قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

بنیان گذار حروفیه


http://aharimiz.arzublog.com/uploads/aharimiz/grafin-vino-svecha-knigi.jpg

  فضل الله بن عبدالرحمن حسینی متخلص به نعیمی در شروان (در قفقاز) یا استرآباد (گرگان) در سال ۷۴۰ هـ ق، در یک خانواده ی صوفی مشرب متولد شد، پدر و جدش هر دو صوفی بودند. بدین سان طفولیت و جوانی فضل همزمان با اوضاع درهم ریخته سیاسی سقوط ایلخانان تا برآمدن تیمور است. اومدت درازی در شروان سپری کرد و استرآباد وطن معنوی اوست که کتابهای نثر خود را به لهجه آن نگاشته و آن شهر را مقصود خدا از بلد امین در قرآن(سوره تین)  شمرده است.  ظاهراَ فضل الله به هیچ یک از طرق صوفیه رایج در آن زمان وابسته نبوده زیرا تاکنون در منابع دیده نشده که کسی از پیر طریقت او یاد کند. از سوی دیگر به نظر می رسد وی در کودکی پدرش را از دست داده ویتیم بزرگ شده است و شاید همین یتیمی؛ او را بر آن داشته تا خود را همدوش محمدr و مسیحu شمرده ، داعیه دار بنیانگذاری مذهبی نو شود.

سیر زندگی فضل الله و مراحلی را که وی طی آنها به طرح ادعاهایش پرداخت، می توان اینگونه برشمرد:

۱-   تعبیر خواب؛ فضل الله در ۱۵ سالگی شروع به تعبیر خواب و تأویل رویاها کرد و بدان پایه رسید که صاحب تأویل وقرین یوسف  به شمار آمد. در این دوره، وی، به شغل طاقیه دوزی (نمدمال یا کلاه مال) اشتغال داشت و در این کار به صورتی عمل می کرد که به تقوا و پرهیزکاری شهرت یافت  و مردم او را سید فضل الله حلال خور می نامیدند. این عامل به همراه نسب نامه او که منتهی به حضرت علی (ع) می شد و نیز جایگاه شغل پدرش اش (قاضی القضات) نوعی مشروعیت مذهبی و جاذبه ی اجتماعی را برای او به بار آورد. در این مرحله از زندگی توانست مریدانی را دورِ خود جمع کند.  در واقع مرحله ی خوابگزاری او را می توان هسته ی مرکزی فعالیت های او خواند.  

۲-    در آمیختن اندیشه مهدی‌گری با قطبیت صوفیان

۳-    درسال ۷۸۶ هـ­ق نزد ویژگان خود، دعوی مهدیگری را اعلام داشت و نهانی برای قیام مسلحانه بیعت گرفت. دعوت او در این دوره بر این پایه استوار بود که او همچون آدم و عیسی و محمد خلیفه خداست و تمام آرمانهای صوفیانه و شیعیانه درباره نجات عالم بوسیله خون، در او جمع است و در عین حال مهدی و ختم الاولیاء و پیغمبر و خداست.

۴-    اظهار علنی دعوت با سفر به شهرهای اصفهان، دامغان، بروجرد، باکو، تبریز ، حویزه و غیره.

۵-   دعوت علنی به عقایدی‌که در جامعه به عنوان کفر  و الحاد شناخته می‌ شد منجر به تشکیل مجالس محاکمه متعددی علیه وی شد. به دنبال آن وی به شروان گریخت و به میرانشاه، فرزند تیمور پناهنده شد اما میرانشاه، به دستور تیمور، او را در ۸۰۴ هـ­ق، به دار آویخت و  سر بریده و جسد فضل الله  به دستور تیمور به تبریز ارسال  و آتش زده شد.

  ظاهراَ فضل‌الله پیش بینی کرده بود که ظرف ۱۴ سال که این عدد نزد حروفیان عدد مقدسی است خواهد توانست بر دنیا سیادت یابد و می‌خواست این کرامتی برای او باشد؛ زیرا سال ۸۰۰ (از نظر حساب ابجد) برابر با ارزش عددی حرف «ض» از اسم او بود و به علاوه اینگونه مجدد اسلام در رأس سده نهم هجری شمرده شود، ولی  امور بر وفق نقشه‌ای که او کشیده بود، جریان نیافت.  

 

 ادبیات حروفیه

در ابیات عاشقانه ی شاعر عشق، مهر و محبّت، دوستی و انسانپرستی که از ویژگیهای برجسته و باشکوه بعضی از مکاتب عرفانی عصر سُنّت است، به وفور دیده میشود.

با آنکه هنوز هم نوشته های حروفی درست گردآوری نشده از مقاله ها و کتابهاو فهرست کتابخانه هائی که تاکنون نشر یافته می توان به پهناوری دامنه ادبیات ایشان پی برد. کتابهای حروفی به نظم یا نثر بیشتر به فارسی و ترکی است. فهرستی از سایر منابع حروفی عبارت است از:۱- آخرتنامه از فرشته زاده  ۲- آدم نامه  ۳- استوارنامه از میرغیاث الدین  ۴- اسکندرنامه، از علی الاعلی . ۵- اطاعت نامه از کمال سنائی  ۶- امانت نامه سیداسحاق  ۷- بشارتنامه از رفیعی.

    سید قاسم انوار هم از جمله شاعران آذربایجانی است که هم متهم به همکاری در سوء قصد شاهرخ میرزا بوده و هم اشعارش در تبلیغ اعتقادات حروفیان است. وی متهم شد ولی به سبب نفوذ و شهرت عظیمش اورا نکشتند، تنها به تبعید فرستادند و موقعی که سید به جانب سمرقند عزیمت نمود و در غزلی شمه ای را از شکایت این حکایت با نازکی و ظریفی ادا می کند و مطلع این است:

ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد کز جهان

                        مرغ دلم طیران کند بالای هفتم آسمان.

ودر بیت تخلص گوید:

قاسم، سخن کوتاه کن، برخیز و عزم راه کن

                   شکر برطوطی فکن، مردار پیش کرکسان.

ودر موقعی که عزیمت نمود و بعزم سوار شدن کرد فرمود:

نمی دانم چه افتادست قسمت از قدر ما را

                   گزین درگاه می رانند دایم دربدر ما را.

 

   عمادالدین نسیمی به تنهائی گنجینه ای غنی و جاودانه برای حروفیان آفریده است. شادروان سلمان ممتاز برای اولین بار در سال 1926 م. دیوان فارسی و ترکی نسیمی را در باکو چاپ و منتشر ساخت. دیوان فارسی و ترکی شاعر در حین برگزاری جشن ششصدمین سالروز تولد وی در شهر باکو به سال 1973 به چاپ رسید. پروفسور حمید محمدزاده تنظیم و با مقدمه ی علمی به چاپ رسید و برای اولین بار در اختیار همگان قرارگرفته است.  

مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکی است

ای غلط کرده ره کوچه ما خانه یکی است

چشم احول زخطا گرچه دو بیند یک را

روشن است این که دل و دلبر و جانانه یکی است

چون نسیمی طلب گنج بقا کن به یقین

شاه و درویش درین منزل ویرانه یکی است



طواف کعبه‌نین گرچی ثوابی چؤخدور، ای مولا!
کؤنول الله ائویدیر گل، طواف ائتمک آنی اولی.
یئددی گؤیدن داخی اعلا، کؤنولدور بالله، ای عارف!
کؤنول ایچینده بولدولار روموز سِرّ ما اَوحی.
اولار کیم عاشیق حقدیر، نئده‌رلر حور و غیلمانی؟
کی حور و خلد و غیلماندیر طوفئیل عاشیق شئیدا.
گل ‌ای‌حق ‌ایسته‌ین ‌طالیب! مقدس ‌وادینی طی ائت،
کی زحمتسیز اله گیرمز نه کیم ایسترسن، ای دانا!
وجودون ‌شهرینه‌ گیر گؤر کؤنول‌ طوروندا جان گلدی،
مناجات ائتدی حق ایله، تجلّی گؤردو چون موسی.
میسّر اولمادی وصلین «نسیمی»یه ایا دلبر!
خیالین مونس ائتمیشدیر، دون و گون‌ ذکریسن شاها!

 
 وجهینده پئیدادیر سنین انوار ذات کبریا،
اول نورا قارشی داییما شرمنده‌دیر شمس ضحی.
لیلی جمالیندان جدا، مجنون کیمی سرگشته‌ام،
فرهادوار ایستر کؤنۆل شیرین دؤداغیندان شفا.
جام مصفّادان منه ساقی ایچیردی بیر قدح،
صوفی‌نه‌بیلسین‌من‌نئجه اول‌جامدان بولدوم صفا؟
هر کیم کی توحید اهلی‌دیر ،اول دید و وادید اهلی‌دیر،
روز ازلدن تا ابد ایستر کمال منتها.
عین الیقین حق سیررینه ادراک ائده ن انسان منم،
ای معرفتدن بی‌خبر، انصافا گلگیل، بی‌ریا.
جان و جهانی سنسیزین نئیله‌ر نسیمی خسته دل؟
سندن مدام احسان اومار چۆن کیم گدادیر بینوا. 
جهانشاه حقیقی نیز گرچه برخی از حرکتهای حروفیه را درهم کوبید اما دیوانش مملو از تبلیغ اندیشه های حروفیان است. برخی از اشعار او بسیار نزدیک به اشعار نسیمی است، مثلا بیت زیر:

ای مَلـَک سیما! نه جان سن؟ وجهه رحمان سنده دیر

مصحف حق دیر جمالین، شرح برهان سنده دیر.

با این بیت از شعر عمادالّدین نسیمی مقایسه شود:

عاشقا! گلگیل بأری، جان بیرله جانان منده دیر،

زاهدا! سن بری گل، دین بیرله ایمان منده دیر.

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 21 خرداد 1396
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

سبک آذربایجانی

البته لازم است برای ان دسته دوستانی که مسئله پیش پا افتاده تورکی و آذری را نمی دانند
 خلاصه شرح دهم  :
آذری  یا (آذربایجان )مکانی است که ما در انجا ساکنیم و تورک اصالت و زبان ما می باشد در اصل ما
تورک آذری می باشیم
 

سبک آذربایجانی

  ادبیات کلاسیک فارسی با تاریخی بیش از هزار سال و غنای بی­ مانندش، دارای سبک های شعری خاصی است که در طول قرن­ها، شاعران فارسی گوی آفریده­ های ادبی خود را در چارچوب این سبک­ها خلق کرده­ اند. از جمله­ی این سبک­ها می­توان به سبک خراسانی، عراقی، آذربایجانی ، هندی و غیره اشاره کرد که ما در اینجا با سبک آذربایجانی در ادبیات فارسی می پردازیم و ملاک خود را نوشته ها، تحقیقات ادیبان فارس، فارس شناسان و دواوین شاعران می دانیم . سبک شعری از نظر ادبی، معنا و مفهوم خاص خود را دارد.



آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 21 خرداد 1396
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

دانلود آهنگ زیبای آذربایجان از نیما مسیحا

زلزله آذربایجان در سال 1391 دل همه ایرانیان را به درد آورد و در این میان آهنگ های زیبایی برای مردم زلزله زده آذربایجان منتشر شد، که یکی از زیباترین آنها را نیما مسیحا اجرا کرده است، تنظیم این آهنگ توسط محمدرضا عقیلی صورت گرفته است و می‌توانید آن را در انتهای این پست دانلود کنید.

متن آهنگ:

آذربایجان گول چیچکلی دوزلر، گول یاناخلی اوزلر، غم کدرله دولدون یاشلی گوزلر

آذربایجان تیتره‌دی یر بیردن، آغلادیم سن ده من، گوزلریم آغلارکن، آخدی سوزلر

گوز یاشین سیل، بوتون ائل‌لره باخ، اَل‌بیر اولمیش ایران تا که آذربایجان قالماسین دار گون‌ده، تز هارایی‌نا چاتدی هر طرفدن

سس‌لندی آی جانیم آذربایجان، ایرانین اوجا باشی شانلی قارداش

آذربایجان ای دیار مردان، بر فراز ایران، همچو مهرتابان سرفرازی

در این غم‌ها در کنارت هستم، با تو من پیوستم، دست تو در دستم، با تو هستم

اِولر بیردی، بیری‎ده اوچسا، هرطرف هریان‌دان، اَل قاتار قارداشلار تا دایاق اولسون اوز قارداشینا

دیل‌لر بیردی، اورگی بیر اولان مهربان گوزلرله، آشنا سوزلرله، یارالی قارداشا جان دیرله

در این غم‌ها در کنارت هستم، با تو من پیوستم، دست تو در دستم، با تو هستم

آذربایجان سن‌‌له من آغلادیم، یاراوی باغلادیم، گئچمیش اولسون سن‌دن، غملی گون‌لر

آذربایجان شنلی گونلر گلسین، گوزیاشون گول سیل سین، گول اوزون بیر گولسون، تازه گول‌لر آچسین باغلاروندا

برگردان فارسی:

آذربایجان، با دشت های پرگل، و با چهره هایی گلگون و چشم هایی اندوهگین و گریان

آذربایجان، ناگهان زمین لرزید، من با تو گریستم، با چشمان گریانم، حرفهایم جاری شد،

اشک‌هایت را پاک کن و مردم را ببین، همه ایران دست به دست هم داده، تا که آذربایجان در روز سختی تنها نماند، به فریادش رسیدند از هر طرف

ندا داد ای جان من آذربایجان، ای سربلندی ایران، ای برادر عزیز

آذربایجان ای دیار مردان، بر فراز ایران، همچو مهرتابان سرفرازی

در این غم‌ها در کنارت هستم، با تو من پیوستم، دست تو در دستم، با تو هستم

خانه ها یکی است، اگر هم یکی ویران شد، از هر طرف برادران همت میکنند، تا پشتیبان برادرانشان باشند

زبان ها یکی است، یاران یکدل با حرف های آشنا، با چشم های مهربان، با حرف های آشنا، با برادر داغدار همدردی می‌کنند

در این غمها در کنارت هستم، با تو من پیوستم، دست تو در دستم، با تو هستم

آذربایجان، من با تو گریستم، زخمهایت را بستم، دور باد از تو روزهای غمبار

آذربایجان، روزهای شادی از راه برسند، گَل اشکهایت را پاک کند، رویت خندان شود، گلهای تازه در باغهایت بشکفند



آرتیغین اوخوماخ
جمعه 18 فروردین 1396
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

آنالار گونی


http://aharimiz.arzublog.com/uploads/aharimiz/ANA.jpg

آنا  (استاد شهریار)

 

آنامین آغ اوزون، گؤرماغیم گلدی


آنامین دیزینه باشیمی قویوب


دونیانین فیکرینی، آتماغیم گلدی


یئرین آلت قاتیندا انون یانیندا


هئچ اولمازسا بیرآن، یاتماغیم گلدی


او گئدن یوللارین ، ایین قوخلاییب


او اوچان یئرلره ، اوچماغیم گلدی


فیکریمه گلدیقجا آیریلیق گونو


بولود تک چاخنایب، یاغماغیم گلدی


او یاتان مزار دا انون یانیندا


حیاتدان آیریلیب اؤلماغیم گلدی

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 29 اسفند 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

بایرام گلیر

بایرام ایدی گئجه قوشو اوخوردو

آداخلی قیز به‌ی جورابین توخوردو

هر کس شالین بیر باجادان سوخوردو

آی نه گؤزه‌ل قایدادی شال ساللاماق

بَه‌ی شالینا بایراملیغین باغلاماق



http://aharimiz.arzublog.com/uploads/aharimiz/yeni_il.jpg

قیش چیخدی، اوزو قارالیق کؤموره قالدی. بیرده بیز قالدیق، بیر قالاق آرزی دیلک. بیر دونیا حسرت. بیر بؤلوک اوره‌ک، و...

یاز گلیر، بایرام گیر آتا بابالاریمیزین یادگاری «نوروز بایرامی» قیشین ایستی اوجاقلاریندان چیخیب، اهریمنین الینده‌ن قورتولوب «قیز قالاسی»، «قیزکؤرپوسو»ند‌ه‌ن کئچیب،

«آتیل باتیل چرشنبه          باختیم آچیل چرشنبه»

دئیه آینا کیمی آیدین گونلر آرزیلاییب، سایاچیلارین سایالاری و عاشیقلارین سازلاری ایله ال بیر اولوب، کند – کؤوشنه ساری یولا دوشور.

نوروز گلیر، دونیا تزه‌لنیر، طبیعت یئنی‌لشیر، امّا بیز نئجه؟! تزه‌لیکده‌ن، یئنی لشمکده‌ن، دوزلوک ده‌ن دوغرولوقدان بیزیم‌ده خبریمیز وارمی؟ بیزده آغ بیرچک آنالارین صداقتلی اوره‌یی کیمی صاف بیر اوره‌یه صاحاب اولموشوق؟ یوخسا...! نه یه؟!         

نوروز گلیر، دونیا میزا نئجه باخمیشیق. بوراجاخ نه ائتمیشیک؟!گله‌جک نسله‌نه تؤحفه میز واردیر؟ نئچه سرمایا...! نه جوره‌طبیعت! نه دوشونجه؟...نوروز گلیر... هارداییق، کیمیک، ...!؟

بو ایلی ده سونا یئتیردیک، بایراملیق اولسون دئیه نئچه سطیر  اوره‌ک سؤزو ایله نئچه بیت شعر یازیب تقدیم ائده‌ک، اومود کی یئنی ایلینیز آیدین، بوللوق، برکتلی، موبارک، گوللو- چیچکلی اولسون.

بو ایلیمیزی جور به جور سیاسی، اقتصادی هنری اولایلارلا سونا وئردیک. آجی – شیرین خاطیره‌لرله آز – چوخ یاناشدیق، امّا هئچ بیریسی دونیاسوییه سینده اوز وئره ن قانلی فاجعه‌لرده‌ن آجی اولمادی. بیز باهالیغا، تحریمه، ابرقدرتلرین ظولمونه دؤزدوک،قیشی کؤمورون اؤزو قارالیق قیمتینه قورتاردیق، امّا قانلی فاجعه لرده آیاق آلتیندا قالان خیرداجا اوشاقلارین آغلار گؤزلرینین دردلی باخیشلارینا دؤزه بیلمه‌دیک. اونلارلا بیرگه آغلادیق، اونلارا ده‌ین یارا ائله بیلدیک بیزه ده‌یدی. بیزده اینسانیق، بیزیمده قلبیمیز وار.

 رحمتلیک سعدی دئییر:

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

بیز جنگ یوخ، صولح، باریشیق، عشق، محبت عاشیقی ییک. بیزیم علم، هنر و صنعتیمیز صولح‌له باریشیق نامینه دیر. بیزیمچیراغیمیز تانریدان یاینر. هئچ کیمسه اونو سؤندوره بیلمز.

 

میللت یولودور حاق یولو دور گئتدیییمیز یول

ای حاق یاشا ای سئوگیلی میللت یاشا وار اول

رحمتلیک واحید بویورور:

ای گول منی سن ایسته‌سن عؤمروم هدر اولماز

صولح اولماسا ائولاد وطن بخته‌ور اولماز

آزاده‌لیگی صولحو سئوه‌رلر بیزیم ائللر

بیر یئرده کی صولح اولسا او یئرده ضرر اولماز

ساغ اولون ساغلیقلا قالین.یئنی ایل بایرامینیز موبارک اولسون

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 27 اسفند 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

چاپلوسی از نوع ایرانی


شاه عباس صفوی، رجال کشور را به ضیافت شاهانه مهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیان ها به جای تنباکو، از سرگین اسب استفاده کنند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند و دود و بوی پهنِ اسب، فضا را پر کرد اما رجال از بیم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قلیان پک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی‌ نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند. آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است.»
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند: «براستی تنباکویی بهتر از این نمی‌توان یافت.»
شاه به رئیس نگهبانان دربار، که پک های بسیار عمیقی به قلیان می زد، گفت: « تنباکویش چطور است؟»
رئیس نگهبانان گفت: «به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی کرد و گفت: «مرده شوی شما را ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه کنید.»

 بعضی ها برای حفظ پست و مقام و جایگاه خود حاضرند به هر کاری دست زده و یا هر چیزی را قبول و تایید کنند! داستانی آشنا در زمان حال،

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 23 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

کاش زیبا کلام به قشقایی‌ها توهین کرده بود!

1

چند سال پیش هنرمند قشقایی خانم پروین بهمنی در یک همایش موسیقی در اردبیل شرکت کرده بود. انتظامات مراسم به ایشان تذکر داده بود که حجاب خود را رعایت کند. ایشان ترتیب اثر نداده بود و گفته بود این نوع پوشش، پوشش سنتی ما قشقاییهاست و ربطی به بی حجابی ندارد. پای نیروهای امنیتی به وسط کشیده شده بود. ایشان بعد از مشاهده اصرار و ابرام ماموران گفته بود: ما با همین لباس با استعمارگران انگلیسی گر جنگیدیم و آنها را به دریا ریختیم. آن موقع شما نبودید. اگر نمیتوانید پوشش مرا تحمل کنید مجبورم همایش را ترک کنم.

2

محمد قائد در مقاله‌ای مربوط به ملی شدن صعنت نفت و کودتای 28 مرداد، مثل بسیار زشتی را در مورد خلج‌ها به کار برده بود. به کار بردن این مثل از سوی ایشان قابل هضم نبود. طی مکاتبه‌ای اعتراض خود را به ایشان اعلام کردم. ایشان گفتند من اصلا نمیدانستم قومی به نام خلج وجود دارد، این ضرب المثل را از احمد شاملو شنیده بودم و فکر می‌کردم خلج کلمه ای به معنای ساربان و ... است.

آقای قائد آن مثل را از مقاله‌ی خود حذف کردند.

3

آقای زیبا کلام در همان مصاحبه‌ی خود که قشقاییها را رنجانده است میگوید من در غرب فهمیدم که شاه اسماعیل دیوان دارد و شعر می گفته است و یک نفر در دانشگاه‌ آکسفورد بر روی سبک شعری وی تحقیق کرده است.

 

*

اگر ماموران همایش اردبیل از تاریخچه‌ی ایل قشقایی و پوشش آنان خبر داشتند مجبور نبودند به یک خانم هنرمند شصت هفتاد ساله درس حجاب بدهند و آن جواب دندان شکن را بشنوند. شاید چنین انتظاری از یک مامور جوان نیروی انتظامی و حتی امنیتی  انتظار به جایی نیز نباشد که دارای اطلاعات وسیع تاریخی و قوم شناسی باشند، اما وقتی پای بزرگانی چون محمد قائد و صادق زیبا کلام به میان میاید انسان از حیرت انگشت به دهان میماند. آقای زیبا کلام همانگونه که نمی‌داند شاه اسماعیل دیوان دارد، همانگونه هم نمیداند که قشقایی کولی نیست. چرا؟ چون سیستم آموزشی و فرهنگی این دانستن را از او دریغ کرده است. دیوان شاه اسماعیل ترکی‌سرا، و قوم قشقایی ترک زبان در کتاب‌های درسی در رسانه‌ها حذف شده است. نامی از خلج را نمیتوان در هیچ کتاب و نشریه دولتی مشاهده کرد. و به این ترتیب چه محمد قائد باشی، چه احمد شاملو و چه صادق زیبا کلام، فرقی نمیکند. تو مقهور سیستم رسمی آموزشی و رسانه‌ای هستی و نمیتوانی ادعا کنی غیر از زبان رسمی و فرهنگ رسمی چیزی را میتوانی ببینی، و لاجرم صلاحیت نسخه پیچیدن به آن را نیز نداری. چون اطلاعات تو ناقص است، چون نقد تو بر پایه‌ی همان داده‌هایی است که رسانه‌ها و مراکز علمی ـ پژوهشی قدرت به تو می‌دهد. در پیله‌ای چنین تنگ نمیتوان مشق دموکراسی و تکثرگرایی کرد. کاش زیبا کلام به قشقایی‌ها توهین کرده بود. آن موقع مسئله قابل هضم‌تر از جهل این منتقد و استاد صاحب نام علوم سیاسی بود. جهلی که خود زیبا کلام البته بدان معترف است و بخش منتشر شده‌ی مصاحبه‌ی ایشان در پی تبیین همان است.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 23 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

شاطر اوغلان

شاطر اوغلان گوروم آللاه سنه وئرسین برکت

قوی اونون یاخشی النسین ،خمیرین اللنسین

چوخ پیشیر یاخشی پیشیر گویده قیریلدات کوره یی

منبر اوسته چوره یین قوی قالانیب تللنسین

تندیرین طور تکین عرشیده ن آلسین ایشیغی

ارسینین بیرق احرار کیمی میللنسین

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

نفس آل


ای کؤنلومون احساسی دایان بیر نفس آل گئت

بیر آزجادا ویرانه قالان داخمـــــــــــــادا قال گئت

سنسیز گوزومـــون نوری دوشوب الدن ، اَیاقدان

بیر یول گئری دؤن سئوگیمیزی یادیوه سال گئت

فرش ائیله‌میشم خاطره‌می پیلّه‌لر اوستــــــــه

توزقون خیالی خالچا کیمین بیر کــــره چال گئت

عکسون نه قَدَر تاقچــــــــــادا توزلانسین عزیزیم

میسماریلـــه تصویریوی گل سینه مه چال گئت

من عؤمرومو تقدیم ائله‌دیم عشقیـــــــــوه بوردا

بیر دفعه‌ده سن بیر گئجه‌لیک بوردا قوجال گئت

یانمیش جانیمـــــــا یاغمادین آمما من اولوم گل

هردن بو سوسوزلار باشینا سایه‌وی سال گئت

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

اؤد سالدی غمیم عالمه ؛ قلبیم آلیشان گون


یاد اولسون عزیزیم سنه عشقیم قاریشان گون

پالچیخ دووار آلتیندا غمیلن تانیشان گون

سن دن سورا من بوردا خزل لر شاهی اولدوم

اؤد سالدی غمیم عالمه ؛ قلبیم آلیشان گون

تَر باسدی منی ؛ ایستی نفس سینَه مَه دولدی

سن سیز ئورگیم سینه مین ایچره چالیشان گون

بیر دفعه آنام سود وئریب اآغزیم داد آپاردی

دادلاندی دیلیم بیرده سنی لن دانیشان گون

ایندی داریخیر اِئو منیچین ؛ مَنده کوچه ایچین

اِئودن کوسر اولدوم کوچه نیزلن باریشان گون

کؤنلوم داریخیب ؛ هاردا قالوب بیلمیرم آخر

قلبیم ده اؤلان حسّی لن عقلیم آتیشان گون

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

یِئله تاپشیرما گولوم شاختـا کَسَن یاپراقیمی


یِئله تاپشیرما گولوم شاختـا کَسَن یاپراقیمی

أوزمَـه ؛ أوزمَـه اتگـوندَن ایلیشن دیرناقیمی

آیری سالما گؤزومی گـون اؤتوران ایواندان

اودلار اوستونده ، اَریتمَـه اورگیمـده یاغیمی

بیر زامان گؤیده گَزَردی داغیلان آرزولاریم

قؤیمـا یئل لر سوؤرا بیـرده گؤیـه تُپراقیمی

قؤیگیلان سینه مین اوستونده اُمیدیم یاتسون

یوخوسوندان اِئلَمه ؛ سینه جیران جیرناقیمی

چؤله سالدون منی؛سؤردی بو تیکانلار قانیمی

ایاقیم بیلمورم هارادا بوراخیب باشماقیمی ؟

گَلگیلن اُلکه ده؛ یورقون یوخوسوز یوللار وار

اِیلَه مَه یؤل لار آراسیندا منیم اُؤتراقیمی

بیلورم سن سن اوزاق شهرده مستانه گزن

گَل داشا چالما آماندور بو عؤمور بارداقیمی

دوزَرَم ساپلارین اوستونده اَلیمدَن گَلسه

گؤزلریمدن تؤرَنن یاشلاریلان قؤل باقیمی

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

آسلادیم عکسون دووارا


آسلادیم ایسراقا گون قاب آرا عکسون ؛ دووارا

قیش ائویندن ائله بیل پنجره آچدیم باهارا

سن دوواردا دیری سن!! من ائو ایچینده اؤلویم!!

گل منیم عمرومی آل عکسیم اُؤتورسون دووارا

بو تَر احساسیمی گل گؤزله گیلن یازلی آنام

قورخورام قیش بَلیه غنچه گولون بیرده قارا

باغلادون پنجره نی غنچه تؤکن خاطیریمه

سؤلدوم آنجاق یئل اَلینده ؛ خزل اولدوم حاصارا

سنه خاطیر بو فنا دهری ایاقدان سالدیم

اؤ قدر یول یئریدیم یول سینه سی اؤلدی یارا

بیر ایشقلانگیلان ای آی بو قارانلیق گئجه ده

تنگه لرده یؤلی قؤیما قالا سَنسیز ؛ آوارا

تا بهشت ایچره مَلَک لر منه لای لای دیه لر

دئمیشم لای لایووی ضبط ائلیوبلر ناوارا

بیر قانادسیز بولودا اؤخشیارام ؛ آغلایالی

سؤورم قانلی گوزوم آخشام ائوینده قیزارا

گوزلریم سئللی گزر آی گؤزَلیم اِئل ؛ اؤبانی

قؤرخارام سئل سارامی مندن آلوب ؛ تِئز آپارا

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

یات گوزوم


بیلورم آغلاماقیلان گئجه گوندوز سن اَیاقسان

یات گوزوم یات بو گئجه بیر دورو رؤیایه قوناقسان

دونن آخشام چاغی یئللر آپاریپلار سنون عشقون

اوجا یارین او گوزل خاطیرینه ایندی قوجاقسان

یاتگیلان پنجره دن آی ایشیقی کیپریگون اؤپسون

ایندی کی آی پاراسیندان نئچه ایل لَردی اوزاقسان

سپدیگون سو قوروماز ؛ آغلاماسون بیر نئچه گوندَه

چؤخ زاماندیر ؛ کوچه لرده ؛ گوزی آغلار اوتوراقسان

گئچیب ایل لَر ؛ تؤرَه نیر دوپ دوری سو گؤز بولاقوندان

قوری کؤیشندَه آخان زمزمه لی ؛ گوجلی بولاقسان

قؤیگیلان سئللرون آشسین ؛ قوری صحرالره داشسین

اوزاق اؤلسوندا دنیزدن ؛ یئنه دریایه دایاقسان

قیرمیزی رنگووه باخدیقجا شافاق یادیما دوشدی

بیلمورم؟! شاید عزیزیم بیر آخار قانه بؤیاقسان

سنی بیر آق چیچگیلن یازا تاپشیردیم ؛ عزیزیم

نه اولوب ؟ غؤنچالی بیر لاله گوله ایندی بوداقسان

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 18 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

پاسخ شاعره مسلمان “صنم ” بانو به شعرنفرت پراکن مریم عابدینی

بشنو از نی هر چه پوشیدیم ما ،  ما کجا افسون اهریمن کجا؟.. همچو «همدل »،فارس و ترک و ترکمان ، یک نظر داریم ما، با «ده زبان»، شرقْ بانان، مهرکیشانِ سترگ ! ، مردمان شهرِ “ایران بزرگ”! گل بگویید و گل افشانی کنید، ای مسلمانان مسلمانی کنید  …

  پاسخ شاعره مسلمان “صنم ” بانو   به شعرنفرت پراکن  مریم عابدینی

 چیچست خبر : به گزارش سایت  ایرونی وسایت طرفداری دات کام وداستان ۳۲  اخیرا فردی بنام مریم عابدینی که گفته میشودازشاعران معلوم الحال سلطنت طلب است و چندباربه اسرائیل سفرفرهنگی داشته ! با انتشاراشعار  اهانت آمیزوهتاکانه به جمعیت ترک زبانان ایران  درراستای تحقق اهداف اسرائیل دلهای همه اقوام ایرانی را آزرده است که دختری ازشهرستان اهرتبریز بنام “صنم بانو”پاسخ وی را با مشاعره داده است.

 

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 17 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,

هشت لهجه زبان ترکی در ایران



سرویس فرهنگ وزبان : در این مقاله ترکی رایج در شمال غرب ایران به ۹ لهجه تقسیم بندی شده است.

 

۱٫لهجه تبریز : این لهجه نزدیک به لهجه شکی در جمهوری آذربایجان است و در تبریز و در شهر های کوچک و روستاهای اطراف آن رایج است. اسکو، خسروشهر، توفارقان(آذرشهر) و روستاهای توابع آنها، روستاهای دامنه های شمالی سهند و باسمینج، هئربی، بر، لیقوان، سپاراخان، خلتدوکان از جمله مناطقی هستند که لهجه آنها با کمی تفاوت تبریزی است.

در خود تبریز سه لهجه با اندکی تفاوت وجود دارد :

_محله های شمال غرب یعنی شامقازان، حکم آباد، منجم، قره آغاج

_دوه چی، امیر قیز، لیلاوا، خطیب

-ششگیلان، باغمشه، خیابان، مارالان و مناطق مرکزی

از خصوصیات لهجه تبریز کشیدن صداها ست.

۲٫لهجه قره داغ (ارسباران) : صحیح ترین لهجه ترکی آذربایجانی ایران است و تماما پیرو قواعد زبانی است. شرق دامنه های سهند متنق، ایراناق، سرسکند (هشترود)، بستان آباد، میانه، سراب، قره داغ، سونار خیوه اهر،تیکان تپه(تکاب)، سایین قالا (شاهین دژ) و قسمت هایی از دشت مغان و قاراقیشلاق، بیجان، پلدشت(عربلر)، نازیک، مرگنلر، قاراقولوقلار، مرکیت و قایقاج در جنوب ارس مناطقی هستند که این لهجه در آن رایج است . در لهجه قره داغ برخلاف لهجه تبریز کلمات و صداها کشیده نمی شوند و به اصطلاح sert(محکم) تلفظ می شوند.

۳ـ لهجه یامچی : این لهجه شباهت زیادی به لهجه نخجوان خصوصا اوردوباد دارد. مرکز این لهجه را میتوان مرند حساب کرد.

صوفیان، یامچی، شبستر، خامنه، دیزه، دریان، شانیجان، گمیچی و قاپسار، زنوز، گلین قایا، المدار در شمال دریاچه اورمیه از مناطقی هستند که این لهجه در آنها رایج است. از ویژگی های این لهجه تبدیل مصوت a به ə است، مثلا به قابلاما قابله مه، به قارداش قردش میگویند. این لهجه بین لهجه تبریز و قره داغ قرار می گیرد(از لحاظ کشیدن صداها).

۴ـ لهجه اورمیه (اویغور-آوشار لهجه سی) : این لهجه نیز یکی از صحیح ترین لهجه های ترکی آذربایجانی ایران است. از نزدیکی های سووقبولاق (مهاباد)، سولدوز (نقده)، تا اورمیه و سلماس و خوی و مرز ترکیه این لهجه رایج است. در اطراف اورمیه در روستاهای چونقارالیسی صدای “نگ” هنوز حفظ شده است مثلا گلیرنگ. لازم به ذکراست در نزدیکی اورومچی پایتخت ترکستان شرقی نیز قصبه ای به نام چونقارالی موجود است. شباهت بین نام خود اورمو و اورومچی نیز جای بحث دارد. علت نام گذاری این لهجه به لهجه اویغور-افشار آن است که از ترکیب زبان اویغور ها و افشار های کوچ کرده از خراسان و ترکیه بوجود آمده.

ادبی دیلده: آتامی آتانی آتاسینی آتامیزی آتانیزی آتالارینی

تبریز: آتامی آتاوی آتاسینی آتامیزی آتازو آتالارینی

قاراداغ: آتامی اتووو آتاسینی آتامیزی آتوووزو آتالارینی

اویغور: آتامی آتایین آتاسینی آتامیزی آتاییزی آتالارینی

۵ـ لهجه مراغه : این لهجه در شهر ها و روستاهای دامنه های جنوبی سهند رایج است.

از طرف مراغه به طرف سرسکند، سایین قالا‌‌(شاهین دژ)، قوشاچای(میاندوآب) تا حدود سووقبولاق و جیغاتی رود، ملیک کندی‌(ملکان)، بناب، عجبشیر از جمله مناطقی هستند که این لهجه در آن رایج است. این لهجه نیز مانند لهجه یامچی بین لهجه تبریز و قره داغ قرار می گیرد.

۶ـ لهجه اردبیل :این لهجه در اردبیل، خلخال، نمین، آستارا، انزلی، تالش، منجیل رایج است. این لهجه شباهت زیادی به لهجه جنوب جمهوری آذربایجان دارد و اثرات لهجه باکو را در آن میتوان دید.

۷٫لهجه زنجان : این لهجه از طارم آغاز شده و تا زنجان، هیدج، سلطانیه، خدابنده، ماه نشان، بیجار و قروه در کردستان و سنقر در کرمانشاه رایج است و در مناطق شرقی و جنوبی زنجان مانند قیدار به لهجه همدان نزدیک می شود. به طور کلی این لهجه را میتوان ترکیبی از ترکی قدیم و جدید دانست.

۸٫لهجه همدان : ابهر، تاکستان، قزوین، بویین زهرا، آوج، همدان، رزن، بهار، تویسرکان، کبودرآهنگ، پامبولو(فامنین)، اسدآباد، لالجین، ملایر تا سنقر به این لهجه تکلم میکنند.

شباهت زیادی به لهجه زنجان دارد. این لهجه یکی از لهجه های اصیلی است که برخی قواعد قدیمی هنوز در آن وجود دارد. برای مثال “توکندی” به جای قورتولدو یا تورندی به جای ایسهال توتدو. یا مثلا در سوم شخص حرف سین از افعال حذف می شود(همانند لهجه زنجان) : گلیرسن به گلیرن، آلیرسان به آلیران، گلیرسیز به گلیریز تبدیل می شود .البته در لهجه همدان افعالی که به “ن” ختم می شوند “ی” جایگزین نون می شود مثلا زنجانی ها میگویند آلیران، گلیرن اما همدانی ها میگویند آلیرای، گلیرَی

منبع : سولدوز دات کام 

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 17 بهمن 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,