قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

چند بیت از شهریار

از زنــدگــانیــــم گــــله دارد جــوانیــــــم----- شرمنده‌ی جوانـــی از این زندگانیـم

دارم هـــوای صحبت یــــاران رفتـــــه را -----یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق----- داده نویــــــد زندگــــی جــاودانیـــــم  

شهریار

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 6 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

نکاتی چند در مورد ادبیات ترکی آذربایجانی

پیشوند در ترکی آذربایجانی

''آپ'' پیشوند است و معنی کامل ، محض و مطلق می دهد و قبل از هر صفتی که می آید بر کامل بودن آن آن تاکید می کند.مانند مثال های پست قبلی و مثال های زیر:
آپ آچیق : کاملاُ باز ، خیلی کم رنگ
آپ آیدین : کاملاُ آشکار
آپ آشکار: کاملاُ آشکار
آپ آغ : کاملاُ سفید


صفت مرکب در ترکی آذربایجانی
در ترکی آذربایجانی صفت مرکب از دو یا چند کلمه ساخته می شود. مانند :
یام یاشیل : کاملاُ سبز
گؤم گؤی : کاملاُ آبی
آغ آپ آغ: کاملاُ سفید
آپ آغ : کاملاُ سفید ، سفید سفید
آپ آچیق : کاملاُ باز ، خیلی کم رنگ
آپ آیدین : کاملاُ روشن ، واضح
آپ آشکار : کاملاُ آشکار ، مسلم
قیپ قیرمیزی : کاملاُ قرمز
دیپ دینقیلی: کاملاُ کوچک
داپ داغ: کاملاُ داغ ، بسیار گرم
داپ داز: کاملاُ کچل ، بدون هیچ موئی



حالت سوالی فعل
در ترکی آذربایجانی می توانیم با اضافه کردن کلمه « می » و « مو » جمله مان را به جمله سوالی تبدیل کنیم.
می ؟ : آیا ؟ مگر؟
مو ؟ : آیا ؟ ، مگر ؟
مانند :
بیلیرسینیزمی ؟ : آیا می دانید؟
خالق قیزینی سنه گؤستره ر می ؟ : مگر مردم دخترشان را به شما نشان میدهند . ( تاجر عسگرین خالاسی آرشین مال آلان فیلمینده )
بودورمو؟ : آیا این است؟
اوخویورمو؟ : آیا می خواند؟
دئمه لییم کی بیز سوروشماقلاریمیزدا « می » یادا « مو » آرتیرمیریق.
سن گلیرسن؟ ( سن گلیرسن می؟) : آیا تو می آیی ؟
او گلیر ؟ ( او گلیرمی؟ ) : آیا او می آید؟
اونلار گلیرلر؟( اونلار گلیرلرمی؟) : آیا آنها می آیند؟
سیز گلیرسیز؟ ( سیز گلیرسینیزمی؟ ) : آیا شما می آیید؟



حرف تکمیلی در ترکی آذربایجانی
حرف « ی » و « یه » و « یا » که مابین دو حرف صدادار قرار می گیرد حرف تکمیلی
نامیده می شود.
مانند :
قارقایا داش آتما. ( به کلاغ سنگ پرتاب نکن. )
کیشی یه باخما. ( به مرد نگاه نکن .)
لاله یه سو وئر.( به لاله آب بده.)




صرف فعل گلمک - گه لمه ک = آمدن

زمان حال ساده
گلیرم - گه لیره م = می آیم
گلیرسن - گه لیرسن = می آیی
گلیر - گه لیر = می اید
گلیریک - گه لیریک = می آییم
گلیرسیز - گه لیرسیز = می آیید
گلیرلر - گه لیرله ر = می آیند
*
ماضی ساده
گلدیم - گه لدیم = آمدم
گلدین - گه لدین = آمدی
گلدی - گه لدی = آمد
گلدیک - گه لدیک = آمدیم
گلدیز - گه لدیز = آمدید
گلدیلر - گه لدیله ر = آمدند
*
ماضی استمراری
گلیردیم - گه لیردیم = می آمدم
گلیردین - گه لیردین = می آمدی
گلیردی - گه لیردی = می آمد
گلیردیک - گه لیردیک = می آمدیم
گلیردیز - گه لیردیز = می آمدید
گلیردیلر - گه لیر دیله ر = می آمدند
*
ماضی مطلق
گلمیشم - گه لمیشه م = آمده ام
گلمیسن - گه لمیسه ن = امده ای
گلیب - گه لیب = آمده است
گلمیشیک - گه لمیشیک = آمده ایم
گلمیسیز - گه لمیسیز = آمده اید
گلیبلر - گه لیبله ر = آمده اند
*
ماضی التزامی
گلم - گه له م = آمده باشم
گلسن - گه له سه ن = آمده باشی
گله - گه له = آمده باشد
گلک - گه له ک = آمده باشیم
گله سیز - گه له سیز = آمده باشید
گله لر - گه له له ر= آمده باشند
*
ماضی بعید
گلمیشیدیم - گه لمیشیدیم = آمده بودم
گلمیشیدین - گه لمیشیدین = آمده بودی
گلمیشیدی - گه لمیشیدی = آمده بود
گلمیشیدیک - گه لمیشیدیک = آمده بودیم
گلمیشیدیز = آمده بودید
گلمیشیدیلر - گه لمیشیدیله ر = آمده بودند
*
ماضی التزامی
گلم - گه له م = بیایم
گلسن - گه له سه ن = بیایی
گله - گه له = بیاید
گلک - گه له ک = بیاییم
گله سیز - گه له سیز = بیایید
گله لر - گه له له ر = بیایند
*
مضارع مستمر
بودوهانا گلیرم = دارم می آیم
بودوهانا گلیرسن = داری می آیی
بودوهانا گلیر = دارد می اید
بودوهانا گلیریک = داریم می آییم
بودوهانا گلیرسیز = دارید می آیید
بودوهانا گلیرلر = دارند می آیند
*
آینده
گله جه یم - گله جاغام = خواهم آمد
گله جکسن - گله جاخسان = خواهی امد
گله جک - گله جاغام = خواهم آمد
گله جیه ییک - گله جاغوخ = خواهیم آمد
گله جکسیز - گله جاخسیز = خواهید آمد
گله جکلر - گله جاخلار = خواهند آمد

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

منشاء برخی ترکیب­های عجیب در فارسی - «ناصر منظوری»


در این­جا به پاره­ ای از این اصطلاح­ها و ترکیب­های موجود در زبان فارسی اشاره می­شود، برای مثال: یکشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، یکی از قولوها، ... سنگ صبور، هفت­سین، شیرآب... یا سؤال­هایی از قبیل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولی «سه­باغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخونی یعنی چه؟ ... همانگونه که بیان شد در کتابی که بنام «شهریار و آن سه بار» برای چاپ آماده می­شود، توضیحاتی بنا بر نیاز بحث در مورد واژه­ها و ترکیب­هایی داده خواهد شد که در زبان­ها پیدا می­شوند ولی خود آن زبان­ها قادر به توضیح و توجیه ان ترکیب­ها نیستند. 

در این­جا به پاره­ای از این اصطلاح­ها و ترکیب­های موجود در زبان فارسی اشاره می­شود، برای مثال: یکشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، یکی از قولوها، ... سنگ صبور، هفت­سین، شیرآب... یا سؤال­هایی از قبیل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولی «سه­باغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخونی یعنی چه؟ ... همانگونه که بیان شد، چون دلیل پیدایش چنین اصطلاح­هایی در آن کتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت، لذا، از بحث پیرامون آن خودداری می­شود و فقط خود اصطلاحات مطرح می­شوند. 

شنبه چیست؟ 

شنبه چه معنایی دارد؟ و از کجا آمده است که کلمات بی­مفهوم «یک­شنبه»، «دوشنبه» و ... از آن ایجاد شده و مرسوم گشته است؟ واژه­ شنبه از لغت عبری Shabbath مشتق از واژه Shabath (به معنی استراحت) آمده است. این واژه، معنی «روز استراحت»، و «روز اول هفته» دارد (همانگونه که الان برای یهودیان است). 

این لغت به صورت Sabbath (به مفهوم شنبه، و هفتمین روز هفته (با شروع از یکشنبه!) به مفهوم روز استراحت) وارد زبان انگلیسی شده است. واژه Samedi (شنبه) در فرانسوی نیز از همین واژه است. 

این لغت در یونانی به صورت Sabbatan و Sabbato است. در لاتین به صورت Sabbata و Sabbatum، و در روسی به صورت Subbota، و در عربی نیز به صورت «سَبت» و در تورکی و فارسی به صورت «شنبه» با تلفظ «شمبه» وارد شده است. همه جا این لغت به معنای روز استراحت و اولین (و در برخی با شرروع هفته از یکشنبه بعنوان آخرین) روز هفته است.  

جهت یافتن اینکه چرا در زبان فارسی واژه­هایی با ترکیب عجیب «یکشنبه»، «دوشنبه» و ... ایجاد شده، لازم است که تا به این مطلب در فولکلور آذربایجان توجه کنیم. روزهای هفته در فولکلور آذربایجان به این شکل نام­گذاری شده­اند: 

1-   شمبه، 

2-   سود گونو (روز شیر)، 

3-   دوز گونو (روز نمک)، 

4-   بوش گون (روز خالی)،  

5-   چرشنبه (شنبه­ی مقابل «شنبه»، شنبه­ی فرعی، شنبه­ی ناقص)، 

6-   جومـا آخشامی (عصر جمعه)، 

7-   جوما گونو (روز جمعه) 

 

همان­گونه که ملاحظه می­شود هفته به «دو» بخش «سه روزه» و «یک روز خالی در وسط» و یا اینکه به دو بخش «4 روزه» و «3 روزه» تقسیم شده که بخش اول با «شمبه» و بخش دوم با «چرشمبه» شروع می­شود. نکته­ی مهم و مسأله­ساز در این­جا دانستن و یا ندانستن معنای واژه­ی «چر» است.  

چر واژه­ای است که چه به صورت «چر» و چه به صورت «چار» به شکل گسترده­ای از زبان­های تورکی گرفته تا مغولی و حتی انگلیسی پخش شده است. در این جا به چند مورد از معناهای «چر» دقت کنید: 

-       چر (نوعی بیماری حیوانات)

 

-       چر (-چوب)

 

-       چر (ناقص)

 

-       چر (هنگام، زمان)

 

-       چر (روبروی، مقابل)

  

که دیگر به واژه­های ترکیبی مراجعه نمی­کنیم. 

رفتار عجیب زبان فارسی این است که هیچ ملاحظه­­ی در و همسایه را نکرده و بدون تعارف «چرشمبه» را «چهارشنبه» فرض کرده و عجیب­تر این که با عدد روزهای بین شنبه تا چرشمبه را نیز پر کرده است و در نتیجه این نام­گذاری بی­مسمای موجود روزهای هفته بوجود آمده است. 

دوقولو، سه­قولو، ... یکی از قولوها ... 

ترکیب جعلی «دوقولو» از فعل «دوغماق» (زاییدن) در تورکی است که از ترکیب «ائکیز دوغولو» (جفت زاییده شده) بوجود آمده است و حالا اصطلاحات عجیب و غریب «سه قولو»، «یکی از قولوها» ایجاد شده­اند که نیازی به توضیح بیشتر نیست و خود گویاست.  

سنگ صبور 

این که چرا ترکیب و اصطلاح عجیب «سنگ صبور» پیدا شده نیاز به توضیح مختصری دارد. در اینجا مفهوم «داش» که در تورکی اسم است و معنی «سنگ» می­دهد با پسوند «- داش» که به معنی «هم» است خلط شده. ابتدا اجازه بدهید مثال­هایی در این مورد یعنی کلماتی با پسوند «- داش» ارائه شود» 

-       یولداش = یول (راه) +  داش (هم) = همراه، رفیق

 

-       قارداش = قارین (شکم) + داش (هم) = هم­شکم، از یک شکم زاده شده، برادر

 

-       چاغداش = چاغ (زمان، عصر) + داش (هم) = همزمان، هم عصر، معاصر

 

-       آداش = آد (نام) + داش (هم) = هم­نام

 

-       سیرداش = سیر (راز، سر) + داش (هم) = همراز، محرم اسرار یکدیگر

 

-       آرخاداش = آرخا (پشت) + داش (هم) = هم پشتیبان، کسانی که پشتیبان یکدیگرند

 

-       صبیرداش = صبیر (صبر) + (داش) = هم­صبر، کسانی که صبر خود را سهیم می­شوند

  

همانگونه که ملاحظه می­­کنید واژه «صبیر» که در تورکی همان «صبر» است به صورت «صبور» فرض شده و پسوند «- داش» نیز «سنگ» در نظر گرفته شده است و ترکیب بی­مسمای «سنگ صبور» ایجاد شده است. اصلاً سنگ نیازی به صفت صبور بودن ندارد. 

اما، در فولکولور آذربایجان و در قصه­ها، دخترکی با قضیه­ای روبرو می­شود که از توان و تحمل روحی او خارج است. لذا، عروسکی برایش تهیه می­کنند که او در خفا هر روز قصه­اش را به او بازگو می­کند. یعنی، این عروسک «صبیرداش» (هم صبر) او می­شود و در نهایت دخترک سالم می­ماند و عروسک از فشار روحی می­ترکد و یا چاک برمی­دارد (چاتلاییر). یعنی در فشار روحی دق می­کند و می­میرد که احتمالاً واژه «چاتلاماق» (نوعی از مردن) در تورکی به این مفهوم برمی­گردد. 

آن گاه، دختر قصه­اش را به سنگ می­گوید یعنی سنگ «هم صبر» او می­شود و در نهایت سنگ نیز چاک برمی­دارد (چاتلاییر). امروز اصطلاح «داش چاتلاسا» (اگر سنگ چاک برداد) به مفهوم نهایت طاقت به کار می­رود. به این اصطلاح دقت کنید: در جایی که ساعت نباشد و بخواهند زمان را تخمین بزنند برای بیان نهایت احتمال زمان می­گویند: «داش چاتلاسا ساعات بئش­دیر!» (اگر سنگ چاک بردارد ساعت 5 بیشتر نمی­تواند باشد). 

در ادامه­ی این بحث بد نیست نظری به ترجمه­ی شعر یونانی­ای که شاملو ترجمه کرده بود و با صدای خودش فروخته می­شود، دقت کنید. در یکی از شعرها این گونه می­گوید: 

توده­ی کوچک بی­گلوله و شمشیر می­جنگد 

برای نان همه، برای نور و برای سرود 

و در گلوله پنهان می­سازد فریادهای شادی و غمش را 

چرا که اگر زبان بگشاید صخره­ها از هم بخواهد شکافت  

این اصطلاح «صخره­ها از هم بخواهد شکافت» همان چاک برداشتن سنگ است که با بزک ادبیاتی­تر ارائه شده و نهایت طاقت را می­رساند. یعنی، اگر آن توده­ی کوچک زبان گشود بدانید که نهایت یک طاقت و توان ممکن فرا رسیده است. این ارتباط نهایت طاقت با سنگ خود به خود گویای مطلب هست که سنگ نیازی به صفت صبور بودگی ندارد و خودبخود صبور هست. این تعبیر روشنفکری نیست، بلکه یک ریشه مشترک فولکولوریک و اساطیری در میان اقوام است. به­تر نبود که شاملو به فولکولور در شکل اصیل­تر آن بیشتر توجه می­کرد؟  

7سین 

 پیدایش ترکیب عجیب «هفت­سین» نیز ار آن مواردی است که هنوز محققین محترم فارس جوابی بر مفهوم و نحوه­ی پیدایش آن ندارند. ابتدا، اجازه بدهید تا نکته­ای را در زبان تورکی و فولکولور آن توضیح بدهیم، آن­گاه به نحوه­ی پیدایش آن بپردازیم. 

در پاره­ای از زبان­ها مثل لاتین، روسی، تورکی و ... اسم و صفت صرف می­شود که در زبان­شناسی به این صرف اسم و صفت declension گفته می­شود. در تورکی در وضعیت «رائی» accusative اگر اسم یا صفت به مصوت ختم شود پسوند «- سین» یا «- سینی» می­گیرد. مثلاً: واژه­های «آتا» یا «ده­ده» در جمله «پدرش را دیدم» (آتاسین ]ده­ده­سین[ گؤردوم.) همان­گونه که گفته شد، چون این اسم­ها به مصوت «آ»، «ــَـ» ختم می­شود در حالت «رائی» پسوند «- سین» می­گیرد. از این رو واژه­های «آتا»، «بابا»، «ده­ده»، «آنا»، «آبا»، «نه­نه»، «باجی»، «اوجا»، «گوده»، «آرا»، و ... و نیز در مورد عددهای «ایکی = 2»، «آلتی = 6» «یئددی = 7»، «اون ایکی = 12»، «ییرمی (ایگیرمی) = 20»، «اللی = 50» و ... چون به مصوت ختم می­شوند در وضعیت accusative پسوند «- سین»، و «- سینی» خواهند گرفت. مثل: 

-       ایکی­سین (دو تایش را) 

-       آلتی­سین (شش تایش را) 

-       یئددی­سین (هفت تایش را) 

-       ... 

-       اللی­سین (پنجاه تایش را)  

در هنگام تحویل سال در فولکولور آذربایجان این گونه گفته می­شده: "آیدین برکت زادلاردان یئددی­سین قویون" (از چیزهایی که سمبل برکت و روشنایی­اند هفت­تایش را بگذارید.) این هفت مورد تقریباً از این قرارند: 

1-   قرآن (سمبل اعتقادی) 

2-   سو (= آب؛ سمبل پاکی و حیات و روشنایی) 

3-   بوغدا و برخی غلا دیگر (= گندم؛ به صورت برشته که محصول روی زمین و سمبل غذا هستند) 

4-   میوه (مخصوصاً سیب و سنجد که تا آن موقع سال می­مانند؛ سمبل برکت روی درخت و یا سردرختی) 

5-   یومورتا (= تخم مرغ؛ که سمبل برکت حیوانی است) 

6-   سیککه (= سکه؛ که سمبل برکت داد و ستد است) 

7-   گؤیه­رتی (= سبزه؛ که سمبل رویش و تازه شدن و ادامه حیات است)

  

که در نتیجه سال کهنه به برکت سال جدید پیوند می­خورد و ادامه می­یافت. 

ملاحظه می­کنید که «7سین» اگر به تورکی خوانده شود می­شود «یئددی­سین» که به معنای «هفت­ تایش را» است. ولی تفکر غیرفولکولوریک محققان و منگ­شدگی در مقابل زبان فارسی باعث مدفون شدن این ردپای فولکولوریک شده است و به جای این سمبل­های برکت «سماق» و «سرکه» پیدا شده است که لابد به سماق و سرکه­ی سال جدید پیوند می­خورد و ادامه می­یابد! 

شیرآب 

این واژه را نیز که مرتبط با مفاهیم آوایی است در اینجا از این لحاظ می­آوریم که در فولکولور و زبان تورکی آذربایجانی اصیل­ترین سیستم آوایی-مفهومی اصوات زبانی وجود دارد که در کتاب دیگری به این سیستم آوایی-مفهومی خواهیم پرداخت.  

در تورکی آذربایجانی سیستم آوایی-مفهومی خاصی برای بیان ریزش آب وجود دارد که تغییر مصوت میانی باعث تغییر مفهوم واژه می­گردد: 

-       شارر (شارّ): ریزش آب از ارتفاع بالا 

-       شورر (شورّ): ریزش آب یا ... به صورت تقریباً افقی (مثل ریزش خود از رگ، ریختن بی­هدف آب نسبتاً کم فشار از شلنگ) 

-       شیرر (شیرّ): ریزش آب از ارتفاع کم 

(البته در کتابی که به سسیتم آوایی-مفهومی در تورکی آذربایجانی اختصاص دارد بیش­تر توضیح داده خواهد شد که) صدای /ش/ مفهوم «سر و صدا»، «ایجاد صدا و مرتبط شدگی» دارد. مصوت میانی «ارتفاع» را مشخص می­کند و صدای /ر/ جریان و حرکت را می­سازد و تکرار آن نشان دهنده استمرار است. در زبان فارسی و در اصطلاحات علمی از «شار» استفاده می­شود ولی استفاده از فعل «شار شار کردن» (به شکلی که در فارسی فعل­سازی شود) یا «شاریدن» دیده نمی­شود. تنها در واژه­هایی مثل «آبشار» دیده می­شود. ترکیب فعل واره­ی «شُر شُر کردن» وجود دارد ولی ترکیب «شیر شیر کردن» وجود ندارد. 

ملاحظه می­کنید که واژه­ی «شیر» با مفهومی که ایجاد می­کند برای شیر آب مورد استفاده قرار گرفته است. ضمناً فعل­های تورکی به صورت مصدر در این مورد عبارتند از: 

-       شاریلداماق 

-       شیریلداماق 

-       شورولداماق 

یعنی، هر سه شکل فعل وجود دارد. واژه­های «شیر دادن»، «شیریلتی»، «شیرراتان»، «شورولقان»، «شورولتو» و ... نیز از این مصدرها ساخته می­شوند. «شیرآب» نیز از این مصدرهاست و توجیهاتی از قبیل «ساخته شدن شیرآب به صورت شیر درنده» و ... از روی ناچاری است که باعث می­شود محققان راحت­طلب دست به جعل و یا خیال­پردازی بزنند.  

چهارباغ، کویر، و گاوخونی 

چرا واژه و ترکیب «چهارباغ» وجود دارد ولی «سه باغ»، «پنج باغ» و ... وجود ندارند؟ گفتنی است که این ترکیب نیز از مواردی است که فارسی بدون هیچ ملاحظه­ و تعارفی فوراً مهر «چهار» کذایی خود را بر آن زده است. قبلاً راجع به واژه­ی «چر» بحث شد که البته بسیار گسترده است و بحث ائتیمولوژیکی آن در حوصله این بحث نیست. در این مورد نیز وجود واژه­ی «چر» در ابتدای «باغ» باعث برداشت فارسی زبان از آن به عنوان «چهار» شده است. 

این ترکیب یعنی «چهارباغ» به صورت «چرباغ» به وسیله­ی صفویان از آذربایجان به اصفهان برده شده است. «چرباغ» که در ادبیات عاشقانه­ی تورکی مثل «اصلی و کرم» به کرات از آن یاد می­شود دقیقاً به معنای «پارک» به مفهوم امروزی است.  

به چند مورد دیگر از واژه­هایی که اسم مکان و جایی هستند دقت کنید: 

-       لوت (عریان): بیابان لوت 

-       کویر = کَوَ (خشک، بی­حاصل، بدرد نخور) + یئر (زمین) : بیابان کویر  

حالا به اسم بی­مسمای «باتلاق گاوخونی» دقت کنید که هیچ ربطی به «گاو» و «خون» ندارد و کاملاً ساده به این صورت است: «قوخوننی = قوخونّی» Qoxunni (یعنی دارای بوی تند و زننده و این­گونه هم هست). توضیح اینکه در تورکی اگر اسم به صدای «ر» و یا «ن» ختم شود به جای پسوندهای «- لی»، و «- لو» صداهای یاد شده تکرار می­شود. مثلاً: 

-       تهرانلی = تهراننی = تهرانّی 

-       اهرلی = اهرری = اهرّی  

این نکته در مورد تورک­های مرکز (اراک، قوم، همدان، و ...) و به خصوص اطراف اصفهان شدیدتر است.

برگرفته شده از وبلاگ: http://turkmurunu.blogfa.com




یازینین آرتیغندا الیه بیلرسیز باخاسیز :

روزهای هفته و ماه های سال به زبان ترک




آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

سفره هفت سین

معمای سفره "هفت سین"




برکت­لردن یئددی­سین قویماق!
(از آن­هایی که "برکت" به حساب می­ آیند هفت­ تایش را گذاشتن!)

آنچه که امروزه از طریق تفسیرهای غیرمعتبر از لحاظ تاریخی، مردم شناسی، فولکلورشناسی و اسطوره ­شناسی به عنوان هفت­ سین در جامعه معروف شده و در سر سفره­ تحویل سال گذاشته می­شود نیز مطلبی است که بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت. با این تفاوت که در اینجا بیشتر بحث واژگانی و زبانی خواهد شد ولی در آنجا از دیدگاه تفکر اسطوره­ ای.

در بحث از اصطلاح "هفت سین" لازم است که پسوند "-سین" در ترکی توضیح داده شود.
همانگونه که همه­ زبانشناسان می­دانند در پاره­ ای از زبان­ها از جمله زبان لاتین، زبان یونانی، زبان روسی، زبان ترکی . . . اسم و صفت صرف می­شود که به declension موسوم است.

در ترکی، هنگامی که اسم یا صفت در وضعیت "رائی" (accusative) باشد _در صورتی که به مصوّت ختم شود_ پسوند "سین" خواهد گرفت، مثل: "آتاسین گؤردوم!" (پدرش را دیدم!) چون واژه­ "آتا" (پدر) به مصوّت ختم می­شود پس در وضعیت "رائی" پسوند "ـ سین" گرفته است. از این رو است که این نمونه از واژه­ ها که در پی می­ آید نیز در همان وضعیت پسوند "ـ سین" خواهند گرفت: آتا، دده، باجی، اوجا، کؤلگه (سایه). . . به این صورت: آتاسین، دده­سین، باجی­سین، اوجاسین، کؤلگه­سین. . .

در مورد عددها نیز همینگونه است. عددهای ایکی (2)، آلتی (6، می­شوند در وضعیت "رایی" پسوند "ـ سین" خواهد گرفت، مثل: ایکی­سین _2سین (2ـتایش را)، آلتی­سین _6سین (6ـتایش را)، یئددی­سین _7سین (7ـتایش را)، اون­ایکی­سین _12ـسین (12ـتایش را)، ییرمی­سین _20ـسین (20ـتایش را)، اللی­سین _50ـسین (50 ـتایش را). . .


معمای سفره­ی تحویل سال
آنگونه که پاره­ ای به اسم متخصص تلاش می­کنند تا تفسیر و توجیه کنند واقعا هم این امر تبدیل به یک چیستان ­شده. حال آنکه مسأله بسیار بسیار ساده است.

به هنگام تحویل سال از تمامی برکت­های زندگی نمونه­ ای را در سفره­ تحویل سال می­گذارند تا این برکت­ ها از سال کهنه به سال نو منتقل شود و به این ترتیب جریان زندگی ادامه یابد.

این برکت­ها عبارتند از:
1. گؤی برکتی و آیدین­لیق (برکت آسمان و روشنایی)
2. سو برکتی (برکت آب)
3. یئر برکتی (برکت زمین)
4. حئیوان برکتی (برکت حیوانی)
5. آغاج برکتی (برکت درخت)
6. آلـوئر برکتی (برکت داد و ستد)
7. گؤیه­رمک برکتی (برکت رویش _از سال کهنه به سال نو)

همانطور که ملاحظه می­شود از "گؤی" (آسمان) شروع شده و به "گؤیه­رمک" (روییدن) (گؤی [آسمان]، ار [دارای حرکت]، مک [علامت مصدر] _به سوی آسمان حرکت کردن) ختم می­گردد!

1. "قرآن" و "آینا" (آینه) به عنوان برکت آسمانی و روشنایی (که آن هم از آسمان است). واژه­های "آینا" و "آیدینلیق" با "آی" (ماه) مرتبطند و نام دیگر آینه یعنی "گوٍزگو" با مجموعه­ واژگانی "گوٍن" (خورشید) مرتبط است.
(قبل از اسباب­کشی به­ خانه­ ی جدید نیز اول قرآن و آینه برده می­شود.)

2. سو (آب). به عنوان برکت آب. علاوه بر خود آب در جایی که ماهی هست با گذاشتن ماهی (قرمز که رنگ مبارک است) به عنوان برکت آب. حالا هم که خوردن ماهی در شب عید همه­  گیر شده (بهره­مندی از برکت آب!)
3. قوْوورغا (گندم و عدسِ برشته _قرمزگون به نشانه­ی مبارکی و رد نحوست زمستان) به عنوان برکت خاک و زمین، در جاهایی نیز سمنو.
4. بویانمیش یومورتا (تخم مرغ رنگ شده با پوست پیاز _رنگ قرمز, رنگ مبارک_ به نشانه­ ی رد نحوست زمستان) به عنوان برکت حیوانی.
5. آلما، ایـیْده. . . (سیب، سنجد. . . به رنگ قرمز _رنگ مبارک_ و به نشانه­ ی رد نحوست زمستان) ("آلما" داستان خود را نیز دارد که بحث شده) به عنوان برکت سردرختی.
6. سیککه (سکّه) به عنوان برکت داد و ستد.
7. گؤیه­رتی (روییدنی). سبزی رویانده شده به عنوان سمبل انتقال زایش و رویش از سال کهنه به سال نو.

اکنون ببینیم با این هفت مورد چکار می­کنند.درآغاز سال باید تک-تک افراد از همه­ این موارد استفاده کنند تا برکت به وجودشان منتقل گردد.

1. قرآن را می­خوانند و در آینه نگاه می­کنند.
2. قبل از تحویل سال دسته­ جمعی سوره­ "یاسین" را می­خواندند و به سوی آب فوت می­کردند. بعد از تحویل سال از آن آب می نوشیدند. در ضمن، خوردن ماهی در شب عید خود بهره­ مندی از برکت آب است که البته در قدیم همه جا امکان­پذیر نبود.
(توضیح: این کار به صورت جمعی در ساعتی قبل از تحویل سال، در خانه و یا محلی که برای تحویل جمع می­شدند صورت می گرفت.)
3. گندم، عدس و . . . را برشته می­کنند و پس از تحویل سال می­خورند. در جاهایی که سمنو رسم باشد نیز باخوردن از سمنو، در واقع، برکت خاک را به وجود خود منتقل می­کنند.
4. با قراردادن تخم مرغ پخته در سفره و خوردن آن پس از تحویل سال در واقع از برکت حیوانی بهره­ مند شده برکت آن را به خود منتقل می­سازند.
5. قراردادن میوه­ هایی از قبیل سیب و سنجد و. . . (آن­هایی که تا آن زمان شادابی خود را حفظ می­کنند.) با خوردن آن­ها در واقع از برکت درخت بهره­ مند می­شوند.
6. با قراردادن سکّه در سفره و سپس حفظ آن در طول سال (شاید هم در جیب) در واقع برکت داد و ستد را به خود منتقل می­کنند.
7. رویاندن و سبز کردن سبزه، گذاشتن آن در سفره و در نهایت انداختن آن به صحرا سمبلی است از انتقال و استمرار رویش از سال کهنه به سال جدید.

برکت­لردن یئددی­سین قویماق!
(از برکت­ها هفتایش را گذاشتن!)

به این ترتیب برکت از سال کهنه به سال نو منتقل شده و در نتیجه تداوم می­یابد. و این یک تفکر اسطوره ­ای است که ضمنا منطق عینی، واقعی و رئالیستی خود را نیز در خود دارد. من یکی که منطق "سرکه" و "سماق" و. . . را نفهمیدم _که چیزی جز سر از تفکر خرافه­ ای در آوردن چیز دیگری نیست، آن هم به کمک برخی از اساتید دانشگاه.

حال، ببینیم، اگر کسانی این همه برکت را نداشتند چکار می­کردند.
به شکرانه­ این تداوم، از هر خانه­ ای بشقابی از این برکت­های داشته خود را می­آوردند. درجایی آن­ها را روی­ هم می­ریختند و قاطی می­کردند. پس از آن، هرکسی یک بشقاب از آن مخلوط برمی­داشت و به خانه ­ی خود می­برد.
به این سهمی که هرکس بر می­داشت و به خانه خود می­برد "جمع پایی" (سهم از جمع) گفته می­شد و برکت آن بسیار حرمت داشت. به گونه­ ای که اگر آن موقع کسی از اعضای خانواده در خانه حضور نمی­داشت (از قبیل غربت رفتن، در سربازی بودن) سهم او را از آن "جمع پایی" نگه می­داشتند.
با این عمل زیبا نه تنها کسانی که "ندار" بودند نیز سهمی می­بردند تا تمامی برکت­ها را به سال نو منتقل کنند بلکه برکت جمعی نیز ارج نهاده می­شد. مردم نیز, ضمن حفظ عزت نفس، احساس یگانگی می­کردند.
این سفره با این نمادهای مادی و معنوی به همراه انسان­هایی که دور آن می­ نشستند واقعی­تر از آن می­زیستند که به خرافات آلوده باشند _حداقل اینکه خرافه­ ی جمعی وجود نداشت. آرزوی آن­ها نیز در دعای تحویلشان متبلور بود: "یا مقلّب القلوب. . . حوِّل حالنا الی احسن الحال!"

برکت­لردن یئددی­سین قویماق!
(از برکت­ها هفتایش را گذاشتن!)
"دیل دوزون دئیه­ر!" (راست و درستش را زبان می­گوید) "دیل دوٍز دئیه­ر!" (حرف راست را زبان می­زند!)
این­ها گفته­ های مردم عادی است. زمانی که کسی حرفی را می­زند ولی ناخواسته در زبانش کلمه­ی دیگری جاری می­شود شنونده گفته های بالا را می­گوید. یعنی: "درستش آنی است که ناخواسته از زبانت پرید."
در تحقیقات نیز راست و درستش را خود زبان در خود نهفته دارد و مدرک اصلی اینجاست، نه تفسیرهای غیر علمی.
"دیل دوٍز دئیه­ر!"
یایین حاققی قورونور و بایقوش-وندور



Yaziçi:Polat Alemdar

مژده وئر ئولکه میزه،سئوملی بایرام گلدی

آتالاریادگاری،خوش گلیب آخشام گلدی

کهنه لیکدن آرادیب،ئولکه نی گویچک بزی یک

موتلولوقلار دولی، الده یئنی جام گلدی




آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

Oyretmen - معلم


در این مطلب نخست با آواها , ریشه ها , پیوند ها , افعال , زمانها , اسم , صفت ,قید , ادات , ضمیر , جمله , عدد و آئین نگارش زبان ترکی آشنا می شویم. منابع و مراجع مورد استفاده کتاب های «معاصیر ادبی آذری دیلی» نوشته مرحوم دکتر محمدعلی زهتابی, «مبانی دستور زبان زبان ترکی آذربایجانی»نوشته مرحوم محمدعلی فرزانه و «تورکجه گرامری»نوشته مرحوم حسین بانقلو اوغلو می باشد.



------------------------------------------------------------------------------------------
زبان ترکی یکی از زبانهای گروه زبانهای آلتاییک (زنده) و از دسته زبانهای التصاقی است. در زبانهای التصاقی ریشه فعل به صورت ثابت باقی مانده و ضمایر و پسوندها برای منفی کردن، سوالی کردن و ... به آن وصل می شوند. بدین ترتیب در زبانهای التصاقی همواره می توان ریشه فعل را در حالات مختلف صرفی آن تشخیص داد. ولی در زبانهایی مثل فارسی هم پسوند و هم پیشوند به ریشه فعل اضافه شده و ریشه فعل کاملا دگرگون میشود و این خود بزرگترین ، مهمترین و علمی ترین دلیل برای این است که زبان ترکی با زبان های منطقه همچون فارسی هیچ نقطه ی اشتراکی نداشته و کاملا زبانهایی جدا از هم هستند.
اقوام ترک با 29 لهجه‌ سخن می گویند که از اینان 22 لهجه دارای گرامر و ادبیات مستقل است.
زبان های ترکی عبارتند از: ترکی استانبولی، ترکی آذربایجانی، ترکی ترکمنی، ترکی قزاقی، ترکی قرقیزی، ترکی تاتاری، ترکی باشقیر، ترکی ازبکی، ترکی اویغوری، ترکی چوواشی، ترکی بالکار - قره چای، ترکی نوقایی، ترکی سالار، ترکی کریمان تاتار، ترکی خاساکی، ترکی ساخا (یاکوتی)، ترکی تووایی، ترکی قاراکالپاک، ترکی کومیک، ترکی آلتایی، ترکی گوگوازی، ترکی خراسانی، ترکی چولیم، ترکی دولقان، ترکی فیو قرقیز، ترکی شور، ترکی یوغور غربی، ترکی ارومی

------------------------------------------------------------------------------------------
زبانهای زنده دنیا را علاوه بر منشا برحسب ساختار نیز به 4 دسته عمده تقسیم نموده اند:
1- تک هجایی: مثل زبان چینی که هر کلمه بیشتراز یک هجا نبوده و بر اساس موقعیت آن درجمله معانی متعددی می دهد.
۲- قالبی: مثل زبان عربی که کلمات آن در قالب (ابواب و اوزان ) خاصی شکل می گیرد. (دربعضی ازتقسیم بندی ها این مورد جز زبانهای تحلیلی دسته بندی گردیده است )
۳- تحلیلی: مثل فارسی و زبانهای اروپایی که در ساختن هر کلمه تازه، بن کلمه تماما زیر و رو می گردد.مثال: Go –went-gone که شکل اصلی فعل درافعال گذشته قابل تشخیص نیست.
4- التصاقی: که ترکی از این گروه است و در ساختار آن کلمه همیشه دارای یک بن ثابت است و کلمات با افزودن پسوند به این بن ثابت ساخته میشود. مثال:بن فعلی" آل "و افعال " آلدیم، آلمیشام " و ...
------------------------------------------------------------------------------------------
ترکی زبان قانونمندی است. زبانهای آلتاییک جزو باقاعده ترین زبانهای دنیا هستند و بخصوص با قاعده بودن ترکی بیشتر در بین این زبانها جلوه می کند. در بین زبانهای آلتاییک ژاپنی فقط 2 فعل بی قاعده و زبانهای ترکی فقط 1 فعل بی قاعده (فعل بودن) دارد. زبانهایی مثل فارسی یا انگلیسی را در نظر بگیرید که انبوهی از افعال بی قاعده را دارا هستند.(مقایسه با زبان های فارسی و انگلیسی تنها به دلیل ملموس بودن و آشنا بودن خواننده با این زبان ها می باشد)
زبان ترکی در بین سایر زبانهای دنیا
در حال حاضر نزدیک به 30 زبان ترکی زنده در دنیا وجود دارد که می توان این زبانها را نه زبانی جداگانه بلکه لهجه هایی از زبان واحد ترکی محسوب نمود. زبانهای ترکی جزو شاخه آلتاییک زبانهای دنیا است و به همراه زبانهای مغولی و تونقوزی و ژاپنی و کره ای این شاخه را تشکیل می دهند. البته توجه شود که ربانهای مغولی و تونقوزی و ژاپنی و کره ای زبان ترکی محسوب نمی شوند، بلکه هم شاخه با این زبان هستند و گرامر این زبانها بسیار شبیه به هم می باشند. از نظر دانشمندان ریشه این زبانها یکی است بنابراین در یک شاخه طبقه بندی می شوند. البته از نظر لغت نیز لغات مشترکی هم بین این زبانها یافت می شود.
مکس مولر زبانشناس و شرق شناس معروف آلمانی درباره گرامر زبان ترکی چنین می گوید:
خواندن گرامر ترکی واقعا لذت بخش است... روش مبتکرانه ای است که در آن گونه های بی شمار گرامری به وجود آمده اند. منظم و باقاعده بودن آن باعث شده سیستم صرف کلمات و ترکیب در آن فراوان باشد و شفافیت و قابل فهم بودن کل ساختار آن به ذهن همه ی کسانی که احساسی دارند خطور می کند که قدرت ذهن بشر خود را در زبان نشان داده است.
------------------------------------------------------------------------------------------

حروف الفبا اشاراتی قراردادی برای نشان دادن صداها هستند. در زبان ترکی 32 حرف وجود دارد که تقریبا هر حرف آن بیانگر یک صدا و هر صدا بیانگر یک حرف می باشد، و هر حرف به همان صورتی که نوشته شده، خوانده می شود. در زبان ترکی 23 صامت و 9 مصوت وجود دارد.
ولی :
- در زبان فارسی برای یک صدا چند حرف وجود دارد. ۲ تا (ت، ط)، ۲ تا (هـ، ح)، ۲ تا (ق، غ)، ۲ تا (ء، ع)، ۳ تا (ث، س، ص) و ۴ تا (ز، ذ، ض، ظ). و این باعث سردرگمی یادگیرنده، و دشواری بیش از حد نوشتن میشود. البته باید توجه کنیم که در عربی این طور نیست، و این حروف وجود دارند ولی هر کدام با شدت و لحن خاصی ادا می شوند، مثلا ز، ذ، ض و ظ هیچ کدام صدای یکسانی در زبان عربی ندارند و تلفظ آنها با هم متفاوت است. ولی در فارسی حروف هایی که در داخل پرانتز ها بالا نوشته شده به یک صورت تلفظ می شوند و این خود اشکالی بزرگ محسوب می شود.
- در زبان انگلیسی بعضا چند حرف بیانگر یک صدا می باشد. مثل :
(ش = sh) (چ = ch) و ... و تلفظ هرحرف بستگی به حروف مجاور آن در کلمه دارد، مثل حرف t در کلمه picture که بدلیل مجاورت خاص باحرف u بصورت چ تلفظ میشود.
------------------------------------------------------------------------------------------
دئدیک کی بیزیم دیلده 23 سَسسیز حَرف واریمیزدی.
Dedik ki bizim dildə 23 səssiz hərf varımızdi
(گفتیم که در زبان ما 23 حرف بی صدا وجود دارد).

ب B - b
باجی Baci (خواهر) ، بیر Bir (یک) ، بئش Beş (عدد 5)

پ P - p
پیس Pis (بد) ، قاپاق Qapaq (در ظرف) ، پیشیک Pişik (گربه)

ت T - t
تبریز Təbriz ، تورک Türk ، توپراق Topraq (خاک)

ج C - c
اوجوز Ucuz (ارزان) ،آج Ac (گرسنه)، جیران Ceyran (آهو)

چ Ç - ç
آچار Açar (کلید) ، چوخ Çox (زیاد)

خ X - x
خان Xan ، آخشام Axşam (عصر)

د D - d
دیل Dil (زبان) ، دیش Diş (دندان) ، داغ Dağ (کوه)

ر R - r
بیر Bir (عدد یک)

ز Z - z
آز Az (کم) ، یاز Yaz (بنویس، بهار) ، آراز Araz

ژ J - j
اژدر Ajdər (اژدر) (حرف"ژ" اصلیت ترکی ندارد)

س S - s
سس Səs (صدا) ، سو Su (آب) ، ساباح Sabah (فردا)

ش Ş - ş
یاش Yaş (سن و سال، مرطوب) ، شور Şor (شور)

غ Ğ - ğ
باغ Bağ ، داغ Dağ ، آغ Ağ سفید

ف F - f
فیل Fil

ق Q - q
قورد Qurd (گرگ) ، قاشیق Qaşıq (قاشق) ، قارا Qara (سیاه)

ک K - k
کیشی Kişi (مرد) ، کیچیک Kiçik (کوچک)

گ G - g
گوروش Görüş (دیدار) ، گول Göl (استخر)

ل L - l
دیل Dil (زبان)

م M - m
سوموک Sümük (استخوان)

ن N - n
سن Sən (شما) ، اون On (عدد ده)

و V - v
وطن Vətən ، وور Vur (بزن)

ه H - h
هارا Hara (کجا)

ی Y - y
آی Ay (ماه) ، یالان Yalan (دروغ) ، یارا Yara (زخم)

------------------------------------------------------------------------------------------

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

دده قورقود




دده قورقود

یک تندیس از دده قورقود در باکو.دَدَه‌قورقود (به ترکی آزربایجانی:Kitabi Dədə Qorqud به ترکی استانبولی:Dede Korkut ,ترکمنی:Gorkut-ata) نام یکی از قدیمی‌ترین داستانهای اسطوره‌ای ترک‌های اغوز است که در حدود قرن شانزده میلادی به صورت مکتوب در آمده‌است. این مجموعه از ۱۲ داستان به نثر و نظم تشکیل شده و مجموعه پر ارزشی است که زندگی، ارزشهای اجتماعی و باورهای ایل‌های ترکی را نشان می‌دهد. قدمت داستانها مربوط به قرنهای چهاردهم و پانزدهم میلادی می‌باشد.
شخص دده‌قورقود شخصیت دده‌قورقود که کتاب به نام او نامیده شده را یک پیر فرزانه، غیبگو، طالع‌شناس، و اوزان (قابل مقایسه با عاشیق‌های امروزین) و روحانی غز دانسته‌اند. واژه دده به معنی «بابابزرگ» است. اینکه آیا دده قورقود شخصیتی راستین بوده یا داستانی، قابل اثبات یا رد نیست. گوری وجود دارد که به باور مردم، محل خاکسپاری دده‌قورقود افسانه‌ای است. در باور ایشان دده‌قورقود در سن ۳۰۰ سالگی درگذشت. این گور در نزدیکی شهری که به نام او قورقود نامیده شده قرار دارد. این شهر در مسیر راه آهن کازالینسک به قیزیل‌اوردا در قزاقستان و در ۱۵۰ مایلی خاور دریاچه آرال قرار دارد.
ترجمه هاکتاب دده قورقود به زبانها مختلف ترجمه شده‌است. اولین ترجمه دده‌قورقود به زبان آلمانی در سال ۱۸۱۵ از روی نسخه کتابخانه درسدن در آلمان بود. دست‌نویس دیگر این کتاب در واتیکان است.
غیر از ترجمه‌های آلمانی.روسی.ایتالیایی چندین ترجمه دیگر نیز به سایر زبانهای اروپایی واسیایی صورت گرفته از جمله انها دو ترجمه به زبان انگلیسی را می‌توان نام برد که اولی د ر انگلستان و و دومی در امریکا انجام یافته‌است. از ترجمه کنندگان می‌توان به ترجمه دیگر از یواخیم هاین به زبان المانی که درسال ۱۹۵۸ درشهرزوریخ و چاپ به زبان روسی در سال۱۹۶۲به وسیله بارتولد وانتشار توسط ویکتورژیرمونسکی در مسکو اشاره کرد. متن کامل کتاب هم که با ارسم خط اصلی ان بر اساس نسخه کتابخانه برلین در سال۱۹۱۶ از سوی کیلیسلس رفعت محقق کشور ترکیه که تلاش پیگیری در نشر متون زبان ترکی داشته در شهر استامبول به چاپ رسید. او واژه هاو عباراتی که نامفهوم ومغلوب بوده تصحیح کرده‌است با این وجود برخی واژها و مفاهیم نامشکوف مانده که در برابر انها عبارت مفهوم نشد درج گردیده‌است.
جشن یونسکو هرچند در سال ۱۹۹۸ کتاب دده قورقود از طرف جمهوری آذربایجان و سازمان یونسکو نامزد و در سال ۲۰۰۰ «هزارو سیصدومین سالگرد نوشته شدن حماسه آذربایجانی دده قورقود» جشن گرفته شد.
از سال ۱۹۵۶ یونسکو برای بزرگداشت و شناساندن وقایع تاریخی و شخصیت‌های برجسته کشورهای عضو برای جهانیان جشن‌هایی را ترتیب می‌دهد.
در سال ۱۹۹۹ نیز بانک ملی آذربایجان سکه‌های یادبود طلا و نقره به مناسبت سال دده قورقود ضرب کرد.




آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

Sözlük - واژه نامه ترکی


پیشانی: alın
ابرو: qaş
چشم: göz
مردمک چشم: gilə
مژه: kilpik
... گوش: qulaq
بینی: burun
گونه: yanaq
دهان: ağız
فک: çənə, əng
لب: dodaq
ریه: ağ ciyər
کلیه: böyrək
کبد: qara ciyər
قلب: ürək
مثانه: südüklük
روده: bağırsaq
ناخن: dırnaq
انگشت: barmaq
مچ: bilək
دندان: diş
زبان: dil
ماهیچه: qas
ران: Bud
پاچه: xalça
شانه: omuz
سینه: döş
قوزک پا: topuq
زانو: diz
پاشنه: daban
پوست: dəri, qabıq

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

عالیم قاسموف





عالیم قاسموف

در سال 1957 میلادی متولد شد و در روستایی در نزدیکی های شهر شاماخی آزربایجان رشد یافت.

او نیز یکی از هزاران مفاخر آزربایجان است.
صدای پدر عالیم هم خوب بوده و گاهی بعنوان خواننده فعالیت می کرده اما کار و فقر مالی مانع از ادامه فعالیت های او شده است. بدلیل فقر مالی، پدرش قادر به خرید آلات موسیقی برای فرزند خود نبود و از یک قاب و پوست شکم بز برای فرزند خود طبلی درست کرد.
او کار خود را با خواندن در مراسم مذهبی آغاز کرد و پدر و مادرش تصمیم گرفتند که او در موسیقی تحصیل کند. در سن 14 سالگی زمانی که در یک مسابقه محلی موسیقی اجرا کرد، تماشاگران به او خندیدند چرا که فکر می کردند او به نحوه صحیح موسیقی آشنا نیست اما بعدها فهمیدند که عالیم جوهر موسیقی آذربایجان است.
در 21 سالگی به مدرسه موسیقی در باکو رفت. هر چند این دوره چهارساله بود اما عالیم در دو سال ان را تمام کرد.
در دوران حاکمیت شوروی محدودیت های زیادی برای موسیقی آذربایجانی وجود داشت و با آن مقابله می شد. عالیم کار حرفه ای خود را در این دوره آغاز کرد.
در سال 1983 با پایان یافتن دوره شوروی او برنده مسابقه ملی جبار قاریاغدی اوغلو شد. او در سال های 1983 و 1987 جوایزی از یونسکو دریافت کرد و بعنوان چهره ای جهانی در موسیقی شناخته شد.
عالیم می¬ گوید که دیدن اجرای "نصرت فاتح علی خان" تاثیر زیادی در رسیدن به سبک جدید عالیم داشت.
عالیم در سال 1993 لقب "هنرمند مردمی آذربایجان" را دریافت کرد و با دریافت جایزه آی ام سی یونسکو افتخاری دیگر به دست آورد.
دختر عالیم فرغانه از سن 16 سالگی به همراه پدر اجرا می کند و از 20 سالگی به طور رسمی همراه پدر درخشید.
در سال 2009 عالیم قاسیموف بعنوان یکی از 500 چهره تاثیرگذار و مهم مسلمان انتخاب شد و در سال 2010 با دریافت جایزه "50 صدای برتر ضبط شده" رادیوی ملی امریکا افتخارآفرینی کرد.

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

طالعییمه سن باخ

طالعییمه سن باخ

دوشونجَلَریم یاساق
دویغولاریم یاساق
کئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق
گلَجَه‌ییمدن دانیشماغیم یاساق
(بولوت قاراچورلو)

Tаlеyimə sən bах
Düşüncələrim yаsаq
Duyğulаrım yаsаq
Kеçmişimdən söz аçmаğım yаsаq
Gələcəyimdən dаnışmаğım yаsаq
Bulut QaraÇorlu)ı)

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

آنا شعری (استاد شهریار)




آنامین آغ اوزون، گؤرماغیم گلدی
آنامین دیزینه باشیمی قویوب
دونیانین فیکرینی، آتماغیم گلدی
یئرین آلت قاتیندا انون یانیندا
هئچ اولمازسا بیرآن، یاتماغیم گلدی
او گئدن یوللارین ، ایین قوخلاییب
او اوچان یئرلره ، اوچماغیم گلدی
فیکریمه گلدیقجا آیریلیق گونو
بولود تک چاخنایب، یاغماغیم گلدی
او یاتان مزار دا انون یانیندا
حیاتدان آیریلیب اؤلماغیم گلدی

ترجمه فارسی:

دیدن روی مادر را آرزو کردم
سر بر روی زانوی مادر،
فراموش کردن دنیا را آرزو کردم
در کنار وی در زیر زمین،
لحظه ای آرمیدن را آرزو کردم
بوییدن راه های رفته وی و،
پرواز به سوی او را آرزو کردم
با یاداوری روز جدایی،
همچون ابر غریدن و باریدن را آرزو کردم
در مزار او و در کنار او،
ترک حیات و مرگ را آرزو کردم.

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

رقص آذربایجانی : تاریخ از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد، شاهد حضور رقص در سرزمین آذربایجان بوده است.




رقص آذربایجانی :
تاریخ از دو تا سه هزار سال قبل از میلاد، شاهد حضور رقص در سرزمین آذربایجان بوده است.
رقص ابتدائی، با ایماء و اشاره (پانتومیمی) که در ارتباط متقابل با محیط کار، جان گرفت و هموار تحت سلطه شرایط معیشتی قرار داشت.
قومی که با شکار حیوانات گذران زندگی می کردند، رقصی از خود به نمایش می نهادند که حرکات نرم و جذاب به کار رفته در آن رنگی از سحر و جادو داشت.
حرکات آرزومندانه کشاورزان برای وفور محصول، که همواره با نوای ساز همراه بوده، حالاتی مشابه برادشت گندم یا چیدن انگور را به نمایش می گذاشت و این دلیلی است روشن برای استمرار چند هزار ساله رقص در آذربایجان. رقصی که پیوندی عمیق با دگرگونی های مادی و معنوی مردم دارد و بازتاب قاطع خصوصیات ملی اوست.
زندگی مردم آذربایجان از دیرباز با رقص عجین بوده است. تاریخ انواع حرکات موزون در آذربایجان از نظر فرم و نحوه اجرا،‌ به صورت انفرادی یا دسته جمعی ، اعم از مردانه یا زنانه و تعداد ایفاکنندگان به قدری متنوع و مبسوط است که در فرهنگهای ترکی، کردی، ارمنی، گرجی و … با نامهای گوناگون تبلور یافته و در بسیاری از موارد حرکات موزون فرهنگهای مختلف در پایه مشترک و در جزئیات باهم تفاوت دارند. با این حال می توان صدها نوع از حرکات موزون را بنا به نام محل یا فرد شهیر، مفهوم زبانی، نحوه اجرا به صورت حرکات موزون غنایی و لیریک پهلوانی و حماسی و … تقسیم بندی کرد اعم از :
رقص لیریک: یاللی، شالاخو، اوزون دره، تره کمه، واغزالی، سیندیرما، توراجی، گولوم آی،قیتقیلدا، آلما، لاله، دستمالی، یئری- یئری
رقص پهلوانی و جنگی: قزاقی، قفقازی، لزگی، قایتاغی، کوراوغلونون قایتارماسی، کوراوغلونون باغیرتیسی، میصری، زوتی- زوتی، زنجیر توتماق، تار آباسی
رقص مراسمی: کوسا- کوسا، آذربایجان، میرزهیی، آسماکسمه، آغیرقاراداغی و ….
اشاره ای هر چند اندک در مورد هر کدام :
یاللی: از رقص ریشه دار و باستانی است که در فرهنگ آذربایجانی بطور گستردهای رواج دارد . اشعار حکیم نظامی گنجوی در توصیف حرکتهای پای ایفاگر- به مانند گردش زخمه بر چنگ – به یاللی می باشد:
یاللی با مشایعت نوازندگان سورنا و دهل در صفی طولانی، دست در دست، با دستمال یا چوبی در دست رهبر صف، بصورت جمعی اجرا میشده است.
یاللی در دو نوع بصورت رقص مستقل و حرکات موضوعی بصورت تاترونمایش – هک در حین رقص موتیفهای قهرمانی و روحیات ایلی، جوانی و چابکی خود را مییابد- اجرا می شود.
از یاللی در قسمتی از اپرای کوراوغلو ساخته ئوزیر حاجی بیگوف در قسمتی از اپرای نرگس ساخته مسلم ماقامایف در قسمتی از باله گلشن ساخته سلطان حاجی بیگوف در اثری به نام یاللی ساخته جهانگیر جهانگیروف، در قسمتی از باله قوبوستان کولگهلری ساخته قاراقارایف و آهنگسازان روسی و بعضاً اروپایی استفاده شده است.
لزگی: رقصهای قفقاز و ماورا آن به شمار می رود که به شکل گسترده ای در آذربایجان متداول است. لزگی، حماسی، باوقار، پرتحرک و ریتمیک است که توسط مردان بصورت جمعی و با هنرنمایی تک تک ایفاگران با حرکات پا، پنجه پا، بصورت سریع با تمثیلی از حالت تاخت و سوار بر اسب و غالباً با خنجری در دست یا دستهای مشت کرده، با حرکاتی بدیع و گاه اکروباتیک، چرخش روی زانوها، پرشها اجرا می شود.

قایتاغی: نوع دیگری از رقص است که در آذربایجان با عناوین اوج دوست، یئددی قارداش ، اوغلانلار رقصی اجرا می گردد.
کور اوغلو: از رقصهای قدیمی است که توسط سورنا و دهل اجرا می شود. کوراوغلو، پرصلابت،‌حماسی، رزمی و پهلوانی است که در ابتدا با سرعتی آرام شروع شده و تدریجاً تند میشود که به یادبود قهرمان افسانهای دوران فئودالی یعنی کوراوغلو نامیده می شود.

میصری: (شمشیر عربی منسوب به کوراوغلو) غالباً توسط عاشیقها، با ریتمی شبیه به مارش و با انجام حرکات مشکل و سنگین و غالباً با شمشیر توسط ایفاگران اجرا می شود
لیست انواع رقص‌های فولکلوریک قدیمی آذربایجانی
• رقص آبایی
• رقص آذربایجان
• رقص آستا قاراباغی
• رقص آسما کسمه
• رقص آغیر قاراداغی
• رقص آلچا گولو
• رقص آواری
• رقص آی بری باخ
• رقص انزلی
• رقص اوچ بادام بیر قوز
• رقص اوچ نومره. دورد نومره. بش نومره. آلتی نومره
• رقص اوزون دره
• رقص اون دورد نومره
• رقص ایکی آروادلی
• رقص بریلیانت
• رقص بنؤوشه
• رقص پهلوانی
• رقص تامارا
• رقص توی (عروسی)
• رقص توراجی
• رقص ترکمه
• رقص جامیش باغا گیردی
• رقص جنگی
• رقص جیرانی
• رقص جهری بی یم
• رقص چاتتادی
• رقص چال پاپاق
• رقص چیت تومان
• رقص خالاباجی
• رقص خان¬ چوبانی
• رقص دارتما یاخام جیریلدی
• رقص دارچینی
• رقص دسمالی
• رقص رنگی
• رقص زوغالی
• رقص ساری باش
• رقص ساموخ
• رقص سمنی
• رقص شالاخو
• رقص شاهسونی
• رقص شکی
• رقص عنابی
• رقص قازاغی
• رقص قایتاغی
• رقص قوچعلی
• رقص قوفتا
• رقص قیتقیلدا
• رقص قیزلار بولاغی
• رقص قیزیل گول
• رقص کئچی مه مه سی
• رقص کسمه
• رقص کندیری
• رقص کوراغلو
• رقص کوراغلونون قایتارماسی
• رقص گلین آتلاندی
• رقص گلین گتیرمه
• رقص گلین هاواسی
• رقص گول گز
• رقص گولمه یی
• رقص لاله
• رقص مجسمه
• رقص میصری
• رقص میرزایی
• رقص میرواری
• رقص نازنازی
• رقص واغزالی
• رقص وئلاچولا
• رقص هالای
• رقص هئیراتی
• رقص هئیوا گولو
• رقص یاللی
• رقص یئرلی
• رقص یوز بیر
لیست انواع رقص‌های فولکلوریک معاصر آذربایجانی
• آذربایجان مارالی
• آغ چیچک
• آیشات
• اوزومچی
• اووچی
• ایلک باهار
• بایرام سوئیتاسی
• بختوری
• چوبان رقصی
• چوبانی
• داغلار گوزلی
• داغلی رقصی
• دیلیجان
• دیاموند
• ساری گلین
• ساز
• شیخ شامیل
• عاشق آبادی
• قاراباغ یاللیسی
• قاوال
• قیسقانج
• لزگی
• مارال
• مزه لی
• نابات خانیم
• ناز ایلمه
• نعلبکی
• نه قدر قشنگسن
• یوردو- یوردو





آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 5 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

نگاهی به تاریخ پیدایش و توسعه رقص های آذربایجانی





دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: با توجه به تحقیقات انجام شده شکل ابتدایی رقص کنونی مردم آذربایجان بیشتر برگرفته ازرقص های مردم جنوب کشور آذربایجان و نزدیک رود آراز می باشد. والبته محققان در منطقه قوبوستان (نزدیک باکو) حکاکی هایی روی صخره ها پیدا کرده اند که فیگورهای مربوط بهرقص آذربایجانی را نشان می دهد.

به گزارش دورنانیوز، رقص های اجرا شده در قدیم صرفا برای برنامه های خاص اجرا میشده و اصلا برای تماشا شدن با مفهوم رقص امروزی نبوده است بلکه بعنوان یکی از عناصر اصلی هر مراسمی بوده است. بر این اساس دسته رقاص و تماشاچی هم وجود نداشته است.

banner7

در روزگار قدیم، بشر به ماه و خورشید، آتش و کولاک، آب و درخت و بعضی حیوانات، تقدس قائل شده و آنها را ستایش می کردند. و برای عبادت آنها مراسم رقص اجرا می کردند. پس واضح است که ترکیب حرکات رقص آنان یک پدیده طبیعی و یا مثلا حرکت مخصوص به یک حیوان را نشان می داد. آتش پرستی در بسیاری از مناطق رایج بوده و این پرستش در عالم شرق و آذربایجان هم وجود داشته است. بسیاری از آیین ها و عادات و رقص ها مربوط به آتش می باشد. ظاهرا آتش پرستی مدتی طولانی در آذربایجان رایج بوده است. معتقدان به قدرت آتش هنگام آتش زدن خرمن، حول آن جمع شده، دور زده، از روی آتش پریده و می رقصیدند.

azerbaijan-dance-lezgi-tabriz-dance-com_

به رقص های قدیمی معمولا، از منظر حرفه ای نگریسته نمی شد. و بعدها رفته رفته با تکامل به سوی حرکات نمادین مراسمات خاص، بصورت رشته ای هنری درآمد. البته تا این انتقال و تبدیل شدن به هنر، زمان زیادی طول کشید. بعضی از رقص هایی که از مراسمات مذهبی شکل گرفته و ماهیت هنری به خود گرفته اند شامل رقص «قودو»، «سمنی»، «گلین آتلاندی» و غیره می باشد. با گذر زمان … رقص با از دست دادن فرم مراسم گونه خود، بعنوان سرگرمی مفرح مطرح شد اما سپس با ظهور رقاصان متخصص، این هنر جایگاه اصلی خود را پیدا کرد و رقص ها رفته رفته از لحاظ مفهومی، شکل معین و خاصی  به خود گرفتند. و البته آذربایجان به خاطر طبیعت زیبا و منحصر به فردش، اجزای شاد و عناصر رقص های دسته جمعی زیادی را جذب رقص خود کرد.

از زمان های بسیار طولانی، فرهنگ آذربایجان در مناطق دوردست، از طرف سایر ملل استقبال می شد. هنرمندان و متخصصان رقص آذربایجانی که از طرف حکومت های ترکیه،ایران، اعراب دعوت می شدند و یا این که در جنگ به اسارت گرفته می شدند، فرهنگ آذربایجان و هنر و خلاقیت خود را در این مناطق هم نشان می دادند.

226030_212010388851489_3747047_n

شاعر بزرگ آذربایجان، نظامی گنجوی، در مورد رقص های دربار بسیار نوشته است. لازم به ذکر است که نظامی اولین بار در ادبیات، واژه “رقص” را بکار برده است. نظامی در آثار ارزشمند خود، چگونگی تبدیل اویون (بازی) به رقص را تصویر می کند. البته بعدها، مفاهیمرقص و اویون، به هم آمیخته، و اکنون معنای واحدی از آنها قابل برداشت است. رقص های «یاللی»، «گولوم ائی»، «جهری بیگیم»، «قیتقیلیدا» از این دسته اند. پیش فرض اولیه ازرقص بانوان در رقص آذربایجانی، رقصی آرام و لطیف است. اما نظامی گنجوی در آثارش حرکات سریع و خشنی از آنها را توصیف می کند. قابل توجه است که سطر شعری از چنین شاعری چه اطلاعات مفیدی می تواند به دست دهد.

در تاریخ آذربایجان، دورهایی بوده که، بعضی از اراضی آن، دست حاکمان خارجی بوده و خوانندگان، موسیقیدان ها و رقاصان خارجی دعوت می شدند. و اینها بدون شک روی رقص آذربایجانی بی تاثیر نبوده است. و شاید بعضی حرکات شانه و دیگر حرکات موجود در رقص آذری امروزه، حاصل فولکلور آذربایجان نیست و وارداتی است. چون که چنین حرکاتی کاملا برای رقص آذربایجان، بیگانه است.

djangi

بعضا دسته بندی های کلی مثل رقص های قفقازی و رقص های شرقی، که به همه رقص های آذربایجانی، گرجی، داغستان و غیره اتلاق می شود، اصطلاح مناسبی نیست و بعضا باعث از بین رفتن خصوصیت ملی رقص یک ملت شده است. یک مثال خاص برای این مورد، می تواند رقص لزگینکا باشد. بعضی رقص ها هم هستند که محل پدیداری آنها معلوم است. و نیز در میان ملت های همسایه هم رایج شده است. در این صورت معمولا ملودی و خصوصیات رقص عوض نمی شود. «شالاخو»، «اوزون دره»، «عنابی» از رقص های آذربایجان، «باقدادوری»، «کینتااوری» از رقص های گرجی و نیز «اوی ـ نازان»، «وئر ـ وئری» از رقص های ارمنی مثال هایی از این دسته اند.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 4 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

گوزل سوزلر

دریادا گمیم قالدی

اکمدیم زمیم قالدی

آرزون جانوندا قالماسن

نجه کی منیم قالدی



 من اگر نقاش اولام دنیانی زندان چکرم

اولومی ، آیرلیقی ، حسرتی پشمان چکرم

من اگر صیاد اولام ، سن کیمی جیران اودونا

اوره گی پاره ادیب عشقیوه هیجران چکرم



گونده منه باش وران ، ایندی منه داش وورور

ایندی منه داش ووران ، اوز گلره باش وورور

اوز گه اگر داش وورا ، در دینه دوزمگ اولار

باخ بورا سوز بوردادی ، داشلاری یولداش وورور



مخ سالغنا نیه کی بیر مخ بیر ناله ساخلار بیر نال بیر ات ساخلار بیر ات بیر

ایگیدی ساخلار بیر

ایگید بیر الی ساخلار

تورک ایگیدلرینین سالغنا



قاشلارون اوخدوسنون

عاشقون چوخدو سنون

من سنی چوخ سئویرم

خبرون یوخدو سنون



گجه منیم گونوز سنین

یاوا منیم  یاخچه سنین

اجی منیم شیرین سنین

یاخلی سنین یاوان منیم

گلر سنین تکان منیم

آباد سنین ویران منیم

شادلخ سنین نسگیل منیم

دنیا سنین سنده منیم



آرتیغین اوخوماخ
پنجشنبه 2 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

آنا گولدور٬ بیر گون سولار *** آنا دیـــــــلى شیرین اولار

آنا گولدور٬ بیر گون سولار
آنا دیـــــــلى شیرین اولار

بیزیم تــــورکو شیرین دیلدیر
خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر

دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار
آزادلیــــــــــــــــــغا قاپى آچار

بیر گئچیــــددیر بوروق بوروق
بویوندوروق خالقى بوغــــــار

گئچیدلرده قولدور سویـــــــار
قوى یـــادلاشسین سئناتورلار

خالقى سویــان تاجیر٬ توججار
یالتاق شاعیــــر یولون آزسین
تکجه فارسى غزل یــــازسین


http://facenama.com/i/tmp/1410581183768540_large.jpg

آرتیغین اوخوماخ
پنجشنبه 2 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

دو روش برای اثبات اینکه یک کلمه ترکی است وجود دارد:

دو روش برای اثبات اینکه یک کلمه ترکی است وجود دارد:

1-اولین روش اثبات از ریشه کلمه است که متاسفانه همه فکر می کنند که فقط کلماتی ترکی هستند که حتما بتوان از این طریق اثبات کرد.مثل باتلاق که از باتماق می آید.

2-روش دوم که می تونید اثبات کنید بسیاری از کلمات موجود در فارسی،در اصل ترکی هستند:

همان طور که می دانید در فارسی هشت حرف ح،ص،ض،ق،ث،ذ،ط،ظ و همچنین تشدید در فارسی وجود نداشته و در اثر ورود کلمات ترکی و عربی به فارسی وارد شده اند.

پس هر کلمه که این حروف و تشدید را داشته باشد حتما فارسی نیست.و می دانیم که کلماتی که حروف گچپژ را داشته باشند عربی نیستند.

پس هر کلمه ای که حداقل یکی از این هشت حرف و یا تشدید را به همراه یکی از حروف گچپژ داشته باشد حتما ترکی است.مانند:تپه-قارچ-چماق-قاچاق-قوچ-قاپیدن و ...

آرتیغین اوخوماخ
چهارشنبه 1 دی 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,