قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

چیلله گجه سی موبارک اولسون

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

اغوز خان بزرگ


درباره اغوز خان و متن فارسی دعای اغوز خان:

 

اغوزخان بزرگ

 

اغوزخان سر دسته ترکهای اغوز و  اولین ثلاله ملل ترک دنیا  بود است  که وارد آسیای غربی شدند. و قبل از گوگ تورکها فتوحات زیادی بدست اوردند امروزه اصلیت اکثریت مردم ترکیه و آذربایجان (شمال و جنوب رود آراز) را از ترکهای اغوز می دانند. زبان ترکی آذربایجان و ترکیه زیر شاخه ترکی اغوز می باشد

در افسانه ها آمده است که اغوز خان در شیر خوارگی ، پدر و مادرش را از دست داده و تک و تنها در دره ای می ماند که در این هنگام  گرگی از جنس  بظ قورد  طفل شیرخواره را پیدا کرده  و از او نگهداری میکند و با دادن شیر خود ، طفل را از مرگ نجات می دهد . که با زنده ماندن اغوز خان نسل ترکها از نابودی نجات پیدا می کند و با ایجاد زاد و ولد قبیله ترکها بوجود می آید و اغوز خان اولین ثلاله و جد  ( آ تای )  ترکها بحساب می آید که با شیر گرگ بزرگ شده است . و اگر بظ قورد نبود ، اغوز خان زنده نمی ماند وبدیهی است که نسل ملت ترک نیز از میان می رفت . لذا بدین سبب بز قورد  نشان ملل ترک جهان می شود . علاوه بر این بز قورد خصوصیتهای منحصربه فردی دارد و با سایر گرگها و حیوانات فرق دارد که چند مورد ذکر می شود
 1-بز قورد مثل سایر گرگها اجتماعی زندگی نمی کند و معمولا تنها زندگی می کند .
 2- بز  قورد فقط با یکی از همنوعان خود ازدواج کرده و جفت گیری می کند و مثل انسانها زندگی خانوادگی تشکیل می دهد .
 3-بز قورد ، هرگز در جای محصور زندگی نکرده و اسارت را تحمل نمی کند وهرشئ ای یا جانداری که مانع حریت وآزادگی اش شود سریعا حمله ورشده وپاره پاره اش می کند. و در صورت تحمیل اسارت ، یا خود کشی می کند و یا با گرسنه ماندن می میرد . یعنی یا می میرد و یا از اسارت خود رانجا ت می دهد،  که این خصیصه، ارزش سمبلی آنرا بیشترعیان می کند.
4- بز  قورد در برابر تجاوز به لا نه اش و  حمله دشمن خیلی درنده بوده و متجاوز را پاره پاره می کند
-  در واقع بز  قورد حیوانی است با جثه کوچکتر از گرگهای معمولی ، نجیب ، تمیز و مهربان و در عین حال زیرک و درنده و اسارت ناپذیر ، که با گرگهای معمولی خیلی فرق دارد

 

دعای آغوز خان:

اغوزخان در دعایی که در زیر آمده است آرزوی سعادت برای تورکها دارد. این متن بوسیله دکتر رضا نور از ترکی باستان به ترکی استانبولی معادل سازی شده است ما متن کامل این دعا به زبان  فارسی در اینجا قرار داده ایم

دعای اغوزخان برای آقا تورک خان:

زرپی تانری  ای خدای بزرگ خداوند زیبا، خداوند آسمان

نگهبان تورک و سرزمینهایش باش! از شر دشمنانش حفظ کن! تورک را در نترسی و بی باکی پایدار کن! تورک را با جنگ های نظامی گرامی بدار! تورک را حقیقت گرا گردان! در قلب تورک قبل از هر چیز و حتی قبل از اینکه شکمش را با نان سیر کنی ، عشق به تورک بودن را قرار ده! زندگی تورک را آرمانی کن و او را در راه آرمان گرایی به تلاش وادار! آداب و رسومشان را با جانشان حفظ کن! به تورک راحتی و آسایش مده! آنها را به زحمت و رنج کشیدن عادت بده! تا با رنج و زحمت قلبها و بدنهاشان آهنین شود! به همین دلیل به آنها قدرت فراوان برای تلاش کردن عطا فرما! تورک را فعال و در حال حرکت و پیشرفت قرار ده! به تورک ویژگی های پایدار و غیر قابل تغییر بده که با زمان تغییر نکند! فقط این ویژگی ها را در جهت کمال تغییر ده!
ای تانری هرای!
نیروی ملی ، ناموس ، اخلاق ، عزم ، ثبات ، آرمانی بودن ، روح تورک دوستی ، میهن پرستی ، علم ، هنر ، نظم ، نیروی جسمانی و فراوانی نعمت ؛ به تورک از اینها بده! از تورک دزدی ، بی ناموسی و بی فرهنگی را دور کن! به تورک شخصیت و هویت بده! هویتی که بالاتر از همه باشد! تورک اعتماد به نفس داشته باشد! تورک را فردی حکم کننده و جدی بیافرین! بر احساساتش غلبه کند و با خشم قدم برندارد و از خشم منفجر نشود! همیشه خونسرد باشد! تورک را از هر ملتی جسور و شجاع بیافرین! خونخواهی کردن و انتقام را از یاد تورک نبر!
خداوند بزرگ!
دنیارا با تمام خوبی هایش نابود کن اگر می خواهی حتی یک تورک بی ناموس بیافرینی! هر چه تورک ترسو وجود دارد همشان را نابود کن! تورک تمام چیزها را مقایسه کند، فقط چیزهایی را برگزیند که عقل و منطق به او می گوید! صبر داشته باشد و در برابر درد و غم پایدار باشد! اراده اش پولادین باشد! تورکی را که روش و مسلکش را تغییر دهد نیافرین! تورک را مانند میمون با اشتها و گرسنه مکن! تورک همیشه با احتیاط قدم بردارد! به زبان شیرین هیچ کسی گول نخورد! به کسی اعتماد و اطمینان نکند! قیمت تلاش از تیز هوشی بالاتر است! خدایا، تورک را تلاشگر نما! عمر تورک با تلاش بگذرد! به او همیشه عشق تلاش و کاررا بده که با همکاری و تعاون به تلاش عادت کند! تورک تنبل را بکش! به تورک بالاتر از همه ملتها هوش و زیرکی عطا فرما! هوش و تلاش؛اگر جفتشان با هم باشند در مقابل تورک کسی نمی تواند بایستد. تنها شرط اقتدار ملی آرمان و ارزشهای بلند مرتبه و مرتفع است. برای دستیابی به آن نیز اخلاقی بلند مرتبه ، فداکاری و ثبات در تصمیم و راه لازم است. تورکها را با اخلاق ، ثبات تصمیم و فداکار قرار ده! خدایا، تورکها را خود با دستانت متحد نما و از هر چیز مهمتر روح و فکر آنها را با هم متحد کن! آنها را مانند یک مغز و فکر به یک فرهنگ متحد کننده صاحب کن! تورک را به فرهنگ و آداب و رسومش وفادار نما! مردم تورک بدانید که آداب و رسوم پدران ما با گذشت اعصار بوجود آمده است و بی دلیل و حکمت نبوده است! خداوند من را از تحریف کردن و مجبور به تحریف نمودن آداب و رسوم و فرهنگ حفظ کرده و حفظ نماید!
خداوند بزرگ!
ملت تورک را اهل لاف گویی قرار مده! آنها را از انسانهایی قرار ده که از دستشان کار بر می آید! گفتن چیزی به معنای انجام وظیفه نیست! آنرا واقعا انجام دادن انجام وظیفه است و انجام دادن وظیفه را در فکرها قرار ده!
خداوند زیبا!
درخواست همیشگی من از تو این است: تورک را از تملق و چاپلوسی دور کن! تورک را از حرص پول کثیف حفظ کن! چاپلوسان را نیست کن!
ای خداوند!
خانواده تورک و فرهنگ و ادب و تربیتشان را جلوتر از همه چیز حفظ کن! در خاک سرزمین تورک آزادگان زندگی کنند! غیر از عدل و عدالت چیز دیگری حکومت نکند! تو به تورکها در مقابل طبیعت و چیزهای طبیعی عشق عطا فرما! در سرزمین تورک بی پولی هر چه بیشتر کم شود که فقر عیب و ضعف بشمار می رود!
ای آفریننده جهان، خداوند بلند مرتبه!
به تورک قبل از دادن انسانیت به آنها فهم انسانیت را بده! سخنان افرادی که از انسانیت حرف می زنند رنگی است برای رنگ کردن چشمانشان! مللی وجود دارند که ماسک انسانیت می زنند در حالی که زیر این ماسک حیوان زندگی می کند و توانیی درک انسانیت ندارند! خدایا، به تورک اراده ای بی عیب و سالم بده! در سختی ها به صبرش، به تحملش و همچنین به غیرتش بیافزا! به او ویژگی بنیادین یعنی علاقه به انجام وظیفه و احساس مسئولیت بده! انجام مسئولیت را از سرزمین تورک کسر مکن! بزرگترین قدرت را که همانا عشق به تورک بودن است را به تورک بیاموز!
بیگ الله
سرزمین هایی که در آنها به تورکی صحبت شده است و یا برای تورکها سرزمین شده اند،تا قیامت تحت حکومت تورکها قرار ده!

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

تومروس آنا ملکه آذربایجان


تابلوهای مختلفی بر اساس روایت هرودوتز (Herodotus) تاریخ نویس مشهور یونانی، از تاریخ کهن آذربایجان در جنگ بین تومروس آنا ملکه آذربایجانیها با کوروش شاه هخامنشیان تهیه شده است. این جنگ 529 سال قبل از میلاد عیسی مسیح (1150 سال قبل از هجرت پیامبر به مدینه) در حوالی رود آراز (ارس) روی داده است. تابلو نقاشی بزرگ توسط "پیتر پال روبنز" (peter Paul Rubens) نقاش فنلاندی کشیده شده است و در موزه بوستون امریکا نگهداری می شود سایر تابلو ها نیز توسط دیگر نقاشان مطرح دنیا همچون الکساندر "زیک"، "ماتیا پیئر اتی"، "ویکتور وولفئوت"، "آندره دلکاستاگنو"، "پتروس پاولوس روبنز" و... کشیده شده اند که در موزه های مختلف دنیا نگهداری می گردند.
تومروس فرمانروای ماساژئت ها ( اشگوزها، ترکان ) به خونخواهی پسرش، کوروش را در اطراف رود قزل اوزن سر برید.

سربریده کوروش توسط  آنا توموروس(ملکه آذربایجان)

انا تومروس


کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها(آذربایجانی ها) در شمال غرب ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .
تومروس نام زنی است که 550 سال پیش از میلاد حضرت عیسی ملکه آذربایجان بود.کوروش که قصد تصرف آذربایجان را داشت  با نیرنگ و دسیسه ، پسر تومروس را کشت. تومروس نیز در جنگ با پادشاه پارسیان پس از کشته شدن کوروش در میدان جنگ جسدش را توسط سگی که بر روی جنازه اش پارس می کرد  یافته و سر او را در ظرفی پر از خون انسان های بی گناه کشته شده در جنگ فرو برده و گفت: " ای خونریز تاریخ! بنوش تا سیراب شوی. " به روایت تاریخ تومروس را در گورستانی که در سمت شرقی  گوی مچید تبریز قرار دارد دفن نمودندو نام شهر تبریز به پاس این ملکه شجاع از تومریس ( تیمریس ، تیبریز ، تبریز ) گرفته شده است.
حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومریس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس می دانست که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.
در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض ولی کوروش او را کشت و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.
در حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پیش از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان های بی گناه کشته شده کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی، جسد کوروش را توسط سگی که بروی جنازه اش پرسه کنان پارس میکرد، یافت و سر او را در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: ای خون خوار تاریخ  تو که با عمری خونخواری سیز نشده ای اکنون انقدر خون بنوش تا سیراب شوی .  تو پسر مرا از من گرفتی، از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند. مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد مسیح ذکر کرده اند تلاش و هوشیاری و مقاومت کوروش در طی حکومت سی ساله اش شالوده حکومتی را پی ریخت که ایران در زمان خود یکی از بزرگترین مهدهای تمدن جهان باستان شد . روایاتی که در مورد شخصیت، سیاست، جنایت، جهانگردی، لشکرکشی و فساد و ظلم کوروش با ملل مغلوب و مطیع نقل شده است، او را بصورت چهره ای افسانه ای در تاریخ جهان باستان ثبت کرده است .لذا فقط در زمان رژیم پهلوی (رضا شاه و محمدرضا شاه ) حکومت ظالمانه هخامنشی، مقدس و مورد احترام خاص بود. نظری کوتاه به کتب، نشریات، فرم اسکناسها، اماکن و تغییر تاریخ از اسلامی به شاهنشاهی و... دوره پهلوی صحت مطلب فوق را میرساند
تابلوهای مختلفی بر اساس روایت هرودوتز (Herodotus) تاریخ نویس مشهور یونانی، از تاریخ کهن آذربایجان در جنگ بین تومروس آنا ملکه آذربایجانیها با کوروش شاه هخامنشیان تهیه شده است.  تابلو نقاشی بزرگ توسط "پیتر پال روبنز" (peter Paul Rubens) نقاش فنلاندی کشیده شده است و در موزه بوستون امریکا نگهداری می شود سایر تابلو ها نیز توسط دیگر نقاشان مطرح دنیا همچون الکساندر "زیک"، "ماتیا پیئر اتی"، "ویکتور وولفئوت"، "آندره دلکاستاگنو"، "پتروس پاولوس روبنز" و... کشیده شده اند که در موزه های مختلف دنیا نگهداری می گردند.در قسمت تابلوها اولین عکس مربوط به تابلو پیتر پال روبنز می باشد

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

کوراغلو قهرمان حماسی تورکها


قهرمان حماسی  میان اهالی آذربایجان است که با قیامش بر ضد فئودالیسم و شیوهٔ ارباب و رعیتی نامی ماندگار در میان مردم آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان از خود به جا گذاشت.

باعث این قیام مهتری سالخورده به نام علی ملقب به علی کیشی است. وی پسری موسوم به روشن (کوراوغلو) دارد و خود، مهتر خان بزرگ و حشم‌داری است به نام حسن خان. روایت کوراوغلی در جغرافیای وسیعی از اروپای شرقی تا قفقاز، ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و جنوب سیبری و برخی نقاط دیگر گسترده است. در این جغرافیای وسیع، روایت کوراوغلی در قالب نمونه‌های آذربایجانی، قفقازی، آناتولی، ارمنی، گرجی، ازبکی، ترکمنی، خراسانی، قشقایی و حتی توبولها یا گروههای تاتار در سیبری سروده شده است.
وجه تسمیهٔ کوراوغلو
حسن خان بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی می‌کند، دستور می‌دهد چشمان علی کیشی مهتر خود را درآورند و وی را کور کنند. پس از این واقعهٔ تلخ، روشن پسر علی کیشی لقب کوراوغلو به خود می‌گیرد. کوراوغلو به ترکی یعنی کورزاده یا پسر مرد کور. برخی دیگر وجه تسمیهٔ آن را به گووراوغلو یعنی زادهٔ پهلوان جنگجو می‌دانند. همچنانکه کوراوغلی در زبان ترکمنی، گوراوغلو تلفظ می‌شود.
سرآغاز قیام
علی کیشی پس از کور شدن به دست اربابش با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه‌ای و دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان می‌گریزد و پس از عبور از سرزمینهای بسیار سرانجام در چنلی بئل (کمره ی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچا پیچ، مسکن می‌گزیند . روشن کره اسب ها را با جادو و مانند پدر خویش در تاریکی پرورش می‌دهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی می‌کند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده می‌شود و علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است، شمشیری برای پسر خود سفارش می‌دهد و بعد از اینکه همهٔ سفارشها و وصایایش را می‌گذارد، می‌میرد.
روشن او را در همان قوشابولاق به خاک می‌سپارد و به‌تدریج آوازهٔ هنرش از کوهستانها می‌گذرد و در روستاها و شهرها به گوش همگان می‌رسد.
دو کره اسب، همان اسبهای بادپای مشهور او می شوند، با نامهای قیرآت و بزآت.
عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو می‌پیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی‌بئل می‌پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می‌شود.
کوراوغلو سرانجام پس از کشمکشهای فراوان موفق می‌شود حسن خان را به چنلی بئل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند
داستان کوراغلو ریشه در تاریخ دارد و به گواه خیلی ها به دوران صفویه و زمان جنک های ایران و عثمانی بر می گردد. این داستان به غیر از آذربایجانی ها  بین سایر تورک های ایران ، ترکیه و سایر کشور های تورک نشین وجود دارد.
در آذربایحان چندین قلعه به نام کوراوغلو شناخته شده است .اما یکی  از آنها بیشتر از بقیه با عقل جور در می آید قلعه ای در نزدیکی خوی و کاملا نزدیک به مرز ترکیه.بر فراز کوه چنلی بئل قلعه کور اوغلو قرار دارد.
و اما چند  دلیل برای موثق بودن این قلعه در نزدیکی خوی ( از زبان استاد بهروز نصیری)
1-به این منطقه از قدیم قلعه کوراوغلو . چنلی بئل می گفتند.
2- در داستانها داریم که وقتی پدر کوراوغلو به دستور حسن پاشا کور می شود از آنجا برگشته و دو اسب معروف را باخود می آورد وی به کوراوغلو دستور می دهد تا خود به همراه اسب ها در چشمه قوشا بولاغلار استحمام کنند.ای چشمه ها در این منطقه ودر کنار روستای کتیللی به همین اسم ذکر شده قرار دارد
3-در روایات وجود دار که کوراوغلو قلعه خود را در کنار جاده ابریشم احداث می کند.واهد هم نشان می دهد که جاده ابریشم دقدقا از اینجا عبور کرده است.
4-کوراوغلو در شعرها  خود را " تکه تلمان " می نامند .در خوی یک منطقه به نام تکلی داریم .
5-کوراوغلو مشاوری به نامصفراز منطقه " قوروق " داشته است . روستا و منطقه بزرگی در همین منطقه به نام قوروق وجود دارد.

6-نزدیکی به  مرز ترکیه هم دلیل بیشتری برای اثبات این موضوع است

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

شب چله در اذربایجان


فلسفه چله گجه سی:
در افسانه های کهن آذربایجان، دو چیلله وجود دارد که چیلله ی بزرگ همزمان با شب چله آغاز می شود و چهل روز طول می کشد. مطابق افسانه های کهن، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان "قاری ننه" (مادربزرگ پیر) خوانده می شود، دو پسر دارد که نام یکی "بؤیوک چیلله" یا چلله ی بزرگ است و پسر کوچکتر، نام "بالا چیلله" را بر خود دارد و عمرش بیست روز است. از ابتدای شب چله، چیلله ی بزرگ آغاز می شود
در روزهای پایانی چیلله ی بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر می آید و می گوید: «سن گئتدین نئیله دین؟» (در این مدت چه کرده ای؟)
چیلله بزرگ می گوید: «من گئتدیم دونداردیم. اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم گلدیم» " (من رفتم سردشون کردم و لرزاندم و مریضشون رکردم)!"
برادر کوچکتر می گوید: «اگر من گئدسم، قاری لری کورک دن، لو لئهین لری لولک دن، گلین لری بیلک دن، کؤرپه لری بلک  دن، ائیله رم.» (تو که کاری نکرده ای! ببین من چه می کنم!" کاری می کنم که نوزادان در گهواره هایشان یخ بزنند)!"
برادر بزرگتر به طعنه به او می گوید: "عؤمرون آزدی، دالین یازدی!" (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار می آید)
چیلله ی کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمین ها حکمفرما می کند و در یکی از همین روزها، در یکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسیر می شود. خبر به قاری ننه می رسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سیخی که روی آتش، داغ و به نبرد برف رفته و در نهایت، برفها را آب می کند. چیلله ی کوچک بعد از آزادی متوجه می شود که در آن روز زمستان تمام شده و "بایرام آیی" یا همان اسفندماه آغاز شده است

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگینامه قوچاق نبی


زندگینامه قاچاق نبی

قـــاچاق نــــبی " یک شخصیـــت مبــــــارز و ظلم ستـــــیزی بـــود که در دورا حکومت تزارها, مبارزات دهقانی را رهبری میکرد. پدر نبی تهی دستی بود  که یک خانواده هفت نفری را سر پرستی میکرد. نبی نیز نزد ثروتمندان و مالکان به چوپانی می پرداخت هنگامی که نبی شانزده ساله بود ارباب، پدرش را زیر کتک می گرفت روزی زیر کتک های ارباب پدرش نیمه جان روی زمین می افتد. نبی به ارباب حمله می کند ولی با شکایت ارباب نبی را دستگیر می کنن.حکومت تزاری او را به اردوی کار اجباری محکوم می کند .نبی از آنجا فرار می کند. و بعد از این که آبها از آسیاب می افتد نبی از غربت باز  می گردد  پدر و مادر به فکر عروسی وی می افتند که شاید از این راه آرامش از دست رفته را بازیابند و روح عاصی او اندکی آرام گیرد.
نبی» دلداده دختری به اسم « هجر» بود اما پدرهجر مخالف ازدواج انها بود  دو دلداده  دست در دست هم فرار می کنند ، پدر «هجر» ناچار، به وصلت آنان رضایت می دهد
زندگی، روالی عادی به خود می گیرد و اما وقتی  مادرش « گوزل» مورد تهدید امنیه ها قرار می گیرد  نبی با آنان در می افتد ، با شجاعتهایش مشهور میشود و به  مبارزان فراری می پیوندد
آوازه ی « قاچاق ننی» در ایل و تبار می پیچد و هرجا که ظلم خان ها و اربابان ، دمار از روزگار مردم درمی آورد او یکه تاز میدان می گردد و با حمایتی که وی از ستمدیدگان می نماید مورد حایت مظلومین قرار میگیرد ، و در قلب مردم جای خود را هر روز وسیع و وسیع تر می یابد . دهقانان او را در میان خود می پذیرند و او هر از گاهی را در دهی می ماند و نام و نشان او از حکومتیان مخفی نگاه داشته می شود
همسر وی «هجر» شیرزنی شجاع و شیفته زرم و دیلیری که دور از ایل و تبار به روی زین اسب و دوشادوش قاچاق نبی به مبارزه می پردازد   
امنیه ها و مأموران حکومتی تزار روسیه ،با همدستی مالکین و فئودال ها ، هرجا که خبری از نبی   می یابند ، قشون و افرادشان را به دستگیری او راهی می سازند و اما قاچاق نبی چون عقابی سرافراز از خطر می گریزد. در سیر مبارزه ، قاچاق نبی به مبارزی شکست ناپذیر تبدیل می گردد  با توطئه ای سازمان یافته «هجر» را دستگیر میکنن تا از این طریق بتوانن نبی را به دام بیندازند نبی به کمک یارانش همسر خود را نجات می دهد
کینه ی خصم ، از نبی آنچنان اوج می گیرد که از هیچ حیله ای برای کشتن وی فرو نمی مانند تا اینکه از مکر و فریب یک زن برای قتل نبی استفاده میکنن. زن مکّارِ"شاه حسین"  یکی از یاران نبی را با  طلا و جواهرات گول می زند و روزی که نبی میهان آنان است ، او به دروغ مدعی آزار نبی به خود می شود و شاه حسین از این ادعای دروغ چنان می آشوبد که تفنگش را برمی دارد و پنهانی منتظرنبی می ماند . قاچاق بنی که بی خبر از همه جا با خیل یارانش سوی خانه ی رفیق می آمد هدف تفنگ شاه حسین قرار می گیرد و گلوله ها چنان کاری و عمیق بر دلش می نشینند که تنها مجالی می یابد چنین سخن گوید : « ای دوست ، ای نامرد برای چه کشتی مرا؟ من که خاک پای تو بودم ! چرا گذاشتی نامردمان و غداران به آرزوهایشان چنین آسان برسند؟ ... آی هجر ! ای زیباترین سوگلی دیار! کجایی که یارت را کشتند !؟نبی ات را کشتند ! در غربت، آن هم یک رفیق ... ای مردمان ، ای یاران، نبی را کشتند ! نبی را که فدایی ایل و تبار بود و فریادرس بیچارگان ! ... دشمنان هرگز دل این کار را نداشتند ... یک عزیز... یک دوست مرا کشت ! یک ... »
با مرگ "نبی" یارانش به خونخواهی بپا خواسته و" شاه حسین "و زن نابکارش را کشتند و اما نامهای" نبی و هجر" ماندند تا در دلها، زیستنی دگرگونه آغاز کنند .

آرتیغین اوخوماخ
دوشنبه 29 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

بویوک چیلله و کیچیک چیلله نین حکایه سی

http://aharimiz.arzublog.com/uploads/aharimiz/chila_gecasi.jpg


چیلله گئجه‌سی - ایلین 365 گونونون اوزون گئجه‌سی‌دیر. بو گئجه، شمسی ایلی‌نین، دی آیین باشلاندیغی گئجه‌سی - آذر آیی‌نین سونونجو گئجه‌سی و اوچ آی نووروز بایرامینا قالمیش بیر گئجه‌دیر ونهایتده پاییز فصلی¬نین آخر گئجه سینه چیلله گئجه¬سی دییلرکی. بو گئجه جاوانلار طایفادا بیرآغ ساققالین ائوینه یغیشیب و شادلخ ائیلرلر. اوشاقلاردا اوز آتا وآناسینین ائینه گئدیب و جشن توتارلار. بو گئجه‌ده قارین یاغماسی چوخلو سئوینج یارا‌دار.

چیلله ایکی قیسمت اولار: بؤیوک چیلله قیرخ گوندور کی دی آیی‌نین ایلک گونوندن باشلاناراق بهمن ین اونوناجان دوام تاپار و کیچیک چیلله ییر می‌گون دور کی بهمن‌ین آخیریناجان ادامه سی اولار و خلق ایچره دیئه‌رلر کی کیچیک چیلله بؤیوک چیلله‌دن قار- بورانلی و دونداریجی اولار.
قدیم ناغیللارا گؤره بیر قاری ننه واریمیش کی اونون ایکی اوغلو واریمیش. بؤیوک قارداشین آدی بؤیوک چیلله و کیچیک قارداشین آدی بالا چیلله دیر.
بؤیوک چیلله نین عؤمرونون آخیر گؤنلرینده، بالا چیلله بؤیوک چیلله نین یانینا گئدیب و بئله دییر؛

کیچیک چیلله بؤیوک چیلله‌دن سوروشار: «سن گئتددون نئینه دون؟»
بؤیوک چیلله دئیه‌ر: «من گئتدیم دونداردیم. اوشوتدوم. ناخوشلاتدیم گلدیم».
کیچیک جیلله دئیه‌ر: «اگر من گئدسم، قاری‌لاری کورک‌دن، لو لئهین‌لری لولک دن، گلین‌لری بیلک‌دن، کؤرپه‌لری بلک‌‌دن، ائیله‌رم
اوندا بؤیوک چیلله تمسخر حالدا دئیه‌ر: «عؤمرون آزدی گؤتون یازدی».

بالا چیلله اولدوغو قدر، شاختانی بوتون اؤلکه لره سالیب و بو گؤنلردن بیر گؤن، بیر داغین دالداسیندا قار الیئله ایسارته دوشور. خبر چاتار قاری ننه یه و او اوغلونو قار دوستاقیندان قورتارماغ ایچین ، داغا گئدیب و اؤدونان داغلانمیش بیر شیشینن قارینان ساواشماغا گئدر. آنجاق قارلارین هامیسینی اریدر. بالا چیلله اؤزون آزاد حیس ائتدیغیننان سونرا، گؤرر دا او گؤن قیش قوتاریب و "بایرام آیی" (اسفند آیی) باشلانیب.

او گؤندن کی قاری ننه اؤد اوستونده شیشی داغلاییب، بیر آیا قدر هر گئجه چرشنبه اؤدو، اؤدلانار کی بو، قاری ننه نین ایرثی دیر و هره سینین بیر آدی وار. بو آدلار بئله دیر؛ "یالانچی چارشنبه"، "کوله چارشنبه"، "خبرچی چارشنبه" و ایلین آخیر چرشنبه سی کی هامان چرشنبه سوری یه تانیلیب، "دوغروچو چارشنبه" آدلانیر کی یازین باشلانیشیندان آسیلیدیر.

چیلله گئجه نیز قوتلو اولسون عزیز دوستلار

آرتیغین اوخوماخ
یکشنبه 28 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

قالب های شعری مخصوص زبان ترکی



  قالب های شعری مخصوص زبان ترکی

از قالب‌های شعری خاص ترکی نظیر تویوق Tuyuq، قوشوق Qopşuq، چنگه çəngə، آرازواری Arazvārı، تورکی Türki و قوشما qoşma و گرایلی Gerayli و بایاتی Bayati و نازلاما Nazlam...a و ... می توان نام برد
البته باید خاطر نشان کرد که در ترکی علاوه بر این قالب ها قالب های رایج در شعر عربی(فارسی) نیز در ترکی رایج است
صنعت شعر آزربایجان،به چهار دسته تقسیم می شود،
1.شعر لیریک(کلاسیک)
2.شعر عاشیق(هجا)
3.شعر ماهنی(ترانه)
4.شعر ساتیریک(نو)
بدون شک ادبیات تورکی آزربایجان خاصه ادبیات شفاهی آن از غنی ترین و پربارترین ادبیات های شفاهی(فولکلوریک) جهان محسوب می شود، ادبیاتی که علی رغم بی مهری ها،دشمنی ها،کتاب سوزی ها،خفقان فرهنگی و زبانی،خفقان اندیشه و بیان در دوران رژیم ملعون و منحوس پهلوی،بی توجهی مغرضان زبان و ادبیات تورکی،کم توجهی دوستان و.. همچنان بعد از گذشت هزاران سال سرزنده و پویا و بانشاط همچون نگین در آسمان ادبیات فولکلوریک جهان، اظهر من النجوم و در پاره ای موارد حتی اظهر من الشمس بوده و هست. ادبیاتی که یکی از ارکان به وجود آورنده ادبیات شیعی در جهان و شکل دهنده و مقوم آن بوده و هست و تداوم این ادبیات مقدس نیز در گرو توجه و ارزش نهادن و بها دادن به این ادبیات است.
چه کسی می تواند نقش ادبیات تورکی را در تشکیل،ترویج،تبلیع و تعیمق ادبیات شیعی در میان سایر ادبیات جهان اسلام انکار کند؟ چه کسی می تواند انکار کند نقش کم نظیر ادبیات شفاهی آزربایجان را در شکل گیری اولین امپراطوری شیعه در جهان اسلام را؟ پرداختن به این ادبیات مقدس مصداق جهاد با زبان و شمشیر است که پیغمبر اکرم(ص) نیز در حدیثی به آن اشاره فرموده اند.
توجه کردن و بهاء دادن به گونه های شعری آزربایجان که پشتوانه هزاران ساله مردمی و دینی را دارا می باشد. بها دادن به اسلام و قرآن و تفکر ناب علوی می باشد، چراکه گونه های شعری در ادبیات شفاهی آزربایجان در طول قرن های متمادی محمل و موکب مضمون و محتوای اسلامی و قرآنی اعم از (اندیشه ناب محمدی، علوی،عاشورائی،انتظار، مهدویت،وطن دوستی و...) در کنار تم های زمینی و آسمانی و عرفانی به عنوان مقدس ترین و غنی ترین و زیباترین مضمون های شعری محسوب می شوند.
سراینده گونه های متعدد شعر آزربایجان در برخی از گونه ها مانند بایاتی یک ملت هست،تفکرات و اندیشه های یک ملت است، احساسات و عواطف پاک و زلال جامعه می باشد، شاعر شعرهای شفاهی آزربایجان ملت بوده، یک نظام فکری و عقیدتی و دینی بوده نه یک شاعر و نه یک حس؛ ادبیات شفاهی آزربایجان از پشتوانه قوی و ساختارمند دینی،تاریخی و مردمی برخوردار است و ادبیاتی که چنین پشتوانه ای را دارد مادامی که مردم هست ملت هست و دین هست مسیر زلال و دریاگونه خود را علی رغم تمام دست اندازیهای بشری و غیر بشری طی کرده و خواهد کرد.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 27 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

شاهکار حیدر بابا سلام و نظیره لر کی دیلیب



همواره « سلام » بر حیدربابا

شهریار با خلق « حیدربابایه سلام » خدمت بزرگی به فرهنگ آذری و زبان ترکی کرد. روزگاری دراز مردم آذربایجان حلاوت شعر را با « بایاتی » و نغمه های « عاشیق ها » در جان خویش می یافتند. چه، محدود بودن زبانشان در محاوره، رشد ادبیات عامه در صورت شفاهی را موجب شده بود. و اما در دهه های اخیر با گسترش ارتباطات و شکل گیری دهکده ی جهانی ادبیات شفاهی را تاب مقاومت و مجال ماندگاری فروکش کرد و این ضایعه ای عظیم است که فرهنگ عامه ی مردم آذربایجان را دچار تخریب ساخت. « صفا »‌ گمشده ی حیات امروز ماست، هرچند « رونق » بیش تر یافته است و « حیدربابا » نامه ها در واقع غیبت « صفا » را مویه می کنند. از صداقت و یکرنگی، از صمیمیت و مهربانی، از رسوم دیرپای مدنی و مذهبی، از باهم بودن ها، از شادی ها و بازی ها با حسرت یاد می کنند و امروز علی رغم حضور فعال ابزار نوین متنوع ارتباطی، انسان ها احساس تنهایی و غربت می کنند. « حیدربابا » ها برای فریاد کردن این « درد » برخاسته اند. اگرچه در عبور از « سنت » به « مدرنیته » کنار ماندن برخی هنجارها و آداب و باورها را گریزی نیست،‌ اما محو نمادها و نشانه های مدنی و فرهنگی و باورها و ارزش های دیرین بومی که میراث معنوی و فرهنگی به حساب می آیند، از اصالت انداختن هر ملت و مردم و قومی را کفایت می کند.

شاعران و نویسندگان، احیاگران و بسط دهندگان زبان هستند و ادبیات هر زبانی کارخانه ی واژه سازی آن است. « فردوسی » را به نیکی می ستاییم که او بسی رنج بُرد و شاهنامه سرود و زبان فارسی را در عبور از تهاجم فرهنگ های مختلف پاسداشت و عجم را بدین پارسی زنده ساخت. و حال آیا ابداع حیدربابانامه و نظیره های پی در پی بر آن گامی عظیم در این مسیر نیست؟ حیدربابا به زبانی ساده و به عبارتی به زبان محاوره و گفتار روزانه و روزمره ی مردم آفریده شد و از گوشه و کنار آذربایجان صداهایی به ندای شهریار لبیک گفتند و آن ها نیز « سلام » دادند. حیدربابا و منسوبین او چنان به مردم نزدیک شدند که از زبان آن ها سخن گفتند. از « فاطما خالا » ، « قاری ننه »، « ملا باقر » و « میراژدر » یاد کرده و از « بَی جورابی » ، « بولاخ اوتی »، « آداخلی قیز » و « چشمه باشی » نام آوردند. واژه های « حیدربابا » ها، هر یک فرهنگواژه ای هستند که مردم ما آن ها را در « دیروز » جا گذاشته اند. این « شخص » ها و « شخصیت ها » و نام « محل » ها و صخره ها و سنگ ها و رودها و باغات و کوه ها، هر کدام رسمی را و خاطره ای را نمایندگی می کنند. شهریار و پیروان مکتب حیدربابایی او جلوه های زیبایی را در نام های محلی قاب گرفته اند و « شعر‌ » اگر جوهری است که زیبایی های حیات در آن نمود می یابد، حیدربابایه سلام چه زیبا شعری است که خیلی ها از آن استقبال کردند و امروز به 90 زبان در دنیا ترجمه شده است که اگر محدود به محل و موضوع محلی بود، هرگز چنین گسترش نمی یافت. در حیدربابایه سلام زیبایی هایی نهفته است که در ورود به زبان های دیگر نیز امکان انتقال دارد. از اهل ادب و حیدربابا شناسان اجازه می خواهم این سبک و سیاق را « حیدربابانامه » نام نهم، اگر « کوه نامه » و یا « داغنامه » نخوانم.

بی شک مضامین شعری از عناصر محیط جغرافیایی تأثیر یافته و حتی الهام بخش نیز بوده است و مگر می توان در شعر شاعری « کوه » نیافت و « رود » نیز و « درخت » هم. شاعر قاب گیرنده ی جلوه های زیبایی موجود در محیطی است که او حیات دارد و از آن جا که محیط های طبیعی و اجتماعی و در نتیجه محیط های جغرافیایی متفاوت هستند، اشعار شعرا از هم زوایه ها می گیرند و تفاوت های اساسی می یابند. در این میان توجه بیش تر این مقال بر « کوه » است و به راستی او چه رمز و رازی دارد که شهریار با او هم کلام می شود و یا او شهریار را به سخن وا می دارد. برای « حیدربابایه سلام » نظیره های بسیاری ساخته اند و اینجا اما عنایت به قره داغ است که حسین دوستی با تکیه بر نقل قولی از « شهریار » از اصالت قراجه داغی او سخن به میان آورد.

کوه ها نماد مقاومت و استواری هستند و در واقع آن ها مولّدان حیات اند. کوه ها تولیدگران آب و خاکند که « آب » ها روان می دارند و « آبرفت » ها هدیه می دهند. آن ها « باد » می سازند و « باران » را تسهیل می کنند و « برف » را برای تابستان زارعان ذخیره می دارند. از سویی آن ها شاهدان عینی رویدادهای گذشته اند و پا به پای تاریخ به امروز رسیده اند. دردها دیده اند و زخم ها یافته اند، شادی ها کرده اند و غم ها خورده اند. پس شاعر انتخاب خوبی برای اوست و او نیز برای شاعر انتخاب نیکویی است. کوه ها اغلب پای ثابت افسانه ها هستند و پرورشگاه و اقامت گاه قهرمانان بسیار. در شمال اهر و در کوهستان عظیم قره داغ رشته کوه شیور کشیده شده و دو قله ی نزدیک به هم در اوجش استوار ایستاده اند. به اعتقاد مردم محل « این دو قله یکی پسری جوان و دیگری دختری زیبا بوده است که عاشق هم بوده اند و جادوگری کینه توز اما آن ها را به سنگ تبدیل کرده است.» همین شیور نیز مخاطب سلامی از جنس سلام حیدربابایی بوده است و زنده یاد علی منفردی « شیور داغنا سلام » را سروده است.

شهریار ادبی ترین سلام خویش را به حیدربابا داد، سلامی که به سال 1329و 1330 تقدیم کرد و اگرچه شعری برای « مادر » گفت، مادری که « آهسته باز از بغل پله ها گذشت / در فکر نان و سبزی و آش بود...‌» اما این بار به زبان مادری گفت و گفت « ترکی دئدیم اوخوسونلار اوزلری » به زبان ترکی گفت و جلوه ها و جلوه گاه های زیبایی را که می رفت به سوی نسیان، برای نسل های بعدی ثبت کرد. و بی تردید انتشار « حیدربابایه سلام » در سال 1332 نقطه عطفی در تاریخ فرهنگ و ادب آذربایجان گشت. بدین طریق،‌ راهی گشوده شد و رهروان بسیار یافت و نظیره های بسیار در ایران و خارج از آن سروده شدند.

آرتیغین اوخوماخ
شنبه 27 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

سید ابوالقاسم نباتی بزرگترین شاعر ترکی گو

سید ابوالقاسم نباتی بزرگترین شاعر ترکی گو

و نقش دکتر حسین محمدزاده صدیق در معرفی او


بی‌تردید اگر بخواهیم ستاره‌ی درخشان تاریخ ترکی را بررسی و معرفی نماییم،‌ نام بزرگ مولانا محمدفضولی و بعد شاعر عظیم و عارف حکیم سیدابوالقاسم نباتی در کنار هم می‌درخشند.

تنها شاعری که روح بلند شعر فضولی در او به اندازه‌ی فضولی جلوه‌گر است، صاحب شعر شیرین و شیوای «خان‌چوبان» یعنی نباتی بزرگ است؛ حتی ادیب محقق فریدون کؤچرلی در اثر گرانسنگ خود به نام «تاریخ ادبیات آذربایجان» نباتی را در شعر ترکی به منزله‌ی مجموعه‌ای از حافظ، مولوی و خیام معرفی می‌کند و به حق، اگر نباتی را به‌ خوبی بشناسیم،‌ شایسته‌ی این تعبیر مهم است و خود چنین می‌فرماید:‌

این نباتی است در خروش و نوا،

یا که در نغمه حافظ شیراز!

 

بعد از فضولی، نباتی یگانه شاعری است که با خلق آثار متنوع به‌خصوص در شعر ترکی، مکتب ادبی خاص خود را دارد. بعضی از اشعار او در زبان مردم آذربایجان و ترک‌‌زبانان جهان چنان جای گرفته که گویی امثال و حکمی از نیاکان است؛ مثل، شعر زیر که زبانزد عام و خاص است:

گئت دولانگینان خام‌سن هله،

پخته اولماقا چوخ سفر گره‌گ.

مرغ قافلین هم‌زبان اولوب،

دؤوره قاخماقا بال و پر گره‌گ.

 

یکی دیگر از آثار مانا و جهانی نباتی تصنیف «گئدین دئین خان‌چوبانا» است که در موسیقی آذربایجان به زیبایی می‌درخشد و شهره‌ی تمام ترک‌زبانان دنیاست. نباتی با تخلص زیبای «خان‌چوبان» چنان اشعاری را برای ما به یادگار گذاشته که هنوز قافله‌ی ادب او را چنانکه است، نمی‌شناسد:

گئتدی نباتی اؤزو، قالدی سؤزو یادگار،

عاشق اولانلار گزه‌ر آختاری دفتری.

 

و یا در تخلص خان‌چوبان:

خان‌چوبانی گئنه لال اولدو قلم آچدی زمان،

دور نباتی کی گلیب مرغ سخندان الی‌یه.

 

و یا:

بو سارا هایانا گئتدی، هانی قیشقیریق صداسی،

نه گلیبدی خان‌چوبانا کی بو ایل مغانه گلمز.

سر کویِ یارا گئتمیش گئنه خان‌چوبان نباتی،

او بلالی عاشق ایندی یاتیب آل قانه گلمز.

 

 اشعار ترکی عرفانی نباتی در ایران رفیع‌الدرجات است و اشعاری که حاوی محبت و شیدایی است باید فراتر از اشعار فلسفی و اجتماعی او قرار گیرد،‌ او در انواع مختلف، اشعار آبدار سروده و در تمامی اشعارش مفاهیم:

 چیخمیشام بیر یئره ‌کیم گنبد خضرا گؤرونور.

 

خود را نشان می‌دهد.

در اشعار فارسی نیز نباتی آثار گرانبها و ماندگار دارد. در میان تمام تضمین‌های سروده‌ شده، تضمین‌های او از حافظ بی‌تردید از جایگاهی والا برخوردار است:

ای خوش آن‌روز که منزلگه من کوی تو بود،

سایه‌گستر به سرم قامت دلجوی تو بود.

این دل سوخته غارت‌زده‌ی خوی تو بود،

دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود،

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود.

 

قصاید، غزلیات و به‌خصوص رباعیات فارسی نباتی نیز بسیار قابل توجه و تأمل است. قصیده‌ی «هله لنگ لنگ لنگم» از نباتی یک قصیده‌ی منحصر به فرد فلسفی است:

نه ز کافم و نه از نون نه از این دو حرف بیرون،

نه نباتی‌ام، نه مجنون هله لنگ لنگ لنگم.

 

و یا یکی از رباعیات او که مرحوم علامه محمد تقی جعفری فرمودند در ردیف بهترین رباعیات شعر فارسی است:

از خانه اگر مست و ملنگ آمده‌ام،

تا بر سر کوچه لنگ لنگ آمده‌ام.

دیروز به دل ترک دورنگی کردم،

امروز ببین که چند رنگ آمده‌ام.

 

او عاشق شاه مردان، شیر یزدان،‌ حیدر دُلدُل سوار، حضرت علی است و این ارادت به قول خودش درجای جای ابیاتش بارز است:

منیم عالمده سلطانیم علی‌دیر،

منیم میر جهانبانیم علی‌دیر.

دئییر دائیماً دیلینده خان‌چوبانی،

منیم هر درده درمانیم علی‌دیر.

 

آنچه که نباتی را در اوج دل مردم آذربایجان قرار داده است، اشعار ترکی او است؛ اشعاری که قبل از وجود صنعت چاپ، توسط عاشیق‌ها و خوانندگان موسیقی آذربایجان در طول 200 سال دل عشاق را به نوا آورده و تسخیر کرده است.

با این مقدمه می‌خواهم نقش ارزنده و برجسته‌ی محقق عالی‌قدر و توانای آذربایجانی دکتر حسین محمدزاده صدیق را در معرفی نباتی یادآوری نمایم:

دیوان نباتی برای اولین بار در سال 1267 قمری در تبریز چاپ سنگی شده و بعد از فضولی که دیوانش در عصر سنگی 17 بار به چاپ رسیده، ‌دیوان نباتی نیز 14بار به زیور طبع آراسته و به چاپ سنگی رسیده است. علاوه بر تبریز دیوانش بارها در ترکیه، جمهوری آذربایجان، تاجیکستان، هندوستان، پاکستان و عراق منتشر شده است. مع‌الوصف دیوان تحقیقی دکتر صدیق معتبرترین چاپ دیوان نباتی است که تا به حال به جامعه‌ی شعر و ادب عرضه شده است. نسخه‌ی تحقیقی دکتر صدیق برای اولین بار در سال 1372هم‌زمان با کنگره‌ی بزرگداشت نباتی در شهر توریستی و تاریخی کلیبر که از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی برگزار شد، به صورت جداگانه یعنی دیوان فارسی و دیوان ترکی از سوی انتشارات احرار منتشر شد؛ هم دیوان فارسی و هم دیوان ترکی با مقدمه‌ی شیوا و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر اعم از نسخ خطی و چاپی ویژه و شرح بیوگرافی لازم در اختیار علاقه مندان و دوستداران نباتی قرار گرفت. به صورتی که انواع اشعار از قصاید،‌ غزلیات و غیره از هم جدا و به صورت الفبایی چاپ گردید؛ یعنی برای اولین بار دکتر صدیق دیوان نباتی را کاملا علمی تصحیح و تدوین کرد. در شرح احوال و افکار نباتی و تأثیر بزرگ او به خصوص در ادبیات آذربایجانی مطالب ارزشمندی ارائه داد که این مهم در سایر نسخ نیامده بود. به طوری که حتی نسخه‌ی دکتر صدیق از نسخه‌های تحقیقی فؤاد قاسم‌زاده و ابوالفضل حسنی که در باکو تدوین شده‌اند، معتبرتر هستند.

آخرین کار تحقیقی ایشان در باب دیوان ترکی نباتی نسخه‌ای است که به سال 1385 توسط نشر مهم اختر در تبریز به چاپ رسیده است. نسخه‌ی ترکی نشر اختر از نسخه‌ی ترکی نشر احرار معتبرتر و علمی‌تر است به نحوی که می‌توان گفت وجود مقدمه‌ی کامل و تحلیل جامع اصطلاحات شعر نباتی از ویژگی‌های نشر اختر است. در نشر اختر مطالب تازه نیز مورد توجه است. اشعار از قصیده‌ها تا تک‌بیتی‌ها در 6 قسمت گردآوری شده و به صورت الفبایی آمده است. دقت در کیفیت چاپ نشر اختر بیشتر به چشم می‌خورد.

دکتر صدیق حتی سال‌ها قبل از تدوین و چاپ دیوان فارسی و ترکی نباتی در سال 1372 در اثر گرامی خود به نام «واقف، شاعر زیبایی و حقیقت» احترام و عشق خود را به مقام ادبی، عرفانی و شعر نباتی نوشته و نشان داده است. دکتر صدیق در مقاله‌های مختلف، نباتی را تنها شاعری می‌داند که هم‌طراز با فضولی حکیم است.

از نکات قابل توجه در تحقیق دکتر صدیق توجه در تصحیح اشعار و ابیاتی است که در نسخ چاپی قبلی غلط چاپی و املایی داشته و مفاهیم خود را از دست داده بودند و عنایت به تأثیر شایسته‌ی نباتی در شاعران بزرگی است که بعد از نباتی قدم به عرصه‌ی شعر آذربایجان گذاشته و تحت‌تأثیر مکتب ادبی نباتی مشهور شده‌اند.

کشف‌الابیات یکی دیگر از امتیازات نسخه‌ی چاپ اختر است که خواننده را در دسترسی به ابیات راهنمایی و کمک می‌کند. نسخه‌ی «دیوان ترکی نباتی» چاپ اختر به تصحیح، تحشیه و مقدمه‌ی دکتر صدیق معتبرترین نسخه‌ای است که فعلا در دست ارباب کمال و شیفتگان شعر نباتی است. لذا می‌توان گفت دکتر صدیق با معرفی نباتی خدمت بزرگی را به ادبیات خصوصا شعر آذربایجان داشته است. به یقین می‌دانم روح شاعر عارفمان، نباتی بزرگ، از زحمات استاد صدیق سپاسگذار است.

از گردش روزگار و دور گردون،

دیوان من از ردیف گردید برون.

آشفته تر از شکنج زلف لیلی،

ژولیده‌تر از مقال حال مجنون

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگی نامه علی آقا واحد


علی آقا اسکندراوف متخلص به واحد شاعر بزرگ آذربایجان در سال ۱۲۷۴هجری شمسی در روستای ماساچیر در حومه باکو متولد و در سال ۱۳۴۴هجری شمسی در باکو چشم از جهان فروبست

علی آقا در یک خانواده روستائی زاده شد. بعد از چند سال تحصیل، مدرسه را ترک کرده و در شهر باکو برای امرار معاش به بقالی و سپس نجاری و خراطی مشغول شد. به دلیل استعداد و شوقی که به ادبیات داشت، روزنامه ها و نشریات مختلفی را که در باکو چاپ و منتشر می شدند مطالعه می کرد. اشعاری را که سروده بود برای دوستانش می خواند و بر اثر تشویق همین دوستان، مدتی را در نزد شاعر بزرگ باکو، عبدالخالق یوسف به فراگیری فنون شعر پرداخت. در جلسات ادبی که در منزل استادش برگزار می شد شرکت می کرد و از محضر ادبا و شعرائی چون آقاداداش منیری و صمد منصوری و عبدالخالق بهره می جست. اشعار خود را نیز در همین مجالس عرضه می کرد. تخلس واحد را نیز در همین مجلس ادبی به او دادند.
واحد در شعر و شاعری، در حدی بود که به وی{یادگار فضولی} می گفتند. اشعار او ورد زبان ها بود.  
بو فخر دیر منه واحد، کی خلق شاعری یَم          
بؤیوُک فضولی لرین خاک پای نیْن بیری یَم
 اوجالتدی عؤمروُموُ نَشو و نماسی اؤلکه میزین
نَه قَدَر وار بو جهان، هرگز اؤلمَرَم دئییرَم
و به راستی که واحد در بین اقوام ترک زبان جهان همیشه زنده است، چرا که اشعارش را مردم ازبر هستند و هنرمندان دنیای موسیقی بر شعر های واحد آهنگ می سازند و خوانندگان ترک زبان اشعارش را می خوانند.
علی آقا واحد برای اولین بار یکی از اشعار خود را در روزنامه ی اقبال باکو به چاپ رساند و بعد از آن همه ناشرین مجلات و روزنامه ها طالب چاپ اشعار وی شدند.
واحد در جوانی عاشق دختری به نام زلفیه شد. ولی زلفیه علی جوان را با همه ی احساسات پرخروش و عواطفی که مختص انسان هائی با روحیات شاعرانه است تنها گذاشت. علی بعد از شکست در عشق زندگی را طور دیگر می دید. و برای بیان دنیای تجرد خود به سرودن شعر روی می آورد.
دیندیر مَدی ای دل سَنی جانان، عجب اولدی
ائتدین نَه قَدَر ناله و افغان، عجب اولدی
یوُز دفع دئدیم وصل تمناسینه دوُشمَه
یاندیْردی سنی محنت هجران، عجب اولدی
واحد به شهریار، شاعر بزرگ جنوب آذربایجان ارادتی خاص داشت و همیشه آرزوی دیدار وی را داشت ولی افسوس که سیاست های آن زمان مانع از تحقق آرزوی علی آقا واحد شد. واحد شخصی وطن دوست است.
اوُرَگیمده او قَدَر سئوگی واریْمدیْر وطنه
نئجه کی بولبول شیدا اولور عاشق، وطنه
دوران زندگی شاعر شاعر با تحولات و رخدادها و دگرگونی های مختلف سیاسی و اجتماعی سپری شده است. قسمت های شمالی ارس و نواحی قفقاز که در اثر بی لیاقتی های شاهان قاجار از دامن ایران جدا و به روسیه ی تزاری الحاق شده، در ایام جوانی شاعر، دستخوش تحولات اجتماعی و سیاسی غیر قابل پیش بینی می شود. انقلاب بلشویکی لنین به دیار واحد می رسد و حکومت دیکتاتوری کمونیسم با نام اتحاد جماهیر شوروی همه سرزمین های روسیه و قفقاز را تحت تسلط خود در می آورد. با آغاز جنگ جهانی دوم و خود نمائی های استالین سبب حمله ی ارتش آلمان به  شوروی و اشغال اراضی آن می شود. در چنین شرایطی جوانان جمهوری خود مختار آذربایجان... نیز به جبهه های جنگ با آلمان نازی اعزام می شوند. واحد هر روز خبر کشته شدن هم ولایتی های خود را می شنود و در تقبیح هیتلر چنین می گوید:
بیلدی عالم هیتلرین خائنلیگین، ادنا لیغیْن
یاغدیْریْر میلیونلا دونیا خلقی نفرت دوُشمنه
حاضیْریْق واحد، صداقتله وطن اوغروندا بیز
هر زمان گؤستَرمَگه  قطعی جسارت دوشمنه
بعد از پایان جنگ استالین استبداد را به حدی رساند که هیچ کس جز به خواست حکومت مرکزی قادر به تفکر و بیان نبود و صاحبان فکر و قلم حق ابراز نظر در امور اجتماعی مخالف میل حکومت استالین  را نداشتند. در چنین اوضاع سیاسی علی آقا واحد در روزنامه ها و مجلات ترکی زبان فعالیت می کرد و چاپ اشعارش تضمینی برای فروش نشریه بود. و از آنجائیکه تعریف و تمجید از سیاست های حکومتی در رسانه ها، باعث ایجاد یک تفکر همگون با حاکمیت در جامعه می شود، علیهذا حکومت کمونیستی نیز سیاستی را در مدیریت رسانه ای پیش گرفته بود که تعریف و تمجید از استالین و خط فکری و سیاست های وی، به ابزاری برای ترقی و ارتقاء مقام و مال اندوزی برای دنیا طلبان شده بود و اکثر نویسندگان و ادبا قلم خود را در خدمت مجیز گویی به استالین و مداحی از حاکمیت کمونیستی به کار گرفته بودند. در چنین حالی واحد هرگز نخواست شعر خود را به دروغ و تملق آلوده کند و بر اثر همین رفتار کار خود را در مطبوعات از دست داد و علیرغم مراجعات مکرر ماموران حکومتی حاضر به همکاری و تعریف از حکومت کمونیستی و  استالین در نشریات نشد. یکی از کسانی که به دستور استالین  در جمع هیئات حاکمه ی باکو منصوب شده بود فردی به نام میر جعفر باقر اوف بود که به مرد خون آشام و جلاد معروف بود. وی چنان کرده بود که واحد تحت فشار مالی قرار گرفته و زندگی را به سختی می گذراند.
دولتیم سیم و زریم اولماسا «واحد» خوش دور
گنج طبعیم  دولودور گوهر اشعاریله
علی آقا واحد در هفتاد سالگی به سال 1965 میلادی چشم از جهان فرو بست. او تا آنجا مورد غضب عمال  حکومت کمونیستی شوروی قرار داشت که وقتی در اتاق مخروبه اش جان سپرد دوستداران و علاقمندانش از ترس مامورین حکومتی جنازه اش را مخفیانه به قبرستان انتقال دادند. چون خوف این را داشتند که به دلیل کینه ورزی اجازه ی دفن جنازه ی واحد را در باکو ندهند. جسم او رفت ولی روحش از این شاد بود که اشعارش در این جهان خواهند زیست تا ذوق های ادبی را سیراب کنند.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگی نامه بولود قاراچورلو(سهند)



بولود قاراچورلو  متخلص به سهند شاعری مراغه ای و ازشاعران ‌مبارز و انقلابی‌ و از فداییان ‌نهضت‌ دموکراتیک(به رهبری پیشه وری) ‌آذربایجان است ‌که‌ درآن‌ سوی ‌مرزها ‌بسیار‌شناخته ‌شده‌تر ‌از ایران‌ می‌باشد. وی‌ صاحب‌ شاهـکار«سازمین‌سؤزو»(نوای‌سازِمن) است‌ که ‌ازآثار‌ بسیار ‌زیبا ‌و بدیعِ ‌ادب ‌‌آذربایجان‌ و ایران ‌زمین‌ می‌باشد‌که‌ اثرجاودانه‌ از فولکلور‌ ملّی‌ ـ‌ مردمی‌ آذربایجان‌ به‌شمار است‌ و به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ به‌چاپ‌ رسیده ‌است.

شهریار، درمورد سهند‌ می‌گوید: سهند ‌یک‌ شاعرِ‌ آزاده ‌بود ‌وآن‌ خوی ‌واخلاقی‌که سهند‌ داشت، درهیچ‌کس ‌نبود

ادامه مطلب...

در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمی‌دانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناک‌ترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسه‌ای که در آن با زبان مادری‌اش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادری‌اش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلی‌ها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.

تاریخ‌لر بویونجا ائی بؤیوک وطن
یاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعت‌دن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اورکدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش
در این سالها حکومت ملی(به حکومک پیشه وری) تشکیل شده در آذربایجان در عرض یک سال بسیاری از خواسته‌های مردم را به جا آورده بود اما آنهائی که مسائل دنیا را از دیده خود می‌نگریستند نتوانستند این موفقیت را تحمل کنند و آذربایجان تازه جان گرفته را فدای افکار استبدادی خود کردند. و این دولت مردمی نوپا از هم پاشیدند. اما آذربایجان‌سوخته مثل اجاقی گداخته خاموش نشد. شرایط سخت‌زندان و غربت هر چه بیشتر و روز به روز باعث جان گرفتن شعورملی‌سهند شد او در سالهای1953ـ1951 دو منظومه یکی «آراز» و دیگری «خاطره» را نوشت او در این منظومه‌ها با درد دل از آرزوهای بر باد رفته از قحطی خلق و حیات سخت و دولت از دست رفته در آذربایجان و حاکمیت ظلم و جور و نتیجه تاریخ شوم دو تکه شدن سرزمین خود و از اینکه اگر یک ملت به زبان خود نخوانده و ننویسد چه بلاهایی بر سرش خواهد آمد سخن گفته است شاعر منظومه آراز را با این شعر شروع می‌کند.
در سال ۱۳۳۲ پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان کودتای ۲۸ مرداد برای سرنگونی دولت مصدق رخ داد. در این سالها سهند با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی می‌کرد.او با راهنمائی دوستش با فولکلور و خصوصاً کتاب دده قورقود الفت گرفت و در این ماهها شعر حیدربابایه سلام محمدحسین شهریار برای او منبع الهامی شد، سهند هم ده ده قورقود را شروع به نظم کشیدن کرد.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

ائوده بیر ایل آه چکرم خبر یوخ


ائوده بیر ایل آه چکرم خبر یوخ
ائودن چیخام  من اویانا ، یار گلی
تای توشلاریم ، چوله چیخا ، گون چیخار !
من چیخاندا یاغیش گئتسه ، قار گلی
خان ائوینه ، شئر گله ، قویروق بولار !
بیزیم ائوه ، کور ایت گله ، هار گلی !
خلقه قوناق گلی ، گؤزی سـورمه لی ...!
بیزیم ائودن ، کور گئتمه میش ، کار گلی !!!
بختیمه آرواد نه چیخا ، بیلمیرم ؟
بئللی دی کی سارساغا ، سوسار گلی !!!
بیر "اوچ اتک" اندازادیر اگنیمه !
"سالیسبوری" گن گلمه سه دار گلی !!!
دولتی یه یاس دا گله اوینایار !
بیز کاسیبا طوی گله ، آخسار گلی !!!
غم یوکوندن ، کدخدانین حصّـه سی ...
خردل اولی ، بیزیمکی خالوار گلی !!!
کتده بیزی دویولّه ، بیر هاوار یوخ ...!
بیز بیر کلمه حق دانیشاق ، جار گلی ...!
دارغاشاییرتلار بیزه سرکار چیخار !
دار دیبیندن قورتولار ، سـردار گلی !
بوندان بئله ، ئوزگه گؤره م ، ئوزگه دن ...
منّت چکیر ، غیرتیمه عار گلی !
ایشچی ، تویوق کسنده من باخانمام ...
بیلمم نئجه اوره گینده وار گلی ؟
غمدن منیم ، بیر عیک وار گؤزومده ...
ایشیق آیدین گون ، گؤزومه تار گلی ...!
عشقیم دوشـوب یادیمه ، گـؤزلر داشار ،
باهاردا سئل آتلانی چایلار گلی ...!
چوخ شاعیرین طبعی دونار بوز کیمی ...

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

اشعار سید ابوالقاسم نباتی


گؤره‌سن من نییه یارب بئله نالان اولدوم؟ 
غلط ائتدیم کی سنه واله و حئیران اولدوم.
اودا یاخدین من بیچاره‌نی پروانه کیمی،
آجیغین گلدی مگر عاشیق انسان اولدوم؟
سود و سرمایه‌می مجموع ألیمدن آلدین،
نییه کیم زاهید اولوب مسجده دربان اولدوم!
شیخ صنعان کیمی بوینوما سالدیم زونّار،
ایندی گل گؤر کی کلیسالارا رهبان اولدوم.
ائتدیم اول دلبر ترسایا بوگون بیر سجده،   
ایندی بیلدیم کی یقین من‌ده مسلمان اولدوم
لله الحمد! کی من کوفرده بولدوم ایمان،
کئچن ایّاما نه حاصیل کی پشیمان اولدوم!
گل! نباتی دولانیم باشینا، وه! وه! نه گؤزل،
جان وئریب یارا، وفا راهینا قوربان اولدوم.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

ای وای مادرم ( استاد شهریار )



آهسته باز از بغل پله ها گذشت

در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه

او مرده است و باز پرستار حال ماست


در زندگی ما همه جا و ول می خورد

هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست

در ختم خویش هم به سر و کار خویش بود

بیچاره مادرم




هر روز می گذشت از ین زیر پله ها

آهسته تا به هم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت

در باز و بسته شد



با پشت خم از این بغل کوچه می رود

چادر نماز فلفلی انداخته به سر

کفش چروک خورده و جوراب وصله دار

او فکر بچه هاست



هر جا شده هویج هم امروز می خرد

بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش

آمد به جستجوی من و سرنوشت من



آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد

آمد که پیت نفت گرفته به زیر بال

هر شب

درآید از در یک خانه ی فقیر

روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان



او را گذشته ایست سزاوار احترام

تبریز ما ! به دور نمای قدیم شهر

در باغ بیشه خانه مردی است با خدا

هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری

اینجا به داد ناله مظلوم می رسند

اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل

مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق

در باز و سفره ، پهن

بر سفره اش چه گرسنه ها سیر می شوند

یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه

او مادر من است



انصاف می دهم که پدر راد مرد بود

با آن همه در آمد سرشارش از حلال

روزی که مرد روزی یک سال خود نداشت

اما قطار ها ی پر از زاد آخرت

وز پی هنوز قافله های دعای خیر

این مادر از چنان پدری یادگار بود

تنها نه مادر من و درماندگان خیل

او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود

خاموش شد دریغ



نه او نمرده است می شنوم من صدای او

با بچه ها هنوز سر و کله می زند

ناهید لال شو

بیژن برو کنار



کفگیر بی صدا

دارد برای نا خوش خود آش می پزد

او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت

اقوامش آمدند پی سر سلامتی

یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود

بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند

لطف شما زیاد

اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت :

این حرفها برای تو مادر نمی شود

پس این که بود ؟

دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید

لیوان آب از بغل من کنار زد

در نصفه های شب

یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب

نزدیک های صبح

او باز زیر پای من اینجا نشسته بود

آهسته با خدا

راز و نیاز داشت

نه او نمرده است

نه او نمرده است که من زنده ام هنوز

او زنده است در غم و شعر و خیال من

میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست

کانون مهر و ماه مگر می شود خموش

آن شیر زن بمیرد ؟ او شهریار زاد

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق



او با ترانه های محلی که می سرود

با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت

از عهد گاهواره که بندش کشید و بست

اعصاب من به ساز و نوا کوک کرده بود



او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده کاشت

وانگه به اشک های خود آن کشته آب داد

لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح

وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز

تا ساختم برای خود از عشق عالمی



او پنج سال کرد پرستاری مریض

در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد

اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ هیچ



تنها مریض خانه به امید دیگران

یکروز هم خبر که بیا او تمام کرد

در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود

پیچیده کوه و فحش به من داد و دور شد



صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه

طومار سرنوشت و خبر های سهمگین

دریاچه هم به حال من از دور می گریست

تنها طواف دور ضریح و یکی نماز

یک اشک هم به سوره یاسین من چکید




مادر به خاک رفت

آن شب پدر به خواب من آمد ، صداش کرد

او هم جواب داد

یک دود هم گرفت به دور چراغ ماه

معلوم شد که مادره از دست رفتنی است

اما پدر به غرفه باغی نشسته بود

شاید که جان او به جهان بلند برد

آنجا که زندگی ستم و درد و رنج نیست

این هم پسر که بدرقه اش می کند به گور

یک قطره اشک مزد همه زجر های او

اما خلاص می شود از سر نوشت من

مادر بخواب خوش

منزل مبارکت



آینده بود و قصه ی بی مادری من

ناگاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ

من می دویدم از وسط قبر ها برون

او بود و سر به ناله بر آورده از مفاک



خود را به ضعف از پی من باز می کشید

دیوانه و رمیده دویدم به ایستگاه

خود را به هم فشرده خزیدم میان جمع



ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه

باز از آن سفید پوش و همان کوشش و تلاش

چشمان نیمه باز

از من جدا مشو



می آمدیم و کله من گیج و منگ بود

انگار جیوه در دل من آب می کنند

پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم

خاموش و خوفناک همه می گریختند



می گشت آسمان که بکوبد به مغز من

دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه

وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد

یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان



می آمد و به مغز من آهسته می خلید

تنها شدی پسر



باز آمدم به خانه چه حالی نگفتنی

دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض

پیراهن پلید مرا باز شسته بود

انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود

بردی مرا به خاک سپردی و آمدی

تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر

می خواستم به خنده در آیم ز اشتباه

اما خیال بود

ای وای مادرم


استاد شهریار

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,