و البته آذربایجان به خاطر طبیعت زیبا و منحصر به فردش، اجزای شاد و عناصر رقص های دسته جمعی زیادی را جذب رقص خود کرد.

از زمان های بسیار طولانی، فرهنگ آذربایجان در مناطق دوردست، از طرف سایر ملل استقبال می شد. هنرمندان و متخصصان رقص آذربایجانی که از طرف حکومت های ترکیه،ایران، اعراب دعوت می شدند و یا این که در جنگ به اسارت گرفته می شدند، فرهنگ آذربایجان و هنر و خلاقیت خود را در این مناطق هم نشان می دادند.

226030_212010388851489_3747047_n

شاعر بزرگ آذربایجان، نظامی گنجوی، در مورد رقص های دربار بسیار نوشته است. لازم به ذکر است که نظامی اولین بار در ادبیات، واژه “رقص” را بکار برده است. نظامی در آثار ارزشمند خود، چگونگی تبدیل اویون (بازی) به رقص را تصویر می کند. البته بعدها، مفاهیمرقص و اویون، به هم آمیخته، و اکنون معنای واحدی از آنها قابل برداشت است. رقص های «یاللی»، «گولوم ائی»، «جهری بیگیم»، «قیتقیلیدا» از این دسته اند. پیش فرض اولیه ازرقص بانوان در رقص آذربایجانی، رقصی آرام و لطیف است. اما نظامی گنجوی در آثارش حرکات سریع و خشنی از آنها را توصیف می کند. قابل توجه است که سطر شعری از چنین شاعری چه اطلاعات مفیدی می تواند به دست دهد.

در تاریخ آذربایجان، دورهایی بوده که، بعضی از اراضی آن، دست حاکمان خارجی بوده و خوانندگان، موسیقیدان ها و رقاصان خارجی دعوت می شدند. و اینها بدون شک روی رقص آذربایجانی بی تاثیر نبوده است. و شاید بعضی حرکات شانه و دیگر حرکات موجود در رقص آذری امروزه، حاصل فولکلور آذربایجان نیست و وارداتی است. چون که چنین حرکاتی کاملا برای رقص آذربایجان، بیگانه است.

djangi

بعضا دسته بندی های کلی مثل رقص های قفقازی و رقص های شرقی، که به همه رقص های آذربایجانی، گرجی، داغستان و غیره اتلاق می شود، اصطلاح مناسبی نیست و بعضا باعث از بین رفتن خصوصیت ملی رقص یک ملت شده است. یک مثال خاص برای این مورد، می تواند رقص لزگینکا باشد. بعضی رقص ها هم هستند که محل پدیداری آنها معلوم است. و نیز در میان ملت های همسایه هم رایج شده است. در این صورت معمولا ملودی و خصوصیات رقص عوض نمی شود. «شالاخو»، «اوزون دره»، «عنابی» از رقص های آذربایجان، «باقدادوری»، «کینتااوری» از رقص های گرجی و نیز «اوی ـ نازان»، «وئر ـ وئری» از رقص های ارمنی مثال هایی از این دسته اند.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

بابک

بابک و امام رضا


وقتی حضرت محمد (ص) ظهور میکند و به پیامبری میرسد و نامه ای به خسرو پرویز پادشاه ساسانی مینویسد و او را به دین اسلام و اطاعت از خداوند فرا می خواند که نامة پیغمبر به دست خسرو پرویز پاره می گردد. اما سالیانی می گذرد تا حکومت ظالمانه و دیکتاتوری، توسط دین جدید و مسلمانان، در جنگ قادسیه برچیده شده و متلاشی می شود و انسانهای آزادة دربند کشیده شده نفسی تازه کنند. لیکن طولی نمی کشد دو گروه ستمگر و تشنة قدرت پدیدار شدند، یکی در ایران اعقاب ساسانیان حکومت از دست رفته و عقده ای که دوباره آرزوی احیای تمدن ساسانی را داشتند که افشین، مازیار، وشمگیریان و غیره نمونة آن بودند و دیگری به موازای اسلام راستین، اسلام دروغین بود که بعد از پیغمبر و ظلم هایی که به آل پیغمبر و حضرت علی (ع) نموده و حقشان را که از جانب خداوند تعیین شده بود ، ضایع نموده بودند، از جانب خلفای بنی امیه و مخصوصاً بنی عباس سربرآورده بود.    در زمان خلفای بنی عباس، فرزند دلاوری در آذربایجان زاده شده که در دوران قیامش به مدت ۲۲ سال خواب را برای خلفای ظالم عباسی و سرداران زیاده طلب ایرانی حرام نموده و آرامش آنان را که به قیمت سلب زندگی ملتهای مظلوم می خواستند ، سلب نموده بود. بابک با نام حسن در یک خانوادة محکوم و مظلوم اما سرافراز در روستای بلال آباد از توابع میمنه در اطراف اردبیل فعلی به دنیا آمد. محمد فریدی مینویسد : « بابک از هنگامیکه می توانست چوب بدست گیرد و بدود برای کمک به خانوادة فقیرشان که بعد از مرگ پدر، مادرش به کلفتی افتاده بود به چوپانی رفت و گوسفند چران شد. بدین گونه بابک از طبیعت آزاد و صخره های بلند و غرش ابرها و پرواز آزادانة پرندگان درسها آموخت، بلندی همت، استواری کوه، آزادگی سرو، بخشندگی باران، واحدهائی بودند که بابک از دانشگاه طبیعت فرا گرفت. مهمان شدن ناگهانی مردی به نام جاویدان (رهبر خرمیان ) در خانة فقیرانة آنها در زمستان سخت از زور سرما و کولاک که پس از گذر از شهر زنگان به آنجا پناه آورده بود و بابک را که ۱۸ ـ ۱۹ سال بیشتر نداشت با عقاید و اندیشه های جالب آشنا نمود. این درست زمانی بود که اشراف عرب ، یعنی عباسیان به نام دین، دمار از روزگار مردم درمی آوردند. اشراف و امیرزادگان ایرانی نیز در پی کسب مقام و جاه از دست دادة خود مردم را به شورش دعوت می کردند در حالیکه همین مردم، از دست ظلم و جور اشراف و امیرزادگان ایرانی و موبدان زرتشتی به دین اسلام پناه آورده بودند.    هویت بابک به علت کینة دشمنانش از این بزرگ مرد و نوشتن تاریخ جعلی و ساختگی شوونیستها و نژادپرستان به صورت نقیض و ضد نقیض نشان داده شده است که علما و مورخین فعلی را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده و به الگو برداری از آنها وادار نموده است و همین اختلاف فوق العاده و افراط در منفی نشان دادن شخصیت ایشان خود بیانگر آن است که منفیات را با سوء قصد و غرض خاصی نوشته و همة آنها پوچ و بی اساس است و اینها همه عظمت بابک را به اثبات می رساند که چطور سعی در تخریب شخصیت ایشان داشته اند. دکتر عبدالحسین زرین کوب در مورد بابک می نویسد : “بیشتر مطالبی که در منابع موجود دربارة بابک آورده اند ، غرض آلود و افسانه آمیز است .تاریخ نویسان مسلمان کوشیده اند خاطرة او را تیره و تباه کنند و از تعصب ، سعی کرده اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند . افسانه هائی که در باب او جعل کرده اند به خوبی نشان می دهد که با غرض و نیتهای خاصی سعی داشته اند نام بابک را آلوده نمایند”. بهروز خاماچی نیز می نویسد : “باید گفت جزئیات زندگی بابک در پس پردة تعصب و خودخواهی مورخان وابسته به دربار عباسی از علاقمندان به تاریخ پنهان مانده است. مورخانی که روابط بسیار حسنه با دربار عباسیان، خلافت هارون و مأمون و معتصم داشتند، با دریافت انعام و جوائز فراوان سعی داشتند حقایق را آنگونه که هست وارونه نشان دهند تا جائیکه خلفای عباسی چون مأمون و معتصم را حامی دین و مذهب انگاشته و مردانی رئوف و مردمدار قلمداد نمایند و در مقابل، دلاوران ایرانی را انسانهای بی رحم و ستمگر و خونریز به تصویر کشند.” نقش بابک به عنوان قهرمان آزادی در اوج اختناق و خفقان در موقع حاکمیت اعراب متظاهر به اسلام و اعقاب ساسانیان، حکومت از دست رفته و عقده ای، برای تاریخ و حق و حقیقت غیر قابل انگار است. بابک از آنگونه شخصیتهاست که تاریخ مانند او را کمتر و در برهه ای از زمان به خود می بیند. بهروز خاماچی می نویسد : “در میان مردان بزرگ و برجسته ای که از پی استقلال ایران در عهد خلفای ستمگر عباسی برخاسته اند چهرة بابک از حیث مردانگیهای بسیار ودلاوری شگفت آور و سرسختی و پایداریها و استواری بی مانند، جایگاه رفیعی دارد، خاصه اگر روزهای مرگ و یا قتل فجیع وی را در آخرین دقایق زندگی به آنها بافزاییم که چه مصائب و عذاب جانفرسائی را متحمل گردید و همچنان و همچنان، گردن به غرور و سرافراز داشت، شاید بتوان گفت در این خصوص کسی از قهرمانان ایران را یارای برابری با وی نیست. درنتیجه می توان گفت که بابک از همة آن سرداران بزرگ ، بزرگتر و لایقتر بوده است.” دکتر علی شریعتی می نویسد : “برای تحلیل روانشناختی بابک باید دید بابک در کدامین محیط تربیت و نشو ونما یافته و عوامل تأثیر گذار در منش و رفتار و روحیة بابک در کدامین عناصر بوده اند. از عوامل تأثیر بخش و تحول آفرینی می توان به کسانی چون عبدالله پدر بابک، مادر بابک و جاویدان – رهبر نخستین خرمیان و سلمان و شبل دوستان نزدیک پدر بابک که همواره راهنما و مشوقش بوده اند اشاره نمود.” در مورد افکار تأثیر گذار در روحیة بابک، بهروز خاماچی و رحیم رئیس نیا می نویسد : «مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود. او یک بهادر بود، او در روی شمشیر چنین نوشته بود : « ای جوانمرد اگر شمشیر را در خلاف خواهی کرد بهتر است که دست به قبضه اش نبری. در روزگاران عباسیان، بی چشم میتوان زندگی کرد، اما بی شمشیر هرگز!” بعد از مرگ جاویدان هست که با وصیت خود رهبری خرمیان به بابک می رسد. دکتر عبدالحسین زرینکوب در این باره می نویسد :«بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود که مدتها شورشها و آشوبهای مزدکیان و خرمیان را رهبری کرد. در این کار وی نیز جانشین جاویدان بود که از رؤسای خرمیة آذربایجان محسوب می شد.» می نویسند که بعد از مرگ جاویدان زن او با خرمیان چنین گفت که : « جاویدان بابک را خلیفة خود کرده است و اهل این نواحی را به پیروی او وصیت کرده و شما را وعده داده است که با دست او فتح و ظفر یابید .» و دوباره می نویسند : « در آذربایجان وضع دیگر گونه بود جاودان بی سهل و بابک آئین خرمیان را تازه کرده بودند و این شورش خرمیان در آنجا نه فقط عربها و دستگاه خلفا را تهدید می کرد، بلکه برای شاهزادگان و امیران ایرانی نیز که همواره به بهانة دین زرتشت، مردم را بر ضد عربان و نفع خویش فراز می آوردند خطر بزرگی بود. این آئین خرمی که ظاهراً بازماندة دین مزدک بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آذربایجان و ارمنستان و همدان و دینور و ری و اصفهان عدة بسیاری از پیروان آن وجود داشتند، با اندیشة دهقانزادگان و امیرزادگان جهانجوی، که خواب احیای دولت ساسانی را می دیدند سازگار نبود. بدین جهت بود که اشراف و بزرگان ایرانی نیز در خفه کردن و فرو نشاندن این نهضت با خلیفة عباسی همداستان بودند چنانکه برای مبارزه با این خطر، ایرانیان که خود از عربان نفرت شدید داشتند در دوستی با دشمنان دیرین خویش لحظه ای تردید نکردند. عبث نیست که افشین شاهزادة اشروسنه فرمان خلیفه را در قلع و قمع خرمیان به جان پذیرا شد و هم بدین جهت بود که از شاهزادگان طبرستان، جز مازیار کسی به یاری بابک برنخاست و او نیز جز وعده و نوید یاری دیگری به بابک نکرد.” مدتها بود که خرمیان بر ضد تازیان برخاسته بودند اما قبل از ظهور بابک، کار آنان هرگز کاری دشوار و خطرناک تلقی نشده بود. خرمیان ظاهراً باقیماندة مزدک بوندن که از قهر و سخط انوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز چنان سرگرم گرفتلریهای خویش گردیده بودند که از قلع و قمع آنها غافل مانده بودند . بدین گونه بود که بابک در سال ۲۰۰ هجری به نام آئین خرمیان و برای نهضت جاویدان مزدکی برخاست. به زودی پیروان او بسیار شدند و عدة زیادی از کشاورزان و روستائیان به یاری او برخاستند.    بدین ترتیب بابک توانسته بود دیلمان و دوطرف رود ارس یعنی آذربایجان و ارمنستان را تحت حاکمیت خود درآورد . ابومنصور بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق مینویسد : “شمارة پیروان بابک از مردم آذربایجان و دیلمانی که به او پیوسته بودند به سیصدهزار تن میرسید”. بهروز خاماچی مینویسد : “بدین ترتیب بود که بابک خرمی موفق شد علاوه بر بیست هزار نفر جنگاور سوار ، بیست هزار نفر جنگجوی پیادة شمشیرزن و زوبین افکن آمادة کارزار بنماید. بابک برای مقابله با خلیفة ستمگر عباسی و تجهیز سپاه خود و آمادگی برای جنگهای آینده به فکر وحدت قبایل و طوائف آذربایجانی افتاد و مردان ورزیده و سرسختی را وارد سپاه خود کرد، آنگاه چون دریافته بودکه مردم دیلمان شجاعترین و جسورترین جنگاوران شمال ایران هستند لذا برای جلب مردان آن سامان ، خود به سرزمین دیلمان رهسپار شد و این توفیق را در سرزمین دیلمستان بدست آورد که افراد ارزشمندی را از میان مردم بی باک و متهور آن اقلیم به سوی آذربایجان گسیل دارد تا سپاهیان جنگجوی او را تقویت نمایند.” ناصر نجمی مینویسد :« بابک پس از انجام این مهم به طبرستان شتافت و در آنجا با مازیار فرزند قارن که او نیز از پی جنگ و ستیز با تازیان برخاسته بود ملاقاتی پرشور به عمل آورد و هر دو دلاور هم پیمان گردیدند که در رزم با اشغالگران و تازیان نژادپرست هرگز پای سست نگردانند، همت و کوشش از دست ندهند و به پایمردی و دلیری تا روز رهائی شمال و غرب ایران از پای ننشینند . لیکن این پیمان از طرف مازیار در حد سخن باقی ماند و به آن عمل نشد . بابک در سالهای ۲۰۴ و ۲۱۱ به سخت ترین و خونین ترین جنگها برعلیه سپاهیان مأمون خلیفة عباسی دست یازید. بابک در مدت ۲۲ سال توانسته بود ۷ بار لشگر مجهز خلیفة عباسی را که میدان جنگ در داخل آذربایجان بود و در پای قلعه ، متلاشی کرده و درهم بکوبد و شکست سنگینی را متحمل آنان گرداند . ناگفته نماند که بابک همزمان با امام هشتم علی بن موسی الرضا علی السلام بوده و ملاقاتی نیز با امام داشته و دست بیعت با امام داده و امام رضا (ع) نیز لقب ذوالیمین به وی داده است.    دکتر علی شریعتی در مورد بابک چه زیبا نوشته است : “وقتی شرح حال بابک را می خوانیم می بینیم تمام تهمتهائی که به او می زنند و فشحهائی که می دهند (مانند آدم بیسر و پائی است، پدرش فلان کاره است) نشان می دهد که بابک از طبقة پائین است و از این موضوع فهمیده می شود که علت مقاومت بابک و مقاومتهای دیگران متفاوت است. زیرا بابک موقعیت خانوادگی مهمی نداشته که از دست داده باشد، قیام بابک درست ترین و انسانی ترین قیام علیه خلافت است و برای همین است که بزرگترین مقاومتها را بابک علیه خلافت داشت. از میان رهبران دو قرن اسلامی، بابک تنها شخصیتی است که از میان تودة مردم برخاسته است.” شریعتی علت گرویدن بابک به دین مزدکی را نیز وابستگی طبقاتی بابک می داند. امکان نداشت که شخصیتهای دیگر به مزدک بگروند، چه از طبقة اشرافی بودند و بابک که از طبقة اشراف بری بود خود به خود به مزدک گروید. اما این مزدک چه کسی بود ؟ به نظر شریعتی او مردی بود که ۱۴۰۰ سال پیش از مارکس و پیش از آنکه صنعت و تولید جمعی و ماشین بخار پدید آید همة نعمتهای زندگی را از زندان تنگ مالکیت فردی آزاد کرد و با زن اندوزی و رزاندوزی طبقة خسرو، موبد پیکاری را آغاز کرد که یکی از صحنه هایش باغ شهادت بود. باغ هولناکی که در آن بیست هزار مزدکی عدالتخواه از سر در خاک غرس شده بودند. این درختان مقدس که در اسلام به بار نشست و ثمره اش را تشیع انقلاب علوی چید.    مقدسی دربارة مزدکیان و اعتقاداتشان می نویسد : «از ریختن خون، جز در هنگامیکه علم طغیان برافرازند خودداری می کنند. به پاکیزگی بسیار مقیدند. با نرمی و نکوکاری با مردم دیگر در می آمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنها جایز می دانند.    بالاخره پس از ۲۲سال قیام غیرتمندانه و شجاعانة بابک، با خیانت و دسیسة سماط ارمنی و با کینة افشین، این قهرمان آزادی اسیر گشته و به خلیفة عباسی تحویل داده می شود. خلیفه ابتدا پیشنهاد سرداری در لشگر خود را به بابک می دهد ولی بابک مرگ را قبول می کند و هرگز زیر بار ننگ نمی رود. خلیفه برای اینکه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابک چنین می گوید : “شنیده ام که تو حرامهای خدا را حلال کرده ای و بر آن بوده ای که سرزمین خلافت را غصب کنی؟! “. بابک در جواب به خلیفة عباسی چنین می گوید : “هر کس را مادرش هر جا به دنیا آورد مال اوست. سرزمین اوست. وطن اوست. غاصب کسی است که فرسخها را زیر پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بی دفاع یورش آورده و دسترنج مردم زحمتکش را غارت کند و زندگی را در کامشان تلخ سازد. غاصب کسانی هستند که اندیشمندان ملتها را می ربایند ، غاصب کسانی هستند که بر کشتگاه مردم اسب می تازانند. مردم را اسیر می گیرند، مردان را چون حیوان به بیگاری وا می دارند، زنان شوهردار را می فروشند، دختران را بی عصمت می کنند، در حرمسرای خلیفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد. حرمسرای این مردان که در اینجا جمعند، موج می زند از دختران و زنانی که روزی برای خود زندگی آزادی داشته اند”. بعد از کشتن بابک نوبت به افشین مزدور می رسد. آخرین جملة معتصم که آخرش نیز خورده شد، آتش درون افشین انداخت. معتصم سخنانی را که از روی مصلحت فروخورده بود مروری کرد « آن افشین خائن را هم که در آرزوی تجزیه قلمرو خلافت من باشد، خود به سزایش خواهم رساند، که هنوز خواب شاهنشاهی ساسانی را می بیند، پدران من این خلافت را آسان بدست نیاورده اند که پسرانشان آسان از دست بدهند. برای حفظ هر ولایتی اگر لازم آید، جویهای خون به راه می اندازم و با شمشیر دمشق، سرها از تن مخالفان جدا می کنم !»آتش و تلاطم افشین بعد از نگاه شبهه آمیز و کنایه بار، تصور ناپذیر بود. هرچه تقلا می کرد که گردنش را از کندة دژخیم خلیفه دور گرداند، نمی توانست. “کاشکی شرط بابک را می پذیرفتم، حیف از او، بزرگا مرد! استوار و پرصلابت همچون صخره های بذ و سرافراز مانند کوه های سر به فلک کشیدة آذربایجان!… ای سراب آرزوها تف بر شما ! ای رقیبان، نفرین بر شما، نفرین بر شما، ای رقیبان ! نفرین بر من، نفرین بر افشین ……وای که در دریای خونی که خود ریخته ام غرق خواهم شد … وای برمن ! فریاد از این پیروزی بی شکوه ، فریاد از این شکست آرزو سوز”.    دکتر علی شریعتی می نویسد : «ابومسلم و بعد از اوخونخواهان او باشعار اسلام منهای عرب قیام کردند و توده برای رسیدن به آن دو هدف دنبال اینها راه افتادند اما نتیجه چه شد، سازش این قهرمانان ( طاهریان ، سامانیان ، آل زیار ، مردآویج ، وشمگیریان ، افشین ، مازیار ، اسپهبدان طبرستان و غیره ) با خلافت. توده ناگهان چشم باز کرد و دید که این قهرمانان همان حکام محلی پیش از اسلام بودند که اسلام قدرت را از خانوادة شان باز گرفته بود و قیامشان نه برای مردم و نه برای ملیت بلکه برای بدست آوردن حکومت محلی و ملی بود و این قهرمانان ملی، فرزندان نامشروع این دو اشرافیت، اشراف عرب و ایرانی بودند و از این قهرمانان ملی فقط بابک راست می گفت که دیدیم همین قهرمانان ملی یعنی اشراف قدیمی ایرانی او را گرفتند و در پای خلیفه ذبحش کردند”.    بدین ترتیب پیشگوئی در مورد ترکان صورت گرفته است که به احتمال قوی هم مربوط به قیام بابک و ترکان آذربایجان و دیلمیان و هم آخر زمان را شامل می شود بدین صورت که در کتاب نشانه های ظهور او اثر حاج شیخ محمد خادمی شیرازی و غیبت نعمانی ابن زینب چنین آورده می شود : در حدیث لوح حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها پس از بیان ویژگی های ائمه معصومین (ع) نوبت به حضرت بقیه الله (ع) می رسد. خداوند می فرماید : بعد از امام حسن عسگری (ع) دین خود را بوسیلة فرزندش که رحمت واسعه برای جهانیان است کامل می گردانم . نشانه های غیبت حضرتش این است : اولیا و بندگان صالح من به خاطر ستمگران در زمان غیبت او در ذلت بسر می برند و سرهای بریدة آنها را بعنوان تحفه برای یکدیگر می فرستند . چنانچه سرهای ترک و دیلم را پیشکش یکدیگر می کردند. بندگان و اولیای مرا می کشند و مرعوب دشمنان باشند. اینها در حقیقت، دوستان منند و بوسیلة آنها انواع بلاها و فتنه های کور و تاریک را از مردم دفع می کنم و زلزله ها را به برکت وجود انها برمی دارم. بر آنها بار درودها و رحمت پروردگارشان و آنها هستند هدایت یافتگان .    و روایت فوق و کلمات ترک و دیلم و پیشکش سرهای آنها با قیام و مظلومانه به شهادت رسیدن بابک مطابقت می نماید. بنابر این طبق گفته های بالا، بابک (حسن) را می توان قهرمان آزادی به حساب آورد و مکان قیامش یعنی (بابک قالاسی ) را به عنوان مکانی برای اعتراض حقوق از دست رفتة ترکان آذربایجان قبول کرد و به حساب آورد و فیلمی که در جمهوری آذربایجان در مورد قیام بابک ساخته شده است نمی تواند هویت بابک را به طور کامل آشکار سازد و مقام بابک بالاتر از قضاوتها و برداشتهای ما می باشد و ما نباید طبق قضاوتهای دیگران و بخاطر پارهای مسائل سیاسی جهد در تخریب بهترین شخصیت تاریخی خودمان باشیم و آنهایی که دانسته و ندانسته تهمته ایی به قهرمان ملی ترکان آذربایجان و کل ایران زده اند جزای آنها در پیشگاه احکم الحاکمین محفوظ خواهد بود و از آن هیچ خلاصی نخواهند داشت.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

زندگی‌نامه ستارخان


خبرگزاری فارس: زندگی‌نامه ستارخان + عکس

ستارخان مشهور به سردار ملی از مبارزان مشروطه‌خواه، ۲۵ آبان ۱۲۹۳ هجری خورشیدی درگذشت.

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، ستارخان سردار ملی (1284-1332ق) فرزند حاج حسن قراجه داغی در منطقه قراجه داغ (ارسباران) به دنیا آمد.او سومین پسر حاج حسن بزّاز قره‌داغی بود که به شغل پارچه‌فروشی اشتغال داشت. سوابق زندگی او در دوران کودکی و نوجوانی تا درگیریهای جنبش مشروطه‌ چندان معلوم نیست. از اطلاعات جسته و گریخته‌ای که از وی به دست آمده، درمی‌یابیم که او با پدر خود در روستاهای اطراف ارسباران به شغل پارچه‌فروشی مشغول بوده است.

ستارخان پس از قتل برادرش اسماعیل به دست نیروهای دولتی به همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در محله امیرخیز اقامت گزید و از داش‌ها و لوطیهای آن محله شد.

او و دو برادر بزرگترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب‌سواری داشتند و در این میان اسماعیل فرزند ارشد خانواده شب و روزش به اسب‌تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شد.

همین سرکشی‌ها سبب شد تا سرانجام و در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شود. گفته شد اسماعیل به ارتباط و پناه دادن به فردی به نام قاچاق فرهاد که از مخالفان و ناراضیان بود، متهم است و به همین جرم کشته شد.

این امر کینه‌ای در دل ستارخان ایجاد کرد که بعدها به تقویت روحیه مقاومتش در برابر قاجار کمک کرد. وقتی اسماعیل به دست نیروهای دولتی کشته شد، ستارخان به همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در محله امیرخیز اقامت گزید و در زمره لوطیان تبریز قرار گرفت.

وی مدتی جزء سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف مشغول شد.

سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمری) شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول گردید. چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت، ضمن دریافت لقب خانی، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب گردید. ستارخان بنابر عادت لوطی‌گری در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت و مدتی به راهزنی پرداخت. سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.

 

در سال 1325ق انجمن ایالتی آذربایجان به واسطه رشادتهای ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردار ملی و سالار ملی اعطاء نمود.

با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت قیام نمودند و در مقابل قوای 35 تا 40 هزار نفری اعزامی از مرکز و خوانین محلی به فرماندهی عبدالمجید میرزا عین‌الدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند.

تبریز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتی محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت‌ فرسا گردید.

نهایتاً با وساطت قنسولهای روس و انگلیس و موافقت دولتهای طرفین عده‌ای از قوای روسیه به تبریز وارد شدند و راه جلفا را برای ورود آذوقه باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبریز داشتند به پایان رسید.

با حضور سربازان روسی در تبریز موقعیت برای ستارخان و باقرخان سخت و خطرناک گردید. آنها به اتفاق جمعی دیگر از سران آزادیخواه به قنسولگری عثمانی پناهنده شدند. سپس تحت فشار روسها و بنابر دعوت آیت‌الله محمدکاظم خراسانی به همراه جمعی از مجاهدین در روز هشتم ربیع‌الاول 1328ق به تهران مهاجرت کردند. در تهران استقبال شایانی از آنان به عمل آمد و از طرف مجلس شورای ملی مورد تجلیل قرار گرفتند و دو لوح نقره‌ای طلاکوب به ستارخان و باقرخان اهدا گردید و برای هر کدام ماهیانه مبلغ هزار تومان مقرری از طرف مجلس تعیین شد و در باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) اسکان یافتند.

سلطان ستاری دختر سردار ملی

در جریان ترور آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی دولت مشروطه تصمیم به خلع سلاح گروههای مسلح گرفت، ستارخان با این امر مخالفت نمود و با قوای دولتی به جنگ پرداخت در این جنگ پای او تیر خورد و تسلیم شد و 30 تن از نیروهای وی کشته و 300 تن اسیر شدند.

 

وی چهار سال پس از این واقعه در تاریخ 28 ذی الحجه 1332 درگذشت و در باغ طوطی در جوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

مارالانین مارالی



شعری از استاد بارز در سایت ایشیق

بیر عزیز دوستوملا صؤحبت ائده‌رکن
یار گلدی قارشـیمدان آرالی گـئـتدی
کؤنلوم هارای چکیب منی سسله‌ین
دئدی مارالانـین مارالی گـئـتدی

من اونا باخمامیش او منه باخدی
باخـیشی جانـیمی یاندیردی یاخدی
کیپرییی‌ نـئشتر تک باغریما تاخدی
قویدو شیکارینی یارالی، گـئـتدی

گوٍل اوزون گؤرجه‌یین چـیرپیندی اوٍرک
وفاسیز سئوگیدن دئدی گل ال چک
باشینا اؤرتموشدو بیر یاشیل اؤرپک
گؤزلری سورمه‌دن قارالی گـئـتدی

ایسلاندی دفتریم قان گؤز یاشیمدان
سورشسان حالـیمی سور سیرداشیمدان
ائله چاشدی هوشوم چـیخدی باشیمدان
بیلمه‌دیم کیم گلدی هارالی گـئـتدی

«بارز» بیر سؤز دئدین آغلاتدین ائلی
اوستونه اسمه‌سین آیریلـیق یـئـلی
اوٍرکدن داشلانان محبّت سئلی
ساراسیز گلمیشدی، سارالی گـئـتدی

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

شعر «سوتک » اثر « شریعتی» است یا « موسوی» اهری


کتابی با عنوان « سوتک » در سال 1365 به چاپ رسیده است که در آن مجموعه ی اشعار سید مرتضی موسوی گرد آمده است. نخستین شعر این مجموعه که با مقدمه ی یحیی شیدا به چاپ رسیده است،‌ سوتک نام دارد ( با تاریخ مردادماه ۱۳۴۸) و همان شعری است که منسوب به دکتر علی شریعتی است که در پشت جلد اولین چاپ کتابهای شریعتی در ایران آمده بود و اشتباهاً به نام او شناخته شده است.

آنگونه که در مقدمه ی این اثر آمده « سید مرتضی موسوی فرزند سید قاسم در 4 آذرماه 1321 در ده « رشت آباد قدیم » وابسته به شهرستان اهر دیده به جهان گشود» ه است. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و متوسطه را در اهر به اتمام رسانده و در ادامه از دانشسرای تبریز فارغ التحصیل شده و به شغل معلمی روی می آورد. اشعار او در روزنامه های کیهان، اطلاعات، مجله جوانان و عصرتبریز به چاپ می رسد و آثار انتقادی او باعث می شود« خشم صاحبان قدرت را برانگیزد و با دست ساواک جهمنی شکنجه ها بیند و در گوشه ی سیاهچال ها روزگار سپری سازد و عاقبت در 16 تیرماه 1354 به حیات پرماجرای خود خاتمه دهد...»

افراد بسیاری اذعان کرده اند که شعر « سوتک » از آن شریعتی نیست و اعلام می کنند که نمی دانند از آن کیست؟ امیدوارم این شعر معروف به نام شاعر آن بازشناخته شود.

سوتک

پس از مردن چه خواهم شد نمی دانم

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

که او یکریز و پی درپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد

و گیرد او بدین ترتیب تاوان سکوت و انتقام و اختناق مرگبارم را

پیوست:

امروز ( دوشنبه ۳۰ فروردین ) در کتابخانه ی آقای خدادادی با همکلاسی سید مرتضی موسوی در دانشسرای تبریز آشنا شدم. او گفت: یک روز صبح در حیاط دانشسرا موسوی از جیبش کاغذی درآورد و گفت دیشب شعری گفته ام و برایم خواند. شعر سوتک بود.

منبع : یوخا

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

در حق سردار امیرارشد قراجه داغی


امیر ارشد ورزقان این خانه تاریخی در دو طبقه قاجاری به وسعت یکهزار و 100 متر مربع با بدنه سنگی، سقف طبقه همکف آجری و با طاق‌های آهنگ متقاطع بنا شده است. بنای این ساختمان سنگی به «داش عمارت» مشهور است و به کاخ امیر ارشد قراجه داغی از بناهای زیبا و منحصر به فرد این منطقه می باشد

این بنا در روستای «آبخواره»، به فاصله 12 کیلومتری غرب ورزقان قرار گرفته و با بهره‌گیری از شیوه معماری تاریخی منطقه و سبک ویژه ابنیه قاجاری طراحی و ساخته شده است. خانه امیر ارشد در آذر ماه 1378 با شماره 2522 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

 

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

گوزل سوزلر

دریادا گمیم قالدی

اکمدیم زمیم قالدی

آرزون جانوندا قالماسن

نجه کی منیم قالدی



 من اگر نقاش اولام دنیانی زندان چکرم

اولومی ، آیرلیقی ، حسرتی پشمان چکرم

من اگر صیاد اولام ، سن کیمی جیران اودونا

اوره گی پاره ادیب عشقیوه هیجران چکرم



گونده منه باش وران ، ایندی منه داش وورور

ایندی منه داش ووران ، اوز گلره باش وورور

اوز گه اگر داش وورا ، در دینه دوزمگ اولار

باخ بورا سوز بوردادی ، داشلاری یولداش وورور



مخ سالغنا نیه کی بیر مخ بیر ناله ساخلار بیر نال بیر ات ساخلار بیر ات بیر

ایگیدی ساخلار بیر

ایگید بیر الی ساخلار

تورک ایگیدلرینین سالغنا



قاشلارون اوخدوسنون

عاشقون چوخدو سنون

من سنی چوخ سئویرم

خبرون یوخدو سنون



گجه منیم گونوز سنین

یاوا منیم  یاخچه سنین

اجی منیم شیرین سنین

یاخلی سنین یاوان منیم

گلر سنین تکان منیم

آباد سنین ویران منیم

شادلخ سنین نسگیل منیم

دنیا سنین سنده منیم



آرتیغین اوخوماخ
پنجشنبه 2 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

آنا گولدور٬ بیر گون سولار *** آنا دیـــــــلى شیرین اولار

آنا گولدور٬ بیر گون سولار
آنا دیـــــــلى شیرین اولار

بیزیم تــــورکو شیرین دیلدیر
خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر

دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار
آزادلیــــــــــــــــــغا قاپى آچار

بیر گئچیــــددیر بوروق بوروق
بویوندوروق خالقى بوغــــــار

گئچیدلرده قولدور سویـــــــار
قوى یـــادلاشسین سئناتورلار

خالقى سویــان تاجیر٬ توججار
یالتاق شاعیــــر یولون آزسین
تکجه فارسى غزل یــــازسین


http://facenama.com/i/tmp/1410581183768540_large.jpg

آرتیغین اوخوماخ
پنجشنبه 2 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

علامه محمد تقی جعفری

بیر زامان بیر تورک واریدی کی فارسی دانیشاندا چوخ لهجه‌سی اولاردی.

یعنی لهجه‌سی چوخ غلیظ‌ ایدی. بیله‌سیندن سوروشدولار کی آغا سن‌کی

بو قدر فارسی کیتاب اوخویوب یازیرسان و بو قدر فارسی دانیشیرسان,

نیه فارسینی عمللی باشلی دانیشمیرسان؟ !!  تورک همان غلیظ

لهجه‌سی‌ایله جاواب وئریر: سیزین نظریزه من کی بو قدر فارسی

کیتاب اوخوموشام, یازمیشام و بو قدر سیزه دانیشمیشام, فارسینی

لهجه‌سیز دانیشا بیلمه‌رم؟!!!!

دئدیلر بس نیه فارسینی دوز دانیشمیرسان؟؟!!

تورک همان غلیظ لهجه‌ایله قاییدیب دئدی کی من باشاریرام

فارسینی لهجه‌سیز دانیشام آما اورگیم ایستیر منیم سسیمی

ائشیدنلر بیلسینلر کی من تورکم !!

بو تورک بؤیوک اوستاد و موعاصیر فیلسوف رحمتلیک

علامه محمد تقی جعفری ایدی                                                                                      .

آرتیغین اوخوماخ
چهارشنبه 1 دی 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

دو روش برای اثبات اینکه یک کلمه ترکی است وجود دارد:

دو روش برای اثبات اینکه یک کلمه ترکی است وجود دارد:

1-اولین روش اثبات از ریشه کلمه است که متاسفانه همه فکر می کنند که فقط کلماتی ترکی هستند که حتما بتوان از این طریق اثبات کرد.مثل باتلاق که از باتماق می آید.

2-روش دوم که می تونید اثبات کنید بسیاری از کلمات موجود در فارسی،در اصل ترکی هستند:

همان طور که می دانید در فارسی هشت حرف ح،ص،ض،ق،ث،ذ،ط،ظ و همچنین تشدید در فارسی وجود نداشته و در اثر ورود کلمات ترکی و عربی به فارسی وارد شده اند.

پس هر کلمه که این حروف و تشدید را داشته باشد حتما فارسی نیست.و می دانیم که کلماتی که حروف گچپژ را داشته باشند عربی نیستند.

پس هر کلمه ای که حداقل یکی از این هشت حرف و یا تشدید را به همراه یکی از حروف گچپژ داشته باشد حتما ترکی است.مانند:تپه-قارچ-چماق-قاچاق-قوچ-قاپیدن و ...

آرتیغین اوخوماخ
چهارشنبه 1 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,