از زنــدگــانیــــم گــــله دارد جــوانیــــــم----- شرمندهی جوانـــی از این زندگانیـم
دارم هـــوای صحبت یــــاران رفتـــــه را -----یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق----- داده نویــــــد زندگــــی جــاودانیـــــم
از زنــدگــانیــــم گــــله دارد جــوانیــــــم----- شرمندهی جوانـــی از این زندگانیـم
دارم هـــوای صحبت یــــاران رفتـــــه را -----یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق----- داده نویــــــد زندگــــی جــاودانیـــــم
پیشوند در ترکی آذربایجانی
''آپ'' پیشوند است و معنی کامل ، محض و مطلق می دهد و قبل از هر صفتی که
می آید بر کامل بودن آن آن تاکید می کند.مانند مثال های پست قبلی و مثال
های زیر:
آپ آچیق : کاملاُ باز ، خیلی کم رنگ
آپ آیدین : کاملاُ آشکار
آپ آشکار: کاملاُ آشکار
آپ آغ : کاملاُ سفید
صفت مرکب در ترکی آذربایجانی
در ترکی آذربایجانی صفت مرکب از دو یا چند کلمه ساخته می شود. مانند :
یام یاشیل : کاملاُ سبز
گؤم گؤی : کاملاُ آبی
آغ آپ آغ: کاملاُ سفید
آپ آغ : کاملاُ سفید ، سفید سفید
آپ آچیق : کاملاُ باز ، خیلی کم رنگ
آپ آیدین : کاملاُ روشن ، واضح
آپ آشکار : کاملاُ آشکار ، مسلم
قیپ قیرمیزی : کاملاُ قرمز
دیپ دینقیلی: کاملاُ کوچک
داپ داغ: کاملاُ داغ ، بسیار گرم
داپ داز: کاملاُ کچل ، بدون هیچ موئی
حالت سوالی فعل
در ترکی آذربایجانی می توانیم با اضافه کردن کلمه « می » و « مو » جمله مان را به جمله سوالی تبدیل کنیم.
می ؟ : آیا ؟ مگر؟
مو ؟ : آیا ؟ ، مگر ؟
مانند :
بیلیرسینیزمی ؟ : آیا می دانید؟
خالق قیزینی سنه گؤستره ر می ؟ : مگر مردم دخترشان را به شما نشان میدهند . ( تاجر عسگرین خالاسی آرشین مال آلان فیلمینده )
بودورمو؟ : آیا این است؟
اوخویورمو؟ : آیا می خواند؟
دئمه لییم کی بیز سوروشماقلاریمیزدا « می » یادا « مو » آرتیرمیریق.
سن گلیرسن؟ ( سن گلیرسن می؟) : آیا تو می آیی ؟
او گلیر ؟ ( او گلیرمی؟ ) : آیا او می آید؟
اونلار گلیرلر؟( اونلار گلیرلرمی؟) : آیا آنها می آیند؟
سیز گلیرسیز؟ ( سیز گلیرسینیزمی؟ ) : آیا شما می آیید؟
حرف تکمیلی در ترکی آذربایجانی
حرف « ی » و « یه » و « یا » که مابین دو حرف صدادار قرار می گیرد حرف تکمیلی
نامیده می شود.
مانند :
قارقایا داش آتما. ( به کلاغ سنگ پرتاب نکن. )
کیشی یه باخما. ( به مرد نگاه نکن .)
لاله یه سو وئر.( به لاله آب بده.)
صرف فعل گلمک - گه لمه ک = آمدن
زمان حال ساده
گلیرم - گه لیره م = می آیم
گلیرسن - گه لیرسن = می آیی
گلیر - گه لیر = می اید
گلیریک - گه لیریک = می آییم
گلیرسیز - گه لیرسیز = می آیید
گلیرلر - گه لیرله ر = می آیند
*
ماضی ساده
گلدیم - گه لدیم = آمدم
گلدین - گه لدین = آمدی
گلدی - گه لدی = آمد
گلدیک - گه لدیک = آمدیم
گلدیز - گه لدیز = آمدید
گلدیلر - گه لدیله ر = آمدند
*
ماضی استمراری
گلیردیم - گه لیردیم = می آمدم
گلیردین - گه لیردین = می آمدی
گلیردی - گه لیردی = می آمد
گلیردیک - گه لیردیک = می آمدیم
گلیردیز - گه لیردیز = می آمدید
گلیردیلر - گه لیر دیله ر = می آمدند
*
ماضی مطلق
گلمیشم - گه لمیشه م = آمده ام
گلمیسن - گه لمیسه ن = امده ای
گلیب - گه لیب = آمده است
گلمیشیک - گه لمیشیک = آمده ایم
گلمیسیز - گه لمیسیز = آمده اید
گلیبلر - گه لیبله ر = آمده اند
*
ماضی التزامی
گلم - گه له م = آمده باشم
گلسن - گه له سه ن = آمده باشی
گله - گه له = آمده باشد
گلک - گه له ک = آمده باشیم
گله سیز - گه له سیز = آمده باشید
گله لر - گه له له ر= آمده باشند
*
ماضی بعید
گلمیشیدیم - گه لمیشیدیم = آمده بودم
گلمیشیدین - گه لمیشیدین = آمده بودی
گلمیشیدی - گه لمیشیدی = آمده بود
گلمیشیدیک - گه لمیشیدیک = آمده بودیم
گلمیشیدیز = آمده بودید
گلمیشیدیلر - گه لمیشیدیله ر = آمده بودند
*
ماضی التزامی
گلم - گه له م = بیایم
گلسن - گه له سه ن = بیایی
گله - گه له = بیاید
گلک - گه له ک = بیاییم
گله سیز - گه له سیز = بیایید
گله لر - گه له له ر = بیایند
*
مضارع مستمر
بودوهانا گلیرم = دارم می آیم
بودوهانا گلیرسن = داری می آیی
بودوهانا گلیر = دارد می اید
بودوهانا گلیریک = داریم می آییم
بودوهانا گلیرسیز = دارید می آیید
بودوهانا گلیرلر = دارند می آیند
*
آینده
گله جه یم - گله جاغام = خواهم آمد
گله جکسن - گله جاخسان = خواهی امد
گله جک - گله جاغام = خواهم آمد
گله جیه ییک - گله جاغوخ = خواهیم آمد
گله جکسیز - گله جاخسیز = خواهید آمد
گله جکلر - گله جاخلار = خواهند آمد
در اینجا به پاره ای از این اصطلاحها و ترکیبهای موجود در زبان فارسی اشاره میشود، برای مثال: یکشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، یکی از قولوها، ... سنگ صبور، هفتسین، شیرآب... یا سؤالهایی از قبیل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولی «سهباغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخونی یعنی چه؟ ... همانگونه که بیان شد در کتابی که بنام «شهریار و آن سه بار» برای چاپ آماده میشود، توضیحاتی بنا بر نیاز بحث در مورد واژهها و ترکیبهایی داده خواهد شد که در زبانها پیدا میشوند ولی خود آن زبانها قادر به توضیح و توجیه ان ترکیبها نیستند.
در اینجا به پارهای از این اصطلاحها و ترکیبهای موجود در زبان فارسی اشاره میشود، برای مثال: یکشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، یکی از قولوها، ... سنگ صبور، هفتسین، شیرآب... یا سؤالهایی از قبیل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولی «سهباغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخونی یعنی چه؟ ... همانگونه که بیان شد، چون دلیل پیدایش چنین اصطلاحهایی در آن کتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت، لذا، از بحث پیرامون آن خودداری میشود و فقط خود اصطلاحات مطرح میشوند.
شنبه چیست؟
شنبه چه معنایی دارد؟ و از کجا آمده است که کلمات بیمفهوم «یکشنبه»، «دوشنبه» و ... از آن ایجاد شده و مرسوم گشته است؟ واژه شنبه از لغت عبری Shabbath مشتق از واژه Shabath (به معنی استراحت) آمده است. این واژه، معنی «روز استراحت»، و «روز اول هفته» دارد (همانگونه که الان برای یهودیان است).
این لغت به صورت Sabbath (به مفهوم شنبه، و هفتمین روز هفته (با شروع از یکشنبه!) به مفهوم روز استراحت) وارد زبان انگلیسی شده است. واژه Samedi (شنبه) در فرانسوی نیز از همین واژه است.
این لغت در یونانی به صورت Sabbatan و Sabbato است. در لاتین به صورت Sabbata و Sabbatum، و در روسی به صورت Subbota، و در عربی نیز به صورت «سَبت» و در تورکی و فارسی به صورت «شنبه» با تلفظ «شمبه» وارد شده است. همه جا این لغت به معنای روز استراحت و اولین (و در برخی با شرروع هفته از یکشنبه بعنوان آخرین) روز هفته است.
جهت یافتن اینکه چرا در زبان فارسی واژههایی با ترکیب عجیب «یکشنبه»، «دوشنبه» و ... ایجاد شده، لازم است که تا به این مطلب در فولکلور آذربایجان توجه کنیم. روزهای هفته در فولکلور آذربایجان به این شکل نامگذاری شدهاند:
1- شمبه،
2- سود گونو (روز شیر)،
3- دوز گونو (روز نمک)،
4- بوش گون (روز خالی)،
5- چرشنبه (شنبهی مقابل «شنبه»، شنبهی فرعی، شنبهی ناقص)،
6- جومـا آخشامی (عصر جمعه)،
7- جوما گونو (روز جمعه)
همانگونه که ملاحظه میشود هفته به «دو» بخش «سه روزه» و «یک روز خالی در وسط» و یا اینکه به دو بخش «4 روزه» و «3 روزه» تقسیم شده که بخش اول با «شمبه» و بخش دوم با «چرشمبه» شروع میشود. نکتهی مهم و مسألهساز در اینجا دانستن و یا ندانستن معنای واژهی «چر» است.
چر واژهای است که چه به صورت «چر» و چه به صورت «چار» به شکل گستردهای از زبانهای تورکی گرفته تا مغولی و حتی انگلیسی پخش شده است. در این جا به چند مورد از معناهای «چر» دقت کنید:
- چر (نوعی بیماری حیوانات)
- چر (-چوب)
- چر (ناقص)
- چر (هنگام، زمان)
- چر (روبروی، مقابل)
که دیگر به واژههای ترکیبی مراجعه نمیکنیم.
رفتار عجیب زبان فارسی این است که هیچ ملاحظهی در و همسایه را نکرده و بدون تعارف «چرشمبه» را «چهارشنبه» فرض کرده و عجیبتر این که با عدد روزهای بین شنبه تا چرشمبه را نیز پر کرده است و در نتیجه این نامگذاری بیمسمای موجود روزهای هفته بوجود آمده است.
دوقولو، سهقولو، ... یکی از قولوها ...
ترکیب جعلی «دوقولو» از فعل «دوغماق» (زاییدن) در تورکی است که از ترکیب «ائکیز دوغولو» (جفت زاییده شده) بوجود آمده است و حالا اصطلاحات عجیب و غریب «سه قولو»، «یکی از قولوها» ایجاد شدهاند که نیازی به توضیح بیشتر نیست و خود گویاست.
سنگ صبور
این که چرا ترکیب و اصطلاح عجیب «سنگ صبور» پیدا شده نیاز به توضیح مختصری دارد. در اینجا مفهوم «داش» که در تورکی اسم است و معنی «سنگ» میدهد با پسوند «- داش» که به معنی «هم» است خلط شده. ابتدا اجازه بدهید مثالهایی در این مورد یعنی کلماتی با پسوند «- داش» ارائه شود»
- یولداش = یول (راه) + داش (هم) = همراه، رفیق
- قارداش = قارین (شکم) + داش (هم) = همشکم، از یک شکم زاده شده، برادر
- چاغداش = چاغ (زمان، عصر) + داش (هم) = همزمان، هم عصر، معاصر
- آداش = آد (نام) + داش (هم) = همنام
- سیرداش = سیر (راز، سر) + داش (هم) = همراز، محرم اسرار یکدیگر
- آرخاداش = آرخا (پشت) + داش (هم) = هم پشتیبان، کسانی که پشتیبان یکدیگرند
- صبیرداش = صبیر (صبر) + (داش) = همصبر، کسانی که صبر خود را سهیم میشوند
همانگونه که ملاحظه میکنید واژه «صبیر» که در تورکی همان «صبر» است به صورت «صبور» فرض شده و پسوند «- داش» نیز «سنگ» در نظر گرفته شده است و ترکیب بیمسمای «سنگ صبور» ایجاد شده است. اصلاً سنگ نیازی به صفت صبور بودن ندارد.
اما، در فولکولور آذربایجان و در قصهها، دخترکی با قضیهای روبرو میشود که از توان و تحمل روحی او خارج است. لذا، عروسکی برایش تهیه میکنند که او در خفا هر روز قصهاش را به او بازگو میکند. یعنی، این عروسک «صبیرداش» (هم صبر) او میشود و در نهایت دخترک سالم میماند و عروسک از فشار روحی میترکد و یا چاک برمیدارد (چاتلاییر). یعنی در فشار روحی دق میکند و میمیرد که احتمالاً واژه «چاتلاماق» (نوعی از مردن) در تورکی به این مفهوم برمیگردد.
آن گاه، دختر قصهاش را به سنگ میگوید یعنی سنگ «هم صبر» او میشود و در نهایت سنگ نیز چاک برمیدارد (چاتلاییر). امروز اصطلاح «داش چاتلاسا» (اگر سنگ چاک برداد) به مفهوم نهایت طاقت به کار میرود. به این اصطلاح دقت کنید: در جایی که ساعت نباشد و بخواهند زمان را تخمین بزنند برای بیان نهایت احتمال زمان میگویند: «داش چاتلاسا ساعات بئشدیر!» (اگر سنگ چاک بردارد ساعت 5 بیشتر نمیتواند باشد).
در ادامهی این بحث بد نیست نظری به ترجمهی شعر یونانیای که شاملو ترجمه کرده بود و با صدای خودش فروخته میشود، دقت کنید. در یکی از شعرها این گونه میگوید:
تودهی کوچک بیگلوله و شمشیر میجنگد
برای نان همه، برای نور و برای سرود
و در گلوله پنهان میسازد فریادهای شادی و غمش را
چرا که اگر زبان بگشاید صخرهها از هم بخواهد شکافت
این اصطلاح «صخرهها از هم بخواهد شکافت» همان چاک برداشتن سنگ است که با بزک ادبیاتیتر ارائه شده و نهایت طاقت را میرساند. یعنی، اگر آن تودهی کوچک زبان گشود بدانید که نهایت یک طاقت و توان ممکن فرا رسیده است. این ارتباط نهایت طاقت با سنگ خود به خود گویای مطلب هست که سنگ نیازی به صفت صبور بودگی ندارد و خودبخود صبور هست. این تعبیر روشنفکری نیست، بلکه یک ریشه مشترک فولکولوریک و اساطیری در میان اقوام است. بهتر نبود که شاملو به فولکولور در شکل اصیلتر آن بیشتر توجه میکرد؟
7سین
پیدایش ترکیب عجیب «هفتسین» نیز ار آن مواردی است که هنوز محققین محترم فارس جوابی بر مفهوم و نحوهی پیدایش آن ندارند. ابتدا، اجازه بدهید تا نکتهای را در زبان تورکی و فولکولور آن توضیح بدهیم، آنگاه به نحوهی پیدایش آن بپردازیم.
در پارهای از زبانها مثل لاتین، روسی، تورکی و ... اسم و صفت صرف میشود که در زبانشناسی به این صرف اسم و صفت declension گفته میشود. در تورکی در وضعیت «رائی» accusative اگر اسم یا صفت به مصوت ختم شود پسوند «- سین» یا «- سینی» میگیرد. مثلاً: واژههای «آتا» یا «دهده» در جمله «پدرش را دیدم» (آتاسین ]دهدهسین[ گؤردوم.) همانگونه که گفته شد، چون این اسمها به مصوت «آ»، «ــَـ» ختم میشود در حالت «رائی» پسوند «- سین» میگیرد. از این رو واژههای «آتا»، «بابا»، «دهده»، «آنا»، «آبا»، «نهنه»، «باجی»، «اوجا»، «گوده»، «آرا»، و ... و نیز در مورد عددهای «ایکی = 2»، «آلتی = 6» «یئددی = 7»، «اون ایکی = 12»، «ییرمی (ایگیرمی) = 20»، «اللی = 50» و ... چون به مصوت ختم میشوند در وضعیت accusative پسوند «- سین»، و «- سینی» خواهند گرفت. مثل:
- ایکیسین (دو تایش را)
- آلتیسین (شش تایش را)
- یئددیسین (هفت تایش را)
- ...
- اللیسین (پنجاه تایش را)
در هنگام تحویل سال در فولکولور آذربایجان این گونه گفته میشده: "آیدین برکت زادلاردان یئددیسین قویون" (از چیزهایی که سمبل برکت و روشناییاند هفتتایش را بگذارید.) این هفت مورد تقریباً از این قرارند:
1- قرآن (سمبل اعتقادی)
2- سو (= آب؛ سمبل پاکی و حیات و روشنایی)
3- بوغدا و برخی غلا دیگر (= گندم؛ به صورت برشته که محصول روی زمین و سمبل غذا هستند)
4- میوه (مخصوصاً سیب و سنجد که تا آن موقع سال میمانند؛ سمبل برکت روی درخت و یا سردرختی)
5- یومورتا (= تخم مرغ؛ که سمبل برکت حیوانی است)
6- سیککه (= سکه؛ که سمبل برکت داد و ستد است)
7- گؤیهرتی (= سبزه؛ که سمبل رویش و تازه شدن و ادامه حیات است)
که در نتیجه سال کهنه به برکت سال جدید پیوند میخورد و ادامه مییافت.
ملاحظه میکنید که «7سین» اگر به تورکی خوانده شود میشود «یئددیسین» که به معنای «هفت تایش را» است. ولی تفکر غیرفولکولوریک محققان و منگشدگی در مقابل زبان فارسی باعث مدفون شدن این ردپای فولکولوریک شده است و به جای این سمبلهای برکت «سماق» و «سرکه» پیدا شده است که لابد به سماق و سرکهی سال جدید پیوند میخورد و ادامه مییابد!
شیرآب
این واژه را نیز که مرتبط با مفاهیم آوایی است در اینجا از این لحاظ میآوریم که در فولکولور و زبان تورکی آذربایجانی اصیلترین سیستم آوایی-مفهومی اصوات زبانی وجود دارد که در کتاب دیگری به این سیستم آوایی-مفهومی خواهیم پرداخت.
در تورکی آذربایجانی سیستم آوایی-مفهومی خاصی برای بیان ریزش آب وجود دارد که تغییر مصوت میانی باعث تغییر مفهوم واژه میگردد:
- شارر (شارّ): ریزش آب از ارتفاع بالا
- شورر (شورّ): ریزش آب یا ... به صورت تقریباً افقی (مثل ریزش خود از رگ، ریختن بیهدف آب نسبتاً کم فشار از شلنگ)
- شیرر (شیرّ): ریزش آب از ارتفاع کم
(البته در کتابی که به سسیتم آوایی-مفهومی در تورکی آذربایجانی اختصاص دارد بیشتر توضیح داده خواهد شد که) صدای /ش/ مفهوم «سر و صدا»، «ایجاد صدا و مرتبط شدگی» دارد. مصوت میانی «ارتفاع» را مشخص میکند و صدای /ر/ جریان و حرکت را میسازد و تکرار آن نشان دهنده استمرار است. در زبان فارسی و در اصطلاحات علمی از «شار» استفاده میشود ولی استفاده از فعل «شار شار کردن» (به شکلی که در فارسی فعلسازی شود) یا «شاریدن» دیده نمیشود. تنها در واژههایی مثل «آبشار» دیده میشود. ترکیب فعل وارهی «شُر شُر کردن» وجود دارد ولی ترکیب «شیر شیر کردن» وجود ندارد.
ملاحظه میکنید که واژهی «شیر» با مفهومی که ایجاد میکند برای شیر آب مورد استفاده قرار گرفته است. ضمناً فعلهای تورکی به صورت مصدر در این مورد عبارتند از:
- شاریلداماق
- شیریلداماق
- شورولداماق
یعنی، هر سه شکل فعل وجود دارد. واژههای «شیر دادن»، «شیریلتی»، «شیرراتان»، «شورولقان»، «شورولتو» و ... نیز از این مصدرها ساخته میشوند. «شیرآب» نیز از این مصدرهاست و توجیهاتی از قبیل «ساخته شدن شیرآب به صورت شیر درنده» و ... از روی ناچاری است که باعث میشود محققان راحتطلب دست به جعل و یا خیالپردازی بزنند.
چهارباغ، کویر، و گاوخونی
چرا واژه و ترکیب «چهارباغ» وجود دارد ولی «سه باغ»، «پنج باغ» و ... وجود ندارند؟ گفتنی است که این ترکیب نیز از مواردی است که فارسی بدون هیچ ملاحظه و تعارفی فوراً مهر «چهار» کذایی خود را بر آن زده است. قبلاً راجع به واژهی «چر» بحث شد که البته بسیار گسترده است و بحث ائتیمولوژیکی آن در حوصله این بحث نیست. در این مورد نیز وجود واژهی «چر» در ابتدای «باغ» باعث برداشت فارسی زبان از آن به عنوان «چهار» شده است.
این ترکیب یعنی «چهارباغ» به صورت «چرباغ» به وسیلهی صفویان از آذربایجان به اصفهان برده شده است. «چرباغ» که در ادبیات عاشقانهی تورکی مثل «اصلی و کرم» به کرات از آن یاد میشود دقیقاً به معنای «پارک» به مفهوم امروزی است.
به چند مورد دیگر از واژههایی که اسم مکان و جایی هستند دقت کنید:
- لوت (عریان): بیابان لوت
- کویر = کَوَ (خشک، بیحاصل، بدرد نخور) + یئر (زمین) : بیابان کویر
حالا به اسم بیمسمای «باتلاق گاوخونی» دقت کنید که هیچ ربطی به «گاو» و «خون» ندارد و کاملاً ساده به این صورت است: «قوخوننی = قوخونّی» Qoxunni (یعنی دارای بوی تند و زننده و اینگونه هم هست). توضیح اینکه در تورکی اگر اسم به صدای «ر» و یا «ن» ختم شود به جای پسوندهای «- لی»، و «- لو» صداهای یاد شده تکرار میشود. مثلاً:
- تهرانلی = تهراننی = تهرانّی
- اهرلی = اهرری = اهرّی
این نکته در مورد تورکهای مرکز (اراک، قوم، همدان، و ...) و به خصوص اطراف اصفهان شدیدتر است.
برگرفته شده از وبلاگ: http://turkmurunu.blogfa.com
معمای سفره "هفت سین"
مژده وئر ئولکه میزه،سئوملی بایرام گلدی
آتالاریادگاری،خوش گلیب آخشام گلدی
کهنه لیکدن آرادیب،ئولکه نی گویچک بزی یک
موتلولوقلار دولی، الده یئنی جام گلدی
در این مطلب نخست با آواها , ریشه ها ,
پیوند ها , افعال , زمانها , اسم , صفت ,قید , ادات , ضمیر , جمله , عدد و
آئین نگارش زبان ترکی آشنا می شویم. منابع و مراجع مورد استفاده کتاب های
«معاصیر ادبی آذری دیلی» نوشته مرحوم دکتر محمدعلی زهتابی, «مبانی دستور
زبان زبان ترکی آذربایجانی»نوشته مرحوم محمدعلی فرزانه و «تورکجه
گرامری»نوشته مرحوم حسین بانقلو اوغلو می باشد.
به گزارش دورنانیوز، رقص های اجرا شده در قدیم صرفا برای برنامه های خاص اجرا میشده و اصلا برای تماشا شدن با مفهوم رقص امروزی نبوده است بلکه بعنوان یکی از عناصر اصلی هر مراسمی بوده است. بر این اساس دسته رقاص و تماشاچی هم وجود نداشته است.
در روزگار قدیم، بشر به ماه و خورشید، آتش و کولاک، آب و درخت و بعضی حیوانات، تقدس قائل شده و آنها را ستایش می کردند. و برای عبادت آنها مراسم رقص اجرا می کردند. پس واضح است که ترکیب حرکات رقص آنان یک پدیده طبیعی و یا مثلا حرکت مخصوص به یک حیوان را نشان می داد. آتش پرستی در بسیاری از مناطق رایج بوده و این پرستش در عالم شرق و آذربایجان هم وجود داشته است. بسیاری از آیین ها و عادات و رقص ها مربوط به آتش می باشد. ظاهرا آتش پرستی مدتی طولانی در آذربایجان رایج بوده است. معتقدان به قدرت آتش هنگام آتش زدن خرمن، حول آن جمع شده، دور زده، از روی آتش پریده و می رقصیدند.
به رقص های قدیمی معمولا، از منظر حرفه ای نگریسته نمی شد. و بعدها رفته رفته با تکامل به سوی حرکات نمادین مراسمات خاص، بصورت رشته ای هنری درآمد. البته تا این انتقال و تبدیل شدن به هنر، زمان زیادی طول کشید. بعضی از رقص هایی که از مراسمات مذهبی شکل گرفته و ماهیت هنری به خود گرفته اند شامل رقص «قودو»، «سمنی»، «گلین آتلاندی» و غیره می باشد. با گذر زمان … رقص با از دست دادن فرم مراسم گونه خود، بعنوان سرگرمی مفرح مطرح شد اما سپس با ظهور رقاصان متخصص، این هنر جایگاه اصلی خود را پیدا کرد و رقص ها رفته رفته از لحاظ مفهومی، شکل معین و خاصی به خود گرفتند. و البته آذربایجان به خاطر طبیعت زیبا و منحصر به فردش، اجزای شاد و عناصر رقص های دسته جمعی زیادی را جذب رقص خود کرد.
از زمان های بسیار طولانی، فرهنگ آذربایجان در مناطق دوردست، از طرف سایر ملل استقبال می شد. هنرمندان و متخصصان رقص آذربایجانی که از طرف حکومت های ترکیه،ایران، اعراب دعوت می شدند و یا این که در جنگ به اسارت گرفته می شدند، فرهنگ آذربایجان و هنر و خلاقیت خود را در این مناطق هم نشان می دادند.
شاعر بزرگ آذربایجان، نظامی گنجوی، در مورد رقص های دربار بسیار نوشته است. لازم به ذکر است که نظامی اولین بار در ادبیات، واژه “رقص” را بکار برده است. نظامی در آثار ارزشمند خود، چگونگی تبدیل اویون (بازی) به رقص را تصویر می کند. البته بعدها، مفاهیمرقص و اویون، به هم آمیخته، و اکنون معنای واحدی از آنها قابل برداشت است. رقص های «یاللی»، «گولوم ائی»، «جهری بیگیم»، «قیتقیلیدا» از این دسته اند. پیش فرض اولیه ازرقص بانوان در رقص آذربایجانی، رقصی آرام و لطیف است. اما نظامی گنجوی در آثارش حرکات سریع و خشنی از آنها را توصیف می کند. قابل توجه است که سطر شعری از چنین شاعری چه اطلاعات مفیدی می تواند به دست دهد.
در تاریخ آذربایجان، دورهایی بوده که، بعضی از اراضی آن، دست حاکمان خارجی بوده و خوانندگان، موسیقیدان ها و رقاصان خارجی دعوت می شدند. و اینها بدون شک روی رقص آذربایجانی بی تاثیر نبوده است. و شاید بعضی حرکات شانه و دیگر حرکات موجود در رقص آذری امروزه، حاصل فولکلور آذربایجان نیست و وارداتی است. چون که چنین حرکاتی کاملا برای رقص آذربایجان، بیگانه است.
بعضا دسته بندی های کلی مثل رقص های قفقازی و رقص های شرقی، که به همه رقص های آذربایجانی، گرجی، داغستان و غیره اتلاق می شود، اصطلاح مناسبی نیست و بعضا باعث از بین رفتن خصوصیت ملی رقص یک ملت شده است. یک مثال خاص برای این مورد، می تواند رقص لزگینکا باشد. بعضی رقص ها هم هستند که محل پدیداری آنها معلوم است. و نیز در میان ملت های همسایه هم رایج شده است. در این صورت معمولا ملودی و خصوصیات رقص عوض نمی شود. «شالاخو»، «اوزون دره»، «عنابی» از رقص های آذربایجان، «باقدادوری»، «کینتااوری» از رقص های گرجی و نیز «اوی ـ نازان»، «وئر ـ وئری» از رقص های ارمنی مثال هایی از این دسته اند.
دریادا گمیم قالدی
اکمدیم زمیم قالدی
آرزون جانوندا قالماسن
نجه کی منیم قالدی
من اگر نقاش اولام دنیانی زندان چکرم
اولومی ، آیرلیقی ، حسرتی پشمان چکرم
من اگر صیاد اولام ، سن کیمی جیران اودونا
اوره گی پاره ادیب عشقیوه هیجران چکرم
گونده منه باش وران ، ایندی منه داش وورور
ایندی منه داش ووران ، اوز گلره باش وورور
اوز گه اگر داش وورا ، در دینه دوزمگ اولار
باخ بورا سوز بوردادی ، داشلاری یولداش وورور
مخ سالغنا نیه کی بیر مخ بیر ناله ساخلار بیر نال بیر ات ساخلار بیر ات بیر
ایگیدی ساخلار بیر
ایگید بیر الی ساخلار
تورک ایگیدلرینین سالغنا
قاشلارون اوخدوسنون
عاشقون چوخدو سنون
من سنی چوخ سئویرم
خبرون یوخدو سنون
گجه منیم گونوز سنین
یاوا منیم یاخچه سنین
اجی منیم شیرین سنین
یاخلی سنین یاوان منیم
گلر سنین تکان منیم
آباد سنین ویران منیم
شادلخ سنین نسگیل منیم
دنیا سنین سنده منیم
آنا گولدور٬ بیر گون سولار
آنا دیـــــــلى شیرین اولار
بیزیم تــــورکو شیرین دیلدیر
خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر
دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار
آزادلیــــــــــــــــــغا قاپى آچار
بیر گئچیــــددیر بوروق بوروق
بویوندوروق خالقى بوغــــــار
گئچیدلرده قولدور سویـــــــار
قوى یـــادلاشسین سئناتورلار
خالقى سویــان تاجیر٬ توججار
یالتاق شاعیــــر یولون آزسین
تکجه فارسى غزل یــــازسین
دو روش برای اثبات اینکه یک کلمه ترکی است وجود دارد:
1-اولین روش اثبات از ریشه کلمه است که متاسفانه همه فکر می کنند که فقط کلماتی ترکی هستند که حتما بتوان از این طریق اثبات کرد.مثل باتلاق که از باتماق می آید.
2-روش دوم که می تونید اثبات کنید بسیاری از کلمات موجود در فارسی،در اصل ترکی هستند:
همان طور که می دانید در فارسی هشت حرف ح،ص،ض،ق،ث،ذ،ط،ظ و همچنین تشدید در فارسی وجود نداشته و در اثر ورود کلمات ترکی و عربی به فارسی وارد شده اند.
پس هر کلمه که این حروف و تشدید را داشته باشد حتما فارسی نیست.و می دانیم که کلماتی که حروف گچپژ را داشته باشند عربی نیستند.
پس هر کلمه ای که حداقل یکی از این هشت حرف و یا تشدید را به همراه یکی از حروف گچپژ داشته باشد حتما ترکی است.مانند:تپه-قارچ-چماق-قاچاق-قوچ-قاپیدن و ...