قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

آشنایی با بقعه شیخ شهاب الدین اهری

نام بنا : بقعه شیخ شهاب الدین محمود اهری

دوره : صفویه

مکان : اهر


این بقعه در بخش جنوبی شهر و در محوطه محصور واقع است.خود بنا در زمینی به مساحت 1476 متر مربع به ابعاد 36*41 متر بنا گردیده و شامل قسمتهای مختلفی اعم از مسجد ، ایوان ، مناره ، گنبد ، صحن ،خانقاه و حجره هاست. در قسمت شمالی بقعه ، مسجد یا خانقاه بزرگ واقع شده است. نمای خارجی بقعه عبارت از یک ایوان بزرگ ، دو مناره بلند ، دو ایوان کوچک متقارن دو طبقه و طاق کوچکی در انتهای ضلع شمال شرقی است که در ورودی بنا نیز هست. ایوانهای کوچک ، طاقنمای آجری و فیلگوش و چند آویز محدود به خطوط برجسته آجری دارند. لچکهای بالای طاقنماها ، کاشی های لعابی برجسته و منقوش به اسلیمی خرطوم فیلی داشته که قسمت اعظم آنها ریخته است. ارتفاع ایوانهای دو طبقه در حدود 12.5 متر و ارتفاع مناره ها و طاق ایوان بزرگ در حدود 18 متر است. سطح مناره ها با کاشی آبی رنگی پوشیده شده است. بدنه ایوان بزرگ و طاق جناغی آن تماما آجری است و سه ردیف طاقنما در سطوح مختلف دارد. ردیف اول شامل درگاهی و در ورودی ، ردیف دوم شامل سه پنجره و ردیف سوم مشتمل بر چند طاقچه است. ضلع غربی بقعه به هفت نغول و طاقنمای جناغی  و جرزهای بین آنها تقسیم میشود و در ضلع جنوبی و شرقی نیز چنین تقسیماتی وجود دارد. در هر کدام از این اضلاع ، دری تعبیه گردیده است. در اصلی از سمت شرقی به صحن بقعه باز میشود و دارای قاب سنگی است. این قاب از یازده قطعه سنگ کبود تشکیل یافته است. در پیشانی این طاق ، دو سنگ نوشته زیبا به خط ثلث جلی حک گردیده که بر کتیبه بالایی ، صلوات کبیره و بر کتیبه پایینی ، معرفی صاحب مدفن ثبت شده است. در هر یک از دو گوشه بالای قاب ، ستاره هشت پری با یک گل شش پر در هم آمیخته حجاری شده است. پایه های طاق نیز به سیاق حجاری دوره صفوی ، به نیم ستونهای کوچکی منتهی شده است. از این در وارد فضای کوچک و سپس صحن بزرگ روبازی میشویم که 17*24 متر وسعت دارد. در وسط این صحن نرده سنگی مشبکی به ارتفاع 1.5 و طول و عرض 8*15 متر قرار دارد که از نظر حجاری در حد ممتازی است. نوع سنگ آن از سنگ خارای کبود و مدخل آن در سمت مشرق واقع است و از یک طاق به ارتفاع 2.30 متر تشکیل میشود. در گوشه شمالی طاق مزبور ، با خط کوفی تزیینی ، اسامی جلاله و نامهای "محمد" و "علی"  حک گردیده است. در داخل چهار دیواری ، سنگ قبر سیاهی به طول 196 ، عرض 44 و بلندی 35 سانتیمتر وجود دارد که میگویند از آن مرقد شیخ شهاب الدین است. در خارج از چهار دیواری مشبک ، در صحن بقعه ، تعدادی سنگ مرمرین دیگر نیز دیده میشود که با حجاری های ظریف خود به دوره صفوی متعلق اند. در ضلع شمالی صحن ، تالاری به ابعاد حدود 11*11 و ارتفاع 18 متر قرار دارد با عناوین مسجد بزرگ یا خانقاه از آن نام برده شده است.این بنا گنبد آجری بزرگ و مرتفعی به قطر 11.20 متر دارد که پس از گنبدهای بزرگ اردبیل ، مسجد کبود تبریز و مسجد جمعه ارومیه ، چهارمین گنبد بزرگ آذربایجان است. در ضلع شرقی و غربی این تالار ، دو اتاق بزرگ مستطیل شکل به ابعاد 6.30*9.60 متر ، قرینه یکدیگر ساخته شده اند. ساختمان این اتاقها ، آجری با طاق ضربی است.

مطبخ و چینی خانه بقعه در سمت مشرق واقع شده است و متصل به دیوار جنوبی آن (جنوب شرقی بقعه) ، مسجد شیخ شهاب الدین قرار دارد. این مسجد با طاق خوانی مرکب و مقرنس کاری کنج ها و خوانچه ها ، بنای مزین و کاملی است. بخش عمده ای از نمای داخلی مسجد با گچبری و نقاشی تزیین یافته که از همین نظر با بقعه شیخ امین الدین جبرئیل در کلخوران شباهت دارد و به نظر میرسد همزمان بوده و تزیین آن کار یک استاد باشد. در سمت شرقی دیوار جنوبی این مسجد به ارتفاع 1.5 متر ، قاب کوچک مستطیل شکلی گچبری شده که در وسط آن دست خطی از شیخ بهاء الدین عاملی –دانشمند دوران صفوی- بر جای مانده که متن آن چنین است :" در عشر ثالث شهر شعبان المعظم در سنه 1018 به زیارت این مزار فایض الانوار مشرف شدم به قرآن مجید که وقف مزار بود تفأل شد که مرتبه شیخ شهاب الدین اهری علیه التحیة و الرضوان در درگاه خداوندی چه مقدار میباشد. این آیه کریمه به فال آمد یبشرهم ربهم برحمة منه رضوان"

چهار قاب دیگر نیز بر روی همان دیوار گچبری شده که نوشته هیچ یک برجای نمانده است. در دیوار شمالی مسجد ، قرینه ای برای محراب ساخته شده که در بالای طاق آن ، عبارت " من عظام توفیقات الله سبحان انه وفق الامیر الکبیر مصطفی قلی خان به تعمیر هذه بقعة الشریفه فی سنة تسع و ثمانین بعد المائة و الالف " ( 1189 هـ.ق ) به خط ثلث جلی نوشته شده است.

در سمت جنوبی صحن بقعه ، بنای دو طبقه ای ساخته شده که هر طبقه آن دارای چهار حجره است و شاید جهت اقامت زوار و صوفیان در نظر گرفته شده است. چینی خانه و چله خانه بقعه نیز عبارت از چهار اتاق در هر طبقه است که آسیبی بدانها رسیده است.

شیخ شهاب الدین محمود عتیقی اهری ، از نوادگان شیخ شهاب الدین سهروردی است که نسبتش به ابوبکر – خلیفه اول- میرسد. وی ، عارفی جلیل و محققی بزرگ بوده است. دوران کودکی و نوجوانی وی در تبریز و سجاس سپری شده ، سپس راهی اهر گردید. در آنجا خانقاهی ترتیب داد و احتمالا در همانجا درگذشت. در خصوص تاریخ ولادت و وفات وی اطلاع دقیقی در دست نیست. سید جمال الدین تبریزی –مرشد شیخ زاهد گیلانی- از مریدان شیخ شهاب الدین اهری بود. بدین جهت ، شیخ صفی الدین و خاندان صفوی نسبت به شیخ شهاب الدین ارادت می ورزیدند و به بنای آرامگاه و بقعه وی پرداختند. به نظر میرسد که بنای بقعه در زمان شاه عباس اول صورت گرفته باشد.

 

کتیبه های تاریخدار بنا : در فضایی بنام " مسجد کوچک " ، واقع در جبهه شرقی بنای مقبره ، کتیبه ای به خط شیخ بهایی مورخ به 1018 وجود دارد که حاکی از  حضور شیخ بهایی در این محل است. کتیبه دیگری در این فضا مربوط به تعمیرات سال 1189 است. مزار شیخ شهاب الدین در میانه صحن بنا و در حصار سنگی مشبک قرار دارد. قبور دیگری نیز در این حصار وجود دارد که سنگ یکی از آنها مورخ به 1173 است.

صاحب مزار : شیخ شهاب الدین محمود عتیقی اهری ، از عرفای معروف قرن هفتم و هشتم هجری قمری بوده است و سالها پس از فوتش ، این بقعه را بر مزارش ساخته اند.

بانیان و سازندگان بنا : بنای این بقعه منسوب به شاه عباس اول صفوی است. ساخت حصار خشت و گلی محوطه بقعه را نیز به امیر تیمور گورکان نسبت داده اند. این بنا را مصطفی قلی خان ، حاکم این منطقه ، در اواخر قرن دوازدهم هجری قمری مرمت کرده است.

دیگر اطلاعات مکتوب : مؤلف "آثار باستانی آذربایجان" ، شیخ شهاب الدین را از نوادگان شیخ شهاب الدین سهروردی معرفی کرده که نسبت او به ابوبکر ، خلیفه اول میرسد. او می افزاید که شیخ شهاب الدین مراد سید جمال الدین تبریزی بوده که او نیز مرشد شیخ زاهد گیلانی بوده است ؛ و بدین سبب ، شیخ صفی الدین اردبیلی و پادشاهان صفوی به شیخ شهاب الدین ارادت می ورزیدند. حسین دوستی ، درباره شیخ شهاب الدین گفته که او از سلسله ذهبیه و گویا همعصر با شمس تبریزی بوده است.

سیر تحول بنا : بنای فعلی بقعه منسوب به دوره صفویان است ؛ و بعضی از کارشناسان بخشهایی از این بنا ، مانند حصار سنگی مزار و وردی شرقی بقعه را متعلق به قل از دوره صفویان میدانند. در طرفین ایوان اصلی ، دو مناره قطور هست که بلندی آنها بیش از ارتفاع ایوان نیست. البته ممکن است که ساخت مناره ها به اتمام نرسیده یا در دوره های بعد ، قسمت فوقانی آنها تخریب شده باشد. بدنه مناره ها پوشیده از کاشی فیروزه ای رنگ بوده است. در سال 1355 ش ، کاشی های بدنه مناره شرقی برداشته و به جای آن ، از آجر استفاده شد که با مناره غربی و دیگر قسمتهای بنا هماهنگی ندارد. مسجد شیخ شهاب الدین ، واقع در جبهه شرقی این بقعه ، تزیینات زیبای گچبری و نقاشی و مقرنس کاری دارد. حصار سنگی مزار شیخ شهاب الدین از سنگهای مشبک یکپارچه و از زیباترین آثار حجاری معماری اسلامی است. در داخل حصار بقعه ، در سوی شمال شرقی آن ، عمارتی بنام "نقاره خانه " وجود داشته که شامل چندین اتاق دهلیز و راهرو و غرفه و حو مرمر بوده است. محمد شاه قاجار در ایام ولیعهدی خود آنرا تعمیر کرده بود ؛ اما امروزه از این عمارت اثری نیست. محوطه بقعه حصاری بلند از خشت و گل داشته که هنوز قسمتهایی از آن باقی است. در سال 1316 ش ، بخشهایی از بقعه مرمت شد و محوطه آن بصورت باغ ملی درآمد که امروزه محل تفریح و گردش مردم است.

 


منابع :

دایره المعارف بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی، بناهای آرامگاهی ، ویرایش محمد مهدی عقابی، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری 1378

گنج نامه، 1378، فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران، امامزاده ها و مقابر (بخش اول) ، مرکز اسناد وتحقیقات دانشکده معماری و شهرسازی



آرتیغین اوخوماخ
سه شنبه 30 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

آشنایی با بقعه شیخ شهاب الدین اهری - آذربایجان شرقی



بقعه شیخ شهاب الدین اهری در دوره صفویه به احتمال زیاد در روزگار شاه عباس اول بر مزار شیخ شهاب‌الدین اهری، در شهر اهر ساخته شده است

شیخ شهاب الدین محمود اهری فرزند احمد اهری در نیمه شعبان 580 قمری در شهر اهر چشم به جهان گشود.

وی در سن 25 سالگی برای تکمیل مراحل علمی و عرفانی خود راهی بغداد شد و در محضر شیخ رکن الدین سجاسی به کسب فیض و کمالات معنوی پرداخت.

  آشنایی با موزه شیخ شهاب‌الدین اهری

اثر مکتوبی نیز از این عارف اندیشمند به نام عشق‌نامه به جای مانده که متضمن عقاید و آرای عرفانی اوست. این عارف بزرگ در سال 665 قمری چشم از جهان فروبست و در صحن خانقاه خود به خاک سپرده شد.

ساختمان بنا شامل خانقاه، مسجد، ایوانی بلند، مناره‌ها و غرفه‌های متعدد است. تاریخ بنا بدرستی معلوم نیست لیکن از قرن هفتم هجری قمری ساختمان بنا دارای تشکیلاتی بوده است.

آثاری از دوره‌های قبل (دوره ایلخانی) در آن وجود دارد. مسجد شیخ شهاب‌الدین اهری در ضلع شرقی صحن این بقعه ساخته شده است و دارای گچبری‌ها و تزئینات نقاشی است.

دور تا دور دیوار مسجد دستخط‌هایی وجود دارد که بین آنها دستنوشته‌هایی از شیخ بهایی، شاه عباس سوم و ابوالقاسم نباتی وجود دارد.

فضای بزرگی که زیر گنبد دو پوش قرار گرفته مقطعی مربعی شکل دارد که ارتفاع آن 18 متر است.

در طرفین خانقاه اتاق‌هایی و به قرینه هم ساخته شده‌اند که به چینی خانه (محل نگهداری ظروف چینی) معروف شده است.

این قسمت در شرق بقعه واقع شده و با گچ بری‌ها و نقاشی‌هایی تزئین یافته و دور تا دور دیوارهایش حاوی دستخط‌هایی است.

حصار سنگی مقبره بصورت مستطیل شکل در اطراف صحن کشیده شده و با نقوش اسلیمی و هندسی بصورت مشبک حجاری شده و از شاهکارهای حجاری اسلامی است.

در قسمت ورودی و در سمت راست کتیبه‌ای با خط کوفی و با عنوان الله ـ محمد ـ علی بصورت حجاری دیده می‌شود.

منبع : همشهری روزنامه سی

آرتیغین اوخوماخ
سه شنبه 30 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

اهر شهرستانین مجسمه لری

چوخ وقت اولار ایستیرم بو موضوعا مطلب قویام ولی متاسفانه هر وقت بیر مسئلیه گورا
اولمیوب اهر شهرستانیندا یا مجسمه ساز یوخدو یا اداره ارشاد و میراث فرهنگی چوخ کم
لطف لیح الیر پروفسور آخوندونون مجسمه سی بیر طرفده توز ییر  ابوالقاسم نباتی -
 ستار خان - دکتر قاسم خان و حسن اهری اوزاهدا اله دیک لری پارک کی اوز آدینادی
 بیدنه مجسمه یا معرفی اولمیوب لار میراث فرهنگی ده کی اصلا ایشی  اولوب اداره
فرهنگ و ارشاد دان حمایت اله مح کاش بیزمده شهریمیز ده تبریز و اوبیر بویوک شهر لر
 کیمی اداره ارشاد  و میراث فرهنگی اَل اَله ویرسیب  و اصیل دانشمند - شاعر و عارفلر
ارتیخراه همشهرلریمیزه تانیتیرسینار او گونون آرزیسینان بیر ایکدنه  مجسمه لر کی مثلا
استاد نباتی که چوخلی عمرون  اهرده زندگانیغ الیب و بودیارین شاعیردی یا ستارخان 
کیمی بویوک کیشیلر مجسمه لری اینشالله  شهرده گوزه دئیه و همشهرلره اولارینان
چوخلوخجان تانیش اولابیلسینلر. و آخر سوز میراث فرهنگی الیه بیلر بیر آز جانا هزینه نن
بیر یازی و کاتالوگ موزه عرفان اوزونن و  عارفلرینن تهیه الیب و همشهریلرین اختیارینده
قویا ساغ اولوب ساغ یاشیاسیز .


 



 آخرده دوسلاریمنان غلط املایی اولاماغینا گورا عذر ایستیب وچوخلی سویونرم اگه بنده نی
  راهنمالیخ بویورالار

تشکر لر

آرتیغین اوخوماخ
سه شنبه 30 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

چیلله گجه سی موبارک اولسون

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگی نامه ستار خان

 

ستار قره داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۸۶۶ میلادی در روستای بیشک ورزقان در آذربایجان به دنیا آمد.
وی درخشان ترین ستاره انقلاب مشروطه و بزرگ ترین قهرمان ملی ایران است. سرنگونی پرچم های سفید در تبریز- که پس از بمباران مجلس تهران و برچیده شدن بساط مشروطه در کل ایران، برفراز بام ها به علامت تسلیم افراشته شده بود از جمله شاهکارهای تاریخی این مرد بزرگ بحساب می آید.
در بین مردانی که برای دفاع از مشروطیت و حقوق ملت دست به شمشیر برده و آنرا پس از استبداد صغیر دو مرتبه بازگردانیدند، ستارخان سردار ملی مقام اول را دارد؛ بحق او قهرمان مشروطیت ایران است.
ستارخان پیش از انقلاب مشروطیت از لوطیان تبریز بود. لوطیان ایران از قدیم الایام طبقه خاصی را تشکیل میدادند و از حقوق مردم و ضعفا در برابر زورمندان حمایت می کردند و با حکومت و مأمورین دولت همیشه مخالفت می نمودند
او در مدت یازده ماه استبداد صغیر رهبری مجاهدین تبریز را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل  چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبری او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلی شاه، از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد. ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمدعلی شاه فرستادند:
    شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند. ما هرچه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلی حضرت می سپاریم. هر رفتاری که با ما می خواهند بکنند و اعلی حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.
. محمدعلی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد سرانجام  به ناچار با همراهانش به کنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می خواست پرچم روس را خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در حمایت دولت روس قرار دهد گفت: «جناب کنسول! من می خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق امیرالمؤمنین باشد شما می خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد»
.پس از فتح تهران بدست انقلابیون، در اثر توطئه ای به تهران کوچ کرد و چندی بعد به دنبال همان توطئه در واقعه اسفناک پارک اتابک زخمی شد و دیری نگذشت که به همان زخم بدرود حیات گفت و در حضرت عبدالعظیم در سن 48 سالگی مدفون گشت.
مرگ سردار ملی را عصر روز سه شنبه 25 آبانماه 1293 شمسی مطابق به 28 ذیحجه 1332 قمری نوشته اند
.همرزم او باقرخان هم در سال 1861 در تبریز و در یک خانواده فقیر به دنیا آمد.اینان در حرکات آزادی خواهانه مشروطیت از خود شجاعت و مدیریت فوق العاده ای نشان دادند.وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد  در نشست انجمن تبریز با اهدا عنوان (سردار ملی) به ستار خان و (سالار ملی) به باقرخان،نهایت قدرشناسی خود را نشان دادند
.از سال 1905 که حرکات ملی - مدنی و سیاسی شروع شده بود. در سال 1907 به رهبری پیشه وری یک حرکت مسلحانه آزادی بخش تبدیل گشته ودر زمان اندکی حاکمیت تمام حدود آذربایجان جنوبی را فرا گرفته بود. مدارسی که در آن زبان ترکی آذربایجانی تدریس می شد گشوده شده بود.بیمارستانها برپا و کارهای آبادانی رونق یافته بود و اگر کار به این منوال ادامه می یافت،آذربایجان می توانست دولت آزاد خود را به جهان اعلام کند.شاه که اوضاع را وخیم می دید دست به دامن کشورهای انگلیس و روسیه شده و به کمک آنها توانست جلوی شیر مردان آذربایجان بایستد.

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ تاریخی ,

اغوز خان بزرگ


درباره اغوز خان و متن فارسی دعای اغوز خان:

 

اغوزخان بزرگ

 

اغوزخان سر دسته ترکهای اغوز و  اولین ثلاله ملل ترک دنیا  بود است  که وارد آسیای غربی شدند. و قبل از گوگ تورکها فتوحات زیادی بدست اوردند امروزه اصلیت اکثریت مردم ترکیه و آذربایجان (شمال و جنوب رود آراز) را از ترکهای اغوز می دانند. زبان ترکی آذربایجان و ترکیه زیر شاخه ترکی اغوز می باشد

در افسانه ها آمده است که اغوز خان در شیر خوارگی ، پدر و مادرش را از دست داده و تک و تنها در دره ای می ماند که در این هنگام  گرگی از جنس  بظ قورد  طفل شیرخواره را پیدا کرده  و از او نگهداری میکند و با دادن شیر خود ، طفل را از مرگ نجات می دهد . که با زنده ماندن اغوز خان نسل ترکها از نابودی نجات پیدا می کند و با ایجاد زاد و ولد قبیله ترکها بوجود می آید و اغوز خان اولین ثلاله و جد  ( آ تای )  ترکها بحساب می آید که با شیر گرگ بزرگ شده است . و اگر بظ قورد نبود ، اغوز خان زنده نمی ماند وبدیهی است که نسل ملت ترک نیز از میان می رفت . لذا بدین سبب بز قورد  نشان ملل ترک جهان می شود . علاوه بر این بز قورد خصوصیتهای منحصربه فردی دارد و با سایر گرگها و حیوانات فرق دارد که چند مورد ذکر می شود
 1-بز قورد مثل سایر گرگها اجتماعی زندگی نمی کند و معمولا تنها زندگی می کند .
 2- بز  قورد فقط با یکی از همنوعان خود ازدواج کرده و جفت گیری می کند و مثل انسانها زندگی خانوادگی تشکیل می دهد .
 3-بز قورد ، هرگز در جای محصور زندگی نکرده و اسارت را تحمل نمی کند وهرشئ ای یا جانداری که مانع حریت وآزادگی اش شود سریعا حمله ورشده وپاره پاره اش می کند. و در صورت تحمیل اسارت ، یا خود کشی می کند و یا با گرسنه ماندن می میرد . یعنی یا می میرد و یا از اسارت خود رانجا ت می دهد،  که این خصیصه، ارزش سمبلی آنرا بیشترعیان می کند.
4- بز  قورد در برابر تجاوز به لا نه اش و  حمله دشمن خیلی درنده بوده و متجاوز را پاره پاره می کند
-  در واقع بز  قورد حیوانی است با جثه کوچکتر از گرگهای معمولی ، نجیب ، تمیز و مهربان و در عین حال زیرک و درنده و اسارت ناپذیر ، که با گرگهای معمولی خیلی فرق دارد

 

دعای آغوز خان:

اغوزخان در دعایی که در زیر آمده است آرزوی سعادت برای تورکها دارد. این متن بوسیله دکتر رضا نور از ترکی باستان به ترکی استانبولی معادل سازی شده است ما متن کامل این دعا به زبان  فارسی در اینجا قرار داده ایم

دعای اغوزخان برای آقا تورک خان:

زرپی تانری  ای خدای بزرگ خداوند زیبا، خداوند آسمان

نگهبان تورک و سرزمینهایش باش! از شر دشمنانش حفظ کن! تورک را در نترسی و بی باکی پایدار کن! تورک را با جنگ های نظامی گرامی بدار! تورک را حقیقت گرا گردان! در قلب تورک قبل از هر چیز و حتی قبل از اینکه شکمش را با نان سیر کنی ، عشق به تورک بودن را قرار ده! زندگی تورک را آرمانی کن و او را در راه آرمان گرایی به تلاش وادار! آداب و رسومشان را با جانشان حفظ کن! به تورک راحتی و آسایش مده! آنها را به زحمت و رنج کشیدن عادت بده! تا با رنج و زحمت قلبها و بدنهاشان آهنین شود! به همین دلیل به آنها قدرت فراوان برای تلاش کردن عطا فرما! تورک را فعال و در حال حرکت و پیشرفت قرار ده! به تورک ویژگی های پایدار و غیر قابل تغییر بده که با زمان تغییر نکند! فقط این ویژگی ها را در جهت کمال تغییر ده!
ای تانری هرای!
نیروی ملی ، ناموس ، اخلاق ، عزم ، ثبات ، آرمانی بودن ، روح تورک دوستی ، میهن پرستی ، علم ، هنر ، نظم ، نیروی جسمانی و فراوانی نعمت ؛ به تورک از اینها بده! از تورک دزدی ، بی ناموسی و بی فرهنگی را دور کن! به تورک شخصیت و هویت بده! هویتی که بالاتر از همه باشد! تورک اعتماد به نفس داشته باشد! تورک را فردی حکم کننده و جدی بیافرین! بر احساساتش غلبه کند و با خشم قدم برندارد و از خشم منفجر نشود! همیشه خونسرد باشد! تورک را از هر ملتی جسور و شجاع بیافرین! خونخواهی کردن و انتقام را از یاد تورک نبر!
خداوند بزرگ!
دنیارا با تمام خوبی هایش نابود کن اگر می خواهی حتی یک تورک بی ناموس بیافرینی! هر چه تورک ترسو وجود دارد همشان را نابود کن! تورک تمام چیزها را مقایسه کند، فقط چیزهایی را برگزیند که عقل و منطق به او می گوید! صبر داشته باشد و در برابر درد و غم پایدار باشد! اراده اش پولادین باشد! تورکی را که روش و مسلکش را تغییر دهد نیافرین! تورک را مانند میمون با اشتها و گرسنه مکن! تورک همیشه با احتیاط قدم بردارد! به زبان شیرین هیچ کسی گول نخورد! به کسی اعتماد و اطمینان نکند! قیمت تلاش از تیز هوشی بالاتر است! خدایا، تورک را تلاشگر نما! عمر تورک با تلاش بگذرد! به او همیشه عشق تلاش و کاررا بده که با همکاری و تعاون به تلاش عادت کند! تورک تنبل را بکش! به تورک بالاتر از همه ملتها هوش و زیرکی عطا فرما! هوش و تلاش؛اگر جفتشان با هم باشند در مقابل تورک کسی نمی تواند بایستد. تنها شرط اقتدار ملی آرمان و ارزشهای بلند مرتبه و مرتفع است. برای دستیابی به آن نیز اخلاقی بلند مرتبه ، فداکاری و ثبات در تصمیم و راه لازم است. تورکها را با اخلاق ، ثبات تصمیم و فداکار قرار ده! خدایا، تورکها را خود با دستانت متحد نما و از هر چیز مهمتر روح و فکر آنها را با هم متحد کن! آنها را مانند یک مغز و فکر به یک فرهنگ متحد کننده صاحب کن! تورک را به فرهنگ و آداب و رسومش وفادار نما! مردم تورک بدانید که آداب و رسوم پدران ما با گذشت اعصار بوجود آمده است و بی دلیل و حکمت نبوده است! خداوند من را از تحریف کردن و مجبور به تحریف نمودن آداب و رسوم و فرهنگ حفظ کرده و حفظ نماید!
خداوند بزرگ!
ملت تورک را اهل لاف گویی قرار مده! آنها را از انسانهایی قرار ده که از دستشان کار بر می آید! گفتن چیزی به معنای انجام وظیفه نیست! آنرا واقعا انجام دادن انجام وظیفه است و انجام دادن وظیفه را در فکرها قرار ده!
خداوند زیبا!
درخواست همیشگی من از تو این است: تورک را از تملق و چاپلوسی دور کن! تورک را از حرص پول کثیف حفظ کن! چاپلوسان را نیست کن!
ای خداوند!
خانواده تورک و فرهنگ و ادب و تربیتشان را جلوتر از همه چیز حفظ کن! در خاک سرزمین تورک آزادگان زندگی کنند! غیر از عدل و عدالت چیز دیگری حکومت نکند! تو به تورکها در مقابل طبیعت و چیزهای طبیعی عشق عطا فرما! در سرزمین تورک بی پولی هر چه بیشتر کم شود که فقر عیب و ضعف بشمار می رود!
ای آفریننده جهان، خداوند بلند مرتبه!
به تورک قبل از دادن انسانیت به آنها فهم انسانیت را بده! سخنان افرادی که از انسانیت حرف می زنند رنگی است برای رنگ کردن چشمانشان! مللی وجود دارند که ماسک انسانیت می زنند در حالی که زیر این ماسک حیوان زندگی می کند و توانیی درک انسانیت ندارند! خدایا، به تورک اراده ای بی عیب و سالم بده! در سختی ها به صبرش، به تحملش و همچنین به غیرتش بیافزا! به او ویژگی بنیادین یعنی علاقه به انجام وظیفه و احساس مسئولیت بده! انجام مسئولیت را از سرزمین تورک کسر مکن! بزرگترین قدرت را که همانا عشق به تورک بودن است را به تورک بیاموز!
بیگ الله
سرزمین هایی که در آنها به تورکی صحبت شده است و یا برای تورکها سرزمین شده اند،تا قیامت تحت حکومت تورکها قرار ده!

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

بابک خرمدین


بابک(بای+بک= آقا+بزرگوار=آقای بزرگوار) فرزند مرداس در منطقه آذربایجان  زاده شده او  کسی بود که به مدت 22 سال با خلفای عباسی جنگید و اجازه نداد که پای آنها به آذربایجان باز شود و قریب به 33 هزار نفر از متجاوزان به اذربایجان را از پای در اورد سرانجام با خیانت یک ایرانی تبار بنام افشین، متجاوزان بر خرمدینان اذربایجانی چیرگی یافتند. و او را به سامرا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک را سوار بر فیل کرده و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه ای که به او داده بودند به دستور خلیفه او را تکه تکه کرده و کشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر بنام دژ بَز بود که در نزدیکی شهر کلیبر در شهرستان اهر استان آذربایجان شرقی قرار دارد.
در مورد افکار تأثیر گذار در روحیة بابک ، بهروز خاماچی و رحیم رئیسنیا مینویسد: «مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود . او یک بهادر بود ،او در روی شمشیر چنین نوشته بود : « ای جوانمرد اگر شمشیر را در خلاف خواهی کرد بهتر است که دست به قبضه اش نبری .در روزگاران عباسیان، بی چشم میتوان زندگی کرد ، اما بی شمشیر هرگز!»
هر ساله در 12 تیر به پاس بزرگداشت سالروز تولد بابک در قلعه بابک مراسمی برگزار می شود
بلاخره پس از 22سال قیام غیرتمندانه و شجاعانة بابک ، با خیانت و دسیسة  افشین ، این قهرمان آزادی اسیر گشته و به خلیفة عباسی تحویل داده میشود. خلیفه ابتدا پیشنهاد سرداری در لشگر خود را به بابک میدهد ولی بابک مرگ را قبول میکند و هرگز زیر بار ننگ نمیرود .خلیفه برای اینکه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابک چنین میگوید : «شنیدهام که تو حرام های خدا را حلال کرده ای و بر آن بوده ای که سرزمین خلافت را غصب کنی؟!» بابک در جواب به خلیفة عباسی چنین میگوید: «هر کس را مادرش هر جا به دنیا آورد مال اوست . سرزمین اوست . وطن اوست .غاصب کسی است که فرسخ ها را زیر پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بی دفاع یورش آورده و دسترنج مردم زحمتکش را غارت کند و زندگی را در کامشان تلخ سازد. غاصب کسانی هستند که اندیشمندان ملتها را میربایند ،غاصب کسانی هستند که بر کشتگاه مردم اسب میتازانند. مردم را اسیر میگیرند ، مردان را چون حیوان به بیگاری وا میدارند ، زنان شوهردار را میفروشند ، دختران را بی عصمت میکنند، در حرمسرای خلیفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد . حرمسرای این مردان که در اینجا جمعند ، موج میزند از دختران و زنانی که روزی برای خود زندگی آزادی داشته اند

روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر فیلی کرده در شهر بگردانند.
فیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیر کننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همه ی مردم بشنوند
که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند .
ابن الجوزی مینویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است!
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهره ام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد... پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
پس ازآن چوبه ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه ی بابک را بر دار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .
آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی آزربایجانی ها را اسیر کنی . این را بدان که آزربایجانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد. من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان آزربایجان آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها آزربایجانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند. و صدها بابک دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند....
 بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
"من همیشه سنینلیم آذربایجان"
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای اذربایجان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه ی بابک یعنی چوبه ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
بله اذربایجان چنین قهرمانانی در دامن خود پرورده است اما متاسفانه امروزه مردم آذربایجان که تنها خواهان حقوق طبیعی و بر حق خودشان هستند و تنها خواسته شان داشتن رخست برای خواندن و نوشتن به زبان مادری شان است. حتی اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت زادروز این قهرمان ملی آذربایجان را نیز نمی دهند و دوستداران بابک همه ساله برای برگزاری مراسم یادبود بابک با مشکلات بسیاری روبرو هستند ولی خیل عظیم دوستداران آذربایجان و بابک، با وجود جو نظامی و امنیتی سرکوب، همه ساله تولد بابک را در محل قلعه بابک واقع در کلیبر برگزار می کنند که با اندوه باید گفت که عده ای حتی این شادی کوچک ملت آذربایجان را بر نمی تابند و به این مراسم انگ های مختلفی زده می شود.

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ تاریخی ,

تومروس آنا ملکه آذربایجان


تابلوهای مختلفی بر اساس روایت هرودوتز (Herodotus) تاریخ نویس مشهور یونانی، از تاریخ کهن آذربایجان در جنگ بین تومروس آنا ملکه آذربایجانیها با کوروش شاه هخامنشیان تهیه شده است. این جنگ 529 سال قبل از میلاد عیسی مسیح (1150 سال قبل از هجرت پیامبر به مدینه) در حوالی رود آراز (ارس) روی داده است. تابلو نقاشی بزرگ توسط "پیتر پال روبنز" (peter Paul Rubens) نقاش فنلاندی کشیده شده است و در موزه بوستون امریکا نگهداری می شود سایر تابلو ها نیز توسط دیگر نقاشان مطرح دنیا همچون الکساندر "زیک"، "ماتیا پیئر اتی"، "ویکتور وولفئوت"، "آندره دلکاستاگنو"، "پتروس پاولوس روبنز" و... کشیده شده اند که در موزه های مختلف دنیا نگهداری می گردند.
تومروس فرمانروای ماساژئت ها ( اشگوزها، ترکان ) به خونخواهی پسرش، کوروش را در اطراف رود قزل اوزن سر برید.

سربریده کوروش توسط  آنا توموروس(ملکه آذربایجان)

انا تومروس


کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها(آذربایجانی ها) در شمال غرب ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .
تومروس نام زنی است که 550 سال پیش از میلاد حضرت عیسی ملکه آذربایجان بود.کوروش که قصد تصرف آذربایجان را داشت  با نیرنگ و دسیسه ، پسر تومروس را کشت. تومروس نیز در جنگ با پادشاه پارسیان پس از کشته شدن کوروش در میدان جنگ جسدش را توسط سگی که بر روی جنازه اش پارس می کرد  یافته و سر او را در ظرفی پر از خون انسان های بی گناه کشته شده در جنگ فرو برده و گفت: " ای خونریز تاریخ! بنوش تا سیراب شوی. " به روایت تاریخ تومروس را در گورستانی که در سمت شرقی  گوی مچید تبریز قرار دارد دفن نمودندو نام شهر تبریز به پاس این ملکه شجاع از تومریس ( تیمریس ، تیبریز ، تبریز ) گرفته شده است.
حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومریس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس می دانست که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.
در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض ولی کوروش او را کشت و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.
در حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پیش از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان های بی گناه کشته شده کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی، جسد کوروش را توسط سگی که بروی جنازه اش پرسه کنان پارس میکرد، یافت و سر او را در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: ای خون خوار تاریخ  تو که با عمری خونخواری سیز نشده ای اکنون انقدر خون بنوش تا سیراب شوی .  تو پسر مرا از من گرفتی، از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند. مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد مسیح ذکر کرده اند تلاش و هوشیاری و مقاومت کوروش در طی حکومت سی ساله اش شالوده حکومتی را پی ریخت که ایران در زمان خود یکی از بزرگترین مهدهای تمدن جهان باستان شد . روایاتی که در مورد شخصیت، سیاست، جنایت، جهانگردی، لشکرکشی و فساد و ظلم کوروش با ملل مغلوب و مطیع نقل شده است، او را بصورت چهره ای افسانه ای در تاریخ جهان باستان ثبت کرده است .لذا فقط در زمان رژیم پهلوی (رضا شاه و محمدرضا شاه ) حکومت ظالمانه هخامنشی، مقدس و مورد احترام خاص بود. نظری کوتاه به کتب، نشریات، فرم اسکناسها، اماکن و تغییر تاریخ از اسلامی به شاهنشاهی و... دوره پهلوی صحت مطلب فوق را میرساند
تابلوهای مختلفی بر اساس روایت هرودوتز (Herodotus) تاریخ نویس مشهور یونانی، از تاریخ کهن آذربایجان در جنگ بین تومروس آنا ملکه آذربایجانیها با کوروش شاه هخامنشیان تهیه شده است.  تابلو نقاشی بزرگ توسط "پیتر پال روبنز" (peter Paul Rubens) نقاش فنلاندی کشیده شده است و در موزه بوستون امریکا نگهداری می شود سایر تابلو ها نیز توسط دیگر نقاشان مطرح دنیا همچون الکساندر "زیک"، "ماتیا پیئر اتی"، "ویکتور وولفئوت"، "آندره دلکاستاگنو"، "پتروس پاولوس روبنز" و... کشیده شده اند که در موزه های مختلف دنیا نگهداری می گردند.در قسمت تابلوها اولین عکس مربوط به تابلو پیتر پال روبنز می باشد

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

کوراغلو قهرمان حماسی تورکها


قهرمان حماسی  میان اهالی آذربایجان است که با قیامش بر ضد فئودالیسم و شیوهٔ ارباب و رعیتی نامی ماندگار در میان مردم آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان از خود به جا گذاشت.

باعث این قیام مهتری سالخورده به نام علی ملقب به علی کیشی است. وی پسری موسوم به روشن (کوراوغلو) دارد و خود، مهتر خان بزرگ و حشم‌داری است به نام حسن خان. روایت کوراوغلی در جغرافیای وسیعی از اروپای شرقی تا قفقاز، ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و جنوب سیبری و برخی نقاط دیگر گسترده است. در این جغرافیای وسیع، روایت کوراوغلی در قالب نمونه‌های آذربایجانی، قفقازی، آناتولی، ارمنی، گرجی، ازبکی، ترکمنی، خراسانی، قشقایی و حتی توبولها یا گروههای تاتار در سیبری سروده شده است.
وجه تسمیهٔ کوراوغلو
حسن خان بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می‌کند، دستور می‌دهد چشمان علی کیشی مهتر خود را درآورند و وی را کور کنند. پس از این واقعهٔ تلخ، روشن پسر علی کیشی لقب کوراوغلو به خود می‌گیرد. کوراوغلو به ترکی یعنی کورزاده یا پسر مرد کور. برخی دیگر وجه تسمیهٔ آن را به گووراوغلو یعنی زادهٔ پهلوان جنگجو می‌دانند. همچنانکه کوراوغلی در زبان ترکمنی، گوراوغلو تلفظ می‌شود.
سرآغاز قیام
علی کیشی پس از کور شدن به دست اربابش با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه‌ای و دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می‌گریزد و پس از عبور از سرزمینهای بسیار سرانجام در چنلی بئل (کمره ی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچا پیچ، مسکن می‌گزیند . روشن کره اسب ها را با جادو و مانند پدر خویش در تاریکی پرورش می‌دهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی می‌کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می‌شود و علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است، شمشیری برای پسر خود سفارش می‌دهد و بعد از اینکه همهٔ سفارشها و وصایایش را می‌گذارد، می‌میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می‌سپارد و به‌تدریج آوازهٔ هنرش از کوهستانها می‌گذرد و در روستاها و شهرها به گوش همگان می‌رسد.
دو کره اسب، همان اسبهای بادپای مشهور او می شوند، با نامهای قیرآت و بزآت.
عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می‌پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی‌بئل می‌پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می‌شود.
کوراوغلو سرانجام پس از کشمکشهای فراوان موفق می‌شود حسن خان را به چنلی بئل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند
داستان کوراغلو ریشه در تاریخ دارد و به گواه خیلی ها به دوران صفویه و زمان جنک های ایران و عثمانی بر می گردد. این داستان به غیر از آذربایجانی ها  بین سایر تورک های ایران ، ترکیه و سایر کشور های تورک نشین وجود دارد.
در آذربایحان چندین قلعه به نام کوراوغلو شناخته شده است .اما یکی  از آنها بیشتر از بقیه با عقل جور در می آید قلعه ای در نزدیکی خوی و کاملا نزدیک به مرز ترکیه.بر فراز کوه چنلی بئل قلعه کور اوغلو قرار دارد.
و اما چند  دلیل برای موثق بودن این قلعه در نزدیکی خوی ( از زبان استاد بهروز نصیری)
1-به این منطقه از قدیم قلعه کوراوغلو . چنلی بئل می گفتند.
2- در داستانها داریم که وقتی پدر کوراوغلو به دستور حسن پاشا کور می شود از آنجا برگشته و دو اسب معروف را باخود می آورد وی به کوراوغلو دستور می دهد تا خود به همراه اسب ها در چشمه قوشا بولاغلار استحمام کنند.ای چشمه ها در این منطقه ودر کنار روستای کتیللی به همین اسم ذکر شده قرار دارد
3-در روایات وجود دار که کوراوغلو قلعه خود را در کنار جاده ابریشم احداث می کند.واهد هم نشان می دهد که جاده ابریشم دقدقا از اینجا عبور کرده است.
4-کوراوغلو در شعرها  خود را " تکه تلمان " می نامند .در خوی یک منطقه به نام تکلی داریم .
5-کوراوغلو مشاوری به نامصفراز منطقه " قوروق " داشته است . روستا و منطقه بزرگی در همین منطقه به نام قوروق وجود دارد.

6-نزدیکی به  مرز ترکیه هم دلیل بیشتری برای اثبات این موضوع است

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

شب چله در اذربایجان


فلسفه چله گجه سی:
در افسانه های کهن آذربایجان، دو چیلله وجود دارد که چیلله ی بزرگ همزمان با شب چله آغاز می شود و چهل روز طول می کشد. مطابق افسانه های کهن، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان "قاری ننه" (مادربزرگ پیر) خوانده می شود، دو پسر دارد که نام یکی "بؤیوک چیلله" یا چلله ی بزرگ است و پسر کوچکتر، نام "بالا چیلله" را بر خود دارد و عمرش بیست روز است. از ابتدای شب چله، چیلله ی بزرگ آغاز می شود
در روزهای پایانی چیلله ی بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر می آید و می گوید: «سن گئتدین نئیله دین؟» (در این مدت چه کرده ای؟)
چیلله بزرگ می گوید: «من گئتدیم دونداردیم. اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم گلدیم» " (من رفتم سردشون کردم و لرزاندم و مریضشون رکردم)!"
برادر کوچکتر می گوید: «اگر من گئدسم، قاری لری کورک دن، لو لئهین لری لولک دن، گلین لری بیلک دن، کؤرپه لری بلک  دن، ائیله رم.» (تو که کاری نکرده ای! ببین من چه می کنم!" کاری می کنم که نوزادان در گهواره هایشان یخ بزنند)!"
برادر بزرگتر به طعنه به او می گوید: "عؤمرون آزدی، دالین یازدی!" (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار می آید)
چیلله ی کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمین ها حکمفرما می کند و در یکی از همین روزها، در یکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسیر می شود. خبر به قاری ننه می رسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سیخی که روی آتش، داغ و به نبرد برف رفته و در نهایت، برفها را آب می کند. چیلله ی کوچک بعد از آزادی متوجه می شود که در آن روز زمستان تمام شده و "بایرام آیی" یا همان اسفندماه آغاز شده است

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

دلیل انعقاد معاهده ترکمانچای(مصاحبه زیباکلام)


مصاحبه دکتر صادق زیبا کلام و دلیل انعقاد معاهده ترکمانچای و گلستان:
مصاحبه کننده: حالا برگردیم بر سر عملکرد فتحعلیشاه در انعقاد معاهده گلستان و ترکمانچای . به نظر شما مذاکره کننده های ایرانی در این دو معاهده بد عمل کردند یا اینکه چاره دیگری هم داشتند.
پاسخ: شما توجه کنید که ما جنگ را باخته بودیم روس ها تبریز را گرفته بودند و به نظرم روس ها مردانگی به خرج دادند و حاضر شدند به پشت رود ارس بروند بنابراین ایران چاره ای جز پذیرش مفادعهدنامه نداشت. هیچ وقت فرد شکست خورده مذاکره نمی کند بلکه دربست تسلیم می شود. به همین دلیل براین باورم که فتحعلیشاه چاره ای جز این نداشت. هر قدرتی که شکست می خورد باید تمام درخواست های دولت فاتح را بپذیرد. بنابراین ایران نیز می بایست کوتاه می آمد. اگر ایران به این معاهده ها تن نمی داد تبریز ،زنجان و تهران هم به خاک روس ها الحاق می شد. ارتش روس آنقدر قوی بود که هیچ چیز نمی توانست جلوی آنها را سد کند بنابراین درست نیست که گفته شود که فتحعلیشاه خیانت کرده است، چون می خواست کشور را حفظ کند نمی توانست کار دیگری کند. به نظر من مورخینی که این شائبه ها را مطرح می کنند باید به این سوال پاسخ بدهند که چرا ایران موجب شد که دور دوم جنگ ایران و روس شروع شود. ایران در معاهده ترکمانچای خسارت پرداخت کرد چون جنگ را شروع کرد. همچنانکه ایران از عراق طلب کرد تا خسارت پرداخت کند چون جنگ را آغاز کرده بود. اگر ایران به دولت روس اولتیماتوم نمی داد و روحانیون دولت را تحریک نمی کردند که به دلیل این امر که روس ها در مناطق تحت امر خود مسلمانان را اذیت می کنند وباید به یاری آنها شتافت، قطعا دور دوم جنگ ایران و روس شروع نمی شد. متاسفانه در حالیکه هر ناظری که وضعیت دو سوی میدان را می شناخت در می یافت که برنده هر نبرد احتمالی روسیه است، تعدادی از مردم هیجانزده وبرخی از روحانیونی که شناختی از قدرت روسیه نداشتند بر طبل جنگ نواختند وشاه ودربار را مجبور به پیروی کردند. بعضی از تلاش دارند علت شکست ایران در دور دوم نبرد ایران ورسیه را به گردن کم کاری دربار قاجار بیاندازند، اما به نظر من حتی اگر این فرض را بپذیریم و در صورت بسیج تمام قوا نیز در نتیجه جنگ تغییری حاصل نمی شد. بحث در اصل این نبرد است و نشناختن دنیای آن روز توسط حامیان آن روز نبرد دوم ایران و روسیه.
مصاحبه کننده: پس اگر شما هم جای فتحعلیشاه بودید همین کار را می کردید ؟

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

زندگینامه قوچاق نبی


زندگینامه قاچاق نبی

قـــاچاق نــــبی " یک شخصیـــت مبــــــارز و ظلم ستـــــیزی بـــود که در دورا حکومت تزارها, مبارزات دهقانی را رهبری میکرد. پدر نبی تهی دستی بود  که یک خانواده هفت نفری را سر پرستی میکرد. نبی نیز نزد ثروتمندان و مالکان به چوپانی می پرداخت هنگامی که نبی شانزده ساله بود ارباب، پدرش را زیر کتک می گرفت روزی زیر کتک های ارباب پدرش نیمه جان روی زمین می افتد. نبی به ارباب حمله می کند ولی با شکایت ارباب نبی را دستگیر می کنن.حکومت تزاری او را به اردوی کار اجباری محکوم می کند .نبی از آنجا فرار می کند. و بعد از این که آبها از آسیاب می افتد نبی از غربت باز  می گردد  پدر و مادر به فکر عروسی وی می افتند که شاید از این راه آرامش از دست رفته را بازیابند و روح عاصی او اندکی آرام گیرد.
نبی» دلداده دختری به اسم « هجر» بود اما پدرهجر مخالف ازدواج انها بود  دو دلداده  دست در دست هم فرار می کنند ، پدر «هجر» ناچار، به وصلت آنان رضایت می دهد
زندگی، روالی عادی به خود می گیرد و اما وقتی  مادرش « گوزل» مورد تهدید امنیه ها قرار می گیرد  نبی با آنان در می افتد ، با شجاعتهایش مشهور میشود و به  مبارزان فراری می پیوندد
آوازه ی « قاچاق ننی» در ایل و تبار می پیچد و هرجا که ظلم خان ها و اربابان ، دمار از روزگار مردم درمی آورد او یکه تاز میدان می گردد و با حمایتی که وی از ستمدیدگان می نماید مورد حایت مظلومین قرار میگیرد ، و در قلب مردم جای خود را هر روز وسیع و وسیع تر می یابد . دهقانان او را در میان خود می پذیرند و او هر از گاهی را در دهی می ماند و نام و نشان او از حکومتیان مخفی نگاه داشته می شود
همسر وی «هجر» شیرزنی شجاع و شیفته زرم و دیلیری که دور از ایل و تبار به روی زین اسب و دوشادوش قاچاق نبی به مبارزه می پردازد   
امنیه ها و مأموران حکومتی تزار روسیه ،با همدستی مالکین و فئودال ها ، هرجا که خبری از نبی   می یابند ، قشون و افرادشان را به دستگیری او راهی می سازند و اما قاچاق نبی چون عقابی سرافراز از خطر می گریزد. در سیر مبارزه ، قاچاق نبی به مبارزی شکست ناپذیر تبدیل می گردد  با توطئه ای سازمان یافته «هجر» را دستگیر میکنن تا از این طریق بتوانن نبی را به دام بیندازند نبی به کمک یارانش همسر خود را نجات می دهد
کینه ی خصم ، از نبی آنچنان اوج می گیرد که از هیچ حیله ای برای کشتن وی فرو نمی مانند تا اینکه از مکر و فریب یک زن برای قتل نبی استفاده میکنن. زن مکّارِ"شاه حسین"  یکی از یاران نبی را با  طلا و جواهرات گول می زند و روزی که نبی میهان آنان است ، او به دروغ مدعی آزار نبی به خود می شود و شاه حسین از این ادعای دروغ چنان می آشوبد که تفنگش را برمی دارد و پنهانی منتظرنبی می ماند . قاچاق بنی که بی خبر از همه جا با خیل یارانش سوی خانه ی رفیق می آمد هدف تفنگ شاه حسین قرار می گیرد و گلوله ها چنان کاری و عمیق بر دلش می نشینند که تنها مجالی می یابد چنین سخن گوید : « ای دوست ، ای نامرد برای چه کشتی مرا؟ من که خاک پای تو بودم ! چرا گذاشتی نامردمان و غداران به آرزوهایشان چنین آسان برسند؟ ... آی هجر ! ای زیباترین سوگلی دیار! کجایی که یارت را کشتند !؟نبی ات را کشتند ! در غربت، آن هم یک رفیق ... ای مردمان ، ای یاران، نبی را کشتند ! نبی را که فدایی ایل و تبار بود و فریادرس بیچارگان ! ... دشمنان هرگز دل این کار را نداشتند ... یک عزیز... یک دوست مرا کشت ! یک ... »
با مرگ "نبی" یارانش به خونخواهی بپا خواسته و" شاه حسین "و زن نابکارش را کشتند و اما نامهای" نبی و هجر" ماندند تا در دلها، زیستنی دگرگونه آغاز کنند .

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

بویوک چیلله و کیچیک چیلله نین حکایه سی

http://aharimiz.arzublog.com/uploads/aharimiz/chila_gecasi.jpg


چیلله گئجه‌سی - ایلین 365 گونونون اوزون گئجه‌سی‌دیر. بو گئجه، شمسی ایلی‌نین، دی آیین باشلاندیغی گئجه‌سی - آذر آیی‌نین سونونجو گئجه‌سی و اوچ آی نووروز بایرامینا قالمیش بیر گئجه‌دیر ونهایتده پاییز فصلی¬نین آخر گئجه سینه چیلله گئجه¬سی دییلرکی. بو گئجه جاوانلار طایفادا بیرآغ ساققالین ائوینه یغیشیب و شادلخ ائیلرلر. اوشاقلاردا اوز آتا وآناسینین ائینه گئدیب و جشن توتارلار. بو گئجه‌ده قارین یاغماسی چوخلو سئوینج یارا‌دار.

چیلله ایکی قیسمت اولار: بؤیوک چیلله قیرخ گوندور کی دی آیی‌نین ایلک گونوندن باشلاناراق بهمن ین اونوناجان دوام تاپار و کیچیک چیلله ییر می‌گون دور کی بهمن‌ین آخیریناجان ادامه سی اولار و خلق ایچره دیئه‌رلر کی کیچیک چیلله بؤیوک چیلله‌دن قار- بورانلی و دونداریجی اولار.
قدیم ناغیللارا گؤره بیر قاری ننه واریمیش کی اونون ایکی اوغلو واریمیش. بؤیوک قارداشین آدی بؤیوک چیلله و کیچیک قارداشین آدی بالا چیلله دیر.
بؤیوک چیلله نین عؤمرونون آخیر گؤنلرینده، بالا چیلله بؤیوک چیلله نین یانینا گئدیب و بئله دییر؛

کیچیک چیلله بؤیوک چیلله‌دن سوروشار: «سن گئتددون نئینه دون؟»
بؤیوک چیلله دئیه‌ر: «من گئتدیم دونداردیم. اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم گلدیم».
کیچیک جیلله دئیه‌ر: «اگر من گئدسم، قاری‌لاری کورک‌دن، لو لئهین‌لری لولک دن، گلین‌لری بیلک‌دن، کؤرپه‌لری بلک‌‌دن، ائیله‌رم
اوندا بؤیوک چیلله تمسخر حالدا دئیه‌ر: «عؤمرون آزدی گؤتون یازدی».

بالا چیلله اولدوغو قدر، شاختانی بوتون اؤلکه لره سالیب و بو گؤنلردن بیر گؤن، بیر داغین دالداسیندا قار الیئله ایسارته دوشور. خبر چاتار قاری ننه یه و او اوغلونو قار دوستاقیندان قورتارماغ ایچین ، داغا گئدیب و اؤدونان داغلانمیش بیر شیشینن قارینان ساواشماغا گئدر. آنجاق قارلارین هامیسینی اریدر. بالا چیلله اؤزون آزاد حیس ائتدیغیننان سونرا، گؤرر دا او گؤن قیش قوتاریب و "بایرام آیی" (اسفند آیی) باشلانیب.

او گؤندن کی قاری ننه اؤد اوستونده شیشی داغلاییب، بیر آیا قدر هر گئجه چرشنبه اؤدو، اؤدلانار کی بو، قاری ننه نین ایرثی دیر و هره سینین بیر آدی وار. بو آدلار بئله دیر؛ "یالانچی چارشنبه"، "کوله چارشنبه"، "خبرچی چارشنبه" و ایلین آخیر چرشنبه سی کی هامان چرشنبه سوری یه تانیلیب، "دوغروچو چارشنبه" آدلانیر کی یازین باشلانیشیندان آسیلیدیر.

چیلله گئجه نیز قوتلو اولسون عزیز دوستلار

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 28 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

قالب های شعری مخصوص زبان ترکی



  قالب های شعری مخصوص زبان ترکی

از قالب‌های شعری خاص ترکی نظیر تویوق Tuyuq، قوشوق Qopşuq، چنگه çəngə، آرازواری Arazvārı، تورکی Türki و قوشما qoşma و گرایلی Gerayli و بایاتی Bayati و نازلاما Nazlam...a و ... می توان نام برد
البته باید خاطر نشان کرد که در ترکی علاوه بر این قالب ها قالب های رایج در شعر عربی(فارسی) نیز در ترکی رایج است
صنعت شعر آزربایجان،به چهار دسته تقسیم می شود،
1.شعر لیریک(کلاسیک)
2.شعر عاشیق(هجا)
3.شعر ماهنی(ترانه)
4.شعر ساتیریک(نو)
بدون شک ادبیات تورکی آزربایجان خاصه ادبیات شفاهی آن از غنی ترین و پربارترین ادبیات های شفاهی(فولکلوریک) جهان محسوب می شود، ادبیاتی که علی رغم بی مهری ها،دشمنی ها،کتاب سوزی ها،خفقان فرهنگی و زبانی،خفقان اندیشه و بیان در دوران رژیم ملعون و منحوس پهلوی،بی توجهی مغرضان زبان و ادبیات تورکی،کم توجهی دوستان و.. همچنان بعد از گذشت هزاران سال سرزنده و پویا و بانشاط همچون نگین در آسمان ادبیات فولکلوریک جهان، اظهر من النجوم و در پاره ای موارد حتی اظهر من الشمس بوده و هست. ادبیاتی که یکی از ارکان به وجود آورنده ادبیات شیعی در جهان و شکل دهنده و مقوم آن بوده و هست و تداوم این ادبیات مقدس نیز در گرو توجه و ارزش نهادن و بها دادن به این ادبیات است.
چه کسی می تواند نقش ادبیات تورکی را در تشکیل،ترویج،تبلیع و تعیمق ادبیات شیعی در میان سایر ادبیات جهان اسلام انکار کند؟ چه کسی می تواند انکار کند نقش کم نظیر ادبیات شفاهی آزربایجان را در شکل گیری اولین امپراطوری شیعه در جهان اسلام را؟ پرداختن به این ادبیات مقدس مصداق جهاد با زبان و شمشیر است که پیغمبر اکرم(ص) نیز در حدیثی به آن اشاره فرموده اند.
توجه کردن و بهاء دادن به گونه های شعری آزربایجان که پشتوانه هزاران ساله مردمی و دینی را دارا می باشد. بها دادن به اسلام و قرآن و تفکر ناب علوی می باشد، چراکه گونه های شعری در ادبیات شفاهی آزربایجان در طول قرن های متمادی محمل و موکب مضمون و محتوای اسلامی و قرآنی اعم از (اندیشه ناب محمدی، علوی،عاشورائی،انتظار، مهدویت،وطن دوستی و...) در کنار تم های زمینی و آسمانی و عرفانی به عنوان مقدس ترین و غنی ترین و زیباترین مضمون های شعری محسوب می شوند.
سراینده گونه های متعدد شعر آزربایجان در برخی از گونه ها مانند بایاتی یک ملت هست،تفکرات و اندیشه های یک ملت است، احساسات و عواطف پاک و زلال جامعه می باشد، شاعر شعرهای شفاهی آزربایجان ملت بوده، یک نظام فکری و عقیدتی و دینی بوده نه یک شاعر و نه یک حس؛ ادبیات شفاهی آزربایجان از پشتوانه قوی و ساختارمند دینی،تاریخی و مردمی برخوردار است و ادبیاتی که چنین پشتوانه ای را دارد مادامی که مردم هست ملت هست و دین هست مسیر زلال و دریاگونه خود را علی رغم تمام دست اندازیهای بشری و غیر بشری طی کرده و خواهد کرد.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 27 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

شاهکار حیدر بابا سلام و نظیره لر کی دیلیب



همواره « سلام » بر حیدربابا

شهریار با خلق « حیدربابایه سلام » خدمت بزرگی به فرهنگ آذری و زبان ترکی کرد. روزگاری دراز مردم آذربایجان حلاوت شعر را با « بایاتی » و نغمه های « عاشیق ها » در جان خویش می یافتند. چه، محدود بودن زبانشان در محاوره، رشد ادبیات عامه در صورت شفاهی را موجب شده بود. و اما در دهه های اخیر با گسترش ارتباطات و شکل گیری دهکده ی جهانی ادبیات شفاهی را تاب مقاومت و مجال ماندگاری فروکش کرد و این ضایعه ای عظیم است که فرهنگ عامه ی مردم آذربایجان را دچار تخریب ساخت. « صفا »‌ گمشده ی حیات امروز ماست، هرچند « رونق » بیش تر یافته است و « حیدربابا » نامه ها در واقع غیبت « صفا » را مویه می کنند. از صداقت و یکرنگی، از صمیمیت و مهربانی، از رسوم دیرپای مدنی و مذهبی، از باهم بودن ها، از شادی ها و بازی ها با حسرت یاد می کنند و امروز علی رغم حضور فعال ابزار نوین متنوع ارتباطی، انسان ها احساس تنهایی و غربت می کنند. « حیدربابا » ها برای فریاد کردن این « درد » برخاسته اند. اگرچه در عبور از « سنت » به « مدرنیته » کنار ماندن برخی هنجارها و آداب و باورها را گریزی نیست،‌ اما محو نمادها و نشانه های مدنی و فرهنگی و باورها و ارزش های دیرین بومی که میراث معنوی و فرهنگی به حساب می آیند، از اصالت انداختن هر ملت و مردم و قومی را کفایت می کند.

شاعران و نویسندگان، احیاگران و بسط دهندگان زبان هستند و ادبیات هر زبانی کارخانه ی واژه سازی آن است. « فردوسی » را به نیکی می ستاییم که او بسی رنج بُرد و شاهنامه سرود و زبان فارسی را در عبور از تهاجم فرهنگ های مختلف پاسداشت و عجم را بدین پارسی زنده ساخت. و حال آیا ابداع حیدربابانامه و نظیره های پی در پی بر آن گامی عظیم در این مسیر نیست؟ حیدربابا به زبانی ساده و به عبارتی به زبان محاوره و گفتار روزانه و روزمره ی مردم آفریده شد و از گوشه و کنار آذربایجان صداهایی به ندای شهریار لبیک گفتند و آن ها نیز « سلام » دادند. حیدربابا و منسوبین او چنان به مردم نزدیک شدند که از زبان آن ها سخن گفتند. از « فاطما خالا » ، « قاری ننه »، « ملا باقر » و « میراژدر » یاد کرده و از « بَی جورابی » ، « بولاخ اوتی »، « آداخلی قیز » و « چشمه باشی » نام آوردند. واژه های « حیدربابا » ها، هر یک فرهنگواژه ای هستند که مردم ما آن ها را در « دیروز » جا گذاشته اند. این « شخص » ها و « شخصیت ها » و نام « محل » ها و صخره ها و سنگ ها و رودها و باغات و کوه ها، هر کدام رسمی را و خاطره ای را نمایندگی می کنند. شهریار و پیروان مکتب حیدربابایی او جلوه های زیبایی را در نام های محلی قاب گرفته اند و « شعر‌ » اگر جوهری است که زیبایی های حیات در آن نمود می یابد، حیدربابایه سلام چه زیبا شعری است که خیلی ها از آن استقبال کردند و امروز به 90 زبان در دنیا ترجمه شده است که اگر محدود به محل و موضوع محلی بود، هرگز چنین گسترش نمی یافت. در حیدربابایه سلام زیبایی هایی نهفته است که در ورود به زبان های دیگر نیز امکان انتقال دارد. از اهل ادب و حیدربابا شناسان اجازه می خواهم این سبک و سیاق را « حیدربابانامه » نام نهم، اگر « کوه نامه » و یا « داغنامه » نخوانم.

بی شک مضامین شعری از عناصر محیط جغرافیایی تأثیر یافته و حتی الهام بخش نیز بوده است و مگر می توان در شعر شاعری « کوه » نیافت و « رود » نیز و « درخت » هم. شاعر قاب گیرنده ی جلوه های زیبایی موجود در محیطی است که او حیات دارد و از آن جا که محیط های طبیعی و اجتماعی و در نتیجه محیط های جغرافیایی متفاوت هستند، اشعار شعرا از هم زوایه ها می گیرند و تفاوت های اساسی می یابند. در این میان توجه بیش تر این مقال بر « کوه » است و به راستی او چه رمز و رازی دارد که شهریار با او هم کلام می شود و یا او شهریار را به سخن وا می دارد. برای « حیدربابایه سلام » نظیره های بسیاری ساخته اند و اینجا اما عنایت به قره داغ است که حسین دوستی با تکیه بر نقل قولی از « شهریار » از اصالت قراجه داغی او سخن به میان آورد.

کوه ها نماد مقاومت و استواری هستند و در واقع آن ها مولّدان حیات اند. کوه ها تولیدگران آب و خاکند که « آب » ها روان می دارند و « آبرفت » ها هدیه می دهند. آن ها « باد » می سازند و « باران » را تسهیل می کنند و « برف » را برای تابستان زارعان ذخیره می دارند. از سویی آن ها شاهدان عینی رویدادهای گذشته اند و پا به پای تاریخ به امروز رسیده اند. دردها دیده اند و زخم ها یافته اند، شادی ها کرده اند و غم ها خورده اند. پس شاعر انتخاب خوبی برای اوست و او نیز برای شاعر انتخاب نیکویی است. کوه ها اغلب پای ثابت افسانه ها هستند و پرورشگاه و اقامت گاه قهرمانان بسیار. در شمال اهر و در کوهستان عظیم قره داغ رشته کوه شیور کشیده شده و دو قله ی نزدیک به هم در اوجش استوار ایستاده اند. به اعتقاد مردم محل « این دو قله یکی پسری جوان و دیگری دختری زیبا بوده است که عاشق هم بوده اند و جادوگری کینه توز اما آن ها را به سنگ تبدیل کرده است.» همین شیور نیز مخاطب سلامی از جنس سلام حیدربابایی بوده است و زنده یاد علی منفردی « شیور داغنا سلام » را سروده است.

شهریار ادبی ترین سلام خویش را به حیدربابا داد، سلامی که به سال 1329و 1330 تقدیم کرد و اگرچه شعری برای « مادر » گفت، مادری که « آهسته باز از بغل پله ها گذشت / در فکر نان و سبزی و آش بود...‌» اما این بار به زبان مادری گفت و گفت « ترکی دئدیم اوخوسونلار اوزلری » به زبان ترکی گفت و جلوه ها و جلوه گاه های زیبایی را که می رفت به سوی نسیان، برای نسل های بعدی ثبت کرد. و بی تردید انتشار « حیدربابایه سلام » در سال 1332 نقطه عطفی در تاریخ فرهنگ و ادب آذربایجان گشت. بدین طریق،‌ راهی گشوده شد و رهروان بسیار یافت و نظیره های بسیار در ایران و خارج از آن سروده شدند.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 27 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,