قره داغین وبلاقی

سلام دوسلار خوش گلیب سیز

سید ابوالقاسم نباتی بزرگترین شاعر ترکی گو

سید ابوالقاسم نباتی بزرگترین شاعر ترکی گو

و نقش دکتر حسین محمدزاده صدیق در معرفی او


بی‌تردید اگر بخواهیم ستاره‌ی درخشان تاریخ ترکی را بررسی و معرفی نماییم،‌ نام بزرگ مولانا محمدفضولی و بعد شاعر عظیم و عارف حکیم سیدابوالقاسم نباتی در کنار هم می‌درخشند.

تنها شاعری که روح بلند شعر فضولی در او به اندازه‌ی فضولی جلوه‌گر است، صاحب شعر شیرین و شیوای «خان‌چوبان» یعنی نباتی بزرگ است؛ حتی ادیب محقق فریدون کؤچرلی در اثر گرانسنگ خود به نام «تاریخ ادبیات آذربایجان» نباتی را در شعر ترکی به منزله‌ی مجموعه‌ای از حافظ، مولوی و خیام معرفی می‌کند و به حق، اگر نباتی را به‌ خوبی بشناسیم،‌ شایسته‌ی این تعبیر مهم است و خود چنین می‌فرماید:‌

این نباتی است در خروش و نوا،

یا که در نغمه حافظ شیراز!

 

بعد از فضولی، نباتی یگانه شاعری است که با خلق آثار متنوع به‌خصوص در شعر ترکی، مکتب ادبی خاص خود را دارد. بعضی از اشعار او در زبان مردم آذربایجان و ترک‌‌زبانان جهان چنان جای گرفته که گویی امثال و حکمی از نیاکان است؛ مثل، شعر زیر که زبانزد عام و خاص است:

گئت دولانگینان خام‌سن هله،

پخته اولماقا چوخ سفر گره‌گ.

مرغ قافلین هم‌زبان اولوب،

دؤوره قاخماقا بال و پر گره‌گ.

 

یکی دیگر از آثار مانا و جهانی نباتی تصنیف «گئدین دئین خان‌چوبانا» است که در موسیقی آذربایجان به زیبایی می‌درخشد و شهره‌ی تمام ترک‌زبانان دنیاست. نباتی با تخلص زیبای «خان‌چوبان» چنان اشعاری را برای ما به یادگار گذاشته که هنوز قافله‌ی ادب او را چنانکه است، نمی‌شناسد:

گئتدی نباتی اؤزو، قالدی سؤزو یادگار،

عاشق اولانلار گزه‌ر آختاری دفتری.

 

و یا در تخلص خان‌چوبان:

خان‌چوبانی گئنه لال اولدو قلم آچدی زمان،

دور نباتی کی گلیب مرغ سخندان الی‌یه.

 

و یا:

بو سارا هایانا گئتدی، هانی قیشقیریق صداسی،

نه گلیبدی خان‌چوبانا کی بو ایل مغانه گلمز.

سر کویِ یارا گئتمیش گئنه خان‌چوبان نباتی،

او بلالی عاشق ایندی یاتیب آل قانه گلمز.

 

 اشعار ترکی عرفانی نباتی در ایران رفیع‌الدرجات است و اشعاری که حاوی محبت و شیدایی است باید فراتر از اشعار فلسفی و اجتماعی او قرار گیرد،‌ او در انواع مختلف، اشعار آبدار سروده و در تمامی اشعارش مفاهیم:

 چیخمیشام بیر یئره ‌کیم گنبد خضرا گؤرونور.

 

خود را نشان می‌دهد.

در اشعار فارسی نیز نباتی آثار گرانبها و ماندگار دارد. در میان تمام تضمین‌های سروده‌ شده، تضمین‌های او از حافظ بی‌تردید از جایگاهی والا برخوردار است:

ای خوش آن‌روز که منزلگه من کوی تو بود،

سایه‌گستر به سرم قامت دلجوی تو بود.

این دل سوخته غارت‌زده‌ی خوی تو بود،

دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود،

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود.

 

قصاید، غزلیات و به‌خصوص رباعیات فارسی نباتی نیز بسیار قابل توجه و تأمل است. قصیده‌ی «هله لنگ لنگ لنگم» از نباتی یک قصیده‌ی منحصر به فرد فلسفی است:

نه ز کافم و نه از نون نه از این دو حرف بیرون،

نه نباتی‌ام، نه مجنون هله لنگ لنگ لنگم.

 

و یا یکی از رباعیات او که مرحوم علامه محمد تقی جعفری فرمودند در ردیف بهترین رباعیات شعر فارسی است:

از خانه اگر مست و ملنگ آمده‌ام،

تا بر سر کوچه لنگ لنگ آمده‌ام.

دیروز به دل ترک دورنگی کردم،

امروز ببین که چند رنگ آمده‌ام.

 

او عاشق شاه مردان، شیر یزدان،‌ حیدر دُلدُل سوار، حضرت علی است و این ارادت به قول خودش درجای جای ابیاتش بارز است:

منیم عالمده سلطانیم علی‌دیر،

منیم میر جهانبانیم علی‌دیر.

دئییر دائیماً دیلینده خان‌چوبانی،

منیم هر درده درمانیم علی‌دیر.

 

آنچه که نباتی را در اوج دل مردم آذربایجان قرار داده است، اشعار ترکی او است؛ اشعاری که قبل از وجود صنعت چاپ، توسط عاشیق‌ها و خوانندگان موسیقی آذربایجان در طول 200 سال دل عشاق را به نوا آورده و تسخیر کرده است.

با این مقدمه می‌خواهم نقش ارزنده و برجسته‌ی محقق عالی‌قدر و توانای آذربایجانی دکتر حسین محمدزاده صدیق را در معرفی نباتی یادآوری نمایم:

دیوان نباتی برای اولین بار در سال 1267 قمری در تبریز چاپ سنگی شده و بعد از فضولی که دیوانش در عصر سنگی 17 بار به چاپ رسیده، ‌دیوان نباتی نیز 14بار به زیور طبع آراسته و به چاپ سنگی رسیده است. علاوه بر تبریز دیوانش بارها در ترکیه، جمهوری آذربایجان، تاجیکستان، هندوستان، پاکستان و عراق منتشر شده است. مع‌الوصف دیوان تحقیقی دکتر صدیق معتبرترین چاپ دیوان نباتی است که تا به حال به جامعه‌ی شعر و ادب عرضه شده است. نسخه‌ی تحقیقی دکتر صدیق برای اولین بار در سال 1372هم‌زمان با کنگره‌ی بزرگداشت نباتی در شهر توریستی و تاریخی کلیبر که از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی برگزار شد، به صورت جداگانه یعنی دیوان فارسی و دیوان ترکی از سوی انتشارات احرار منتشر شد؛ هم دیوان فارسی و هم دیوان ترکی با مقدمه‌ی شیوا و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر اعم از نسخ خطی و چاپی ویژه و شرح بیوگرافی لازم در اختیار علاقه مندان و دوستداران نباتی قرار گرفت. به صورتی که انواع اشعار از قصاید،‌ غزلیات و غیره از هم جدا و به صورت الفبایی چاپ گردید؛ یعنی برای اولین بار دکتر صدیق دیوان نباتی را کاملا علمی تصحیح و تدوین کرد. در شرح احوال و افکار نباتی و تأثیر بزرگ او به خصوص در ادبیات آذربایجانی مطالب ارزشمندی ارائه داد که این مهم در سایر نسخ نیامده بود. به طوری که حتی نسخه‌ی دکتر صدیق از نسخه‌های تحقیقی فؤاد قاسم‌زاده و ابوالفضل حسنی که در باکو تدوین شده‌اند، معتبرتر هستند.

آخرین کار تحقیقی ایشان در باب دیوان ترکی نباتی نسخه‌ای است که به سال 1385 توسط نشر مهم اختر در تبریز به چاپ رسیده است. نسخه‌ی ترکی نشر اختر از نسخه‌ی ترکی نشر احرار معتبرتر و علمی‌تر است به نحوی که می‌توان گفت وجود مقدمه‌ی کامل و تحلیل جامع اصطلاحات شعر نباتی از ویژگی‌های نشر اختر است. در نشر اختر مطالب تازه نیز مورد توجه است. اشعار از قصیده‌ها تا تک‌بیتی‌ها در 6 قسمت گردآوری شده و به صورت الفبایی آمده است. دقت در کیفیت چاپ نشر اختر بیشتر به چشم می‌خورد.

دکتر صدیق حتی سال‌ها قبل از تدوین و چاپ دیوان فارسی و ترکی نباتی در سال 1372 در اثر گرامی خود به نام «واقف، شاعر زیبایی و حقیقت» احترام و عشق خود را به مقام ادبی، عرفانی و شعر نباتی نوشته و نشان داده است. دکتر صدیق در مقاله‌های مختلف، نباتی را تنها شاعری می‌داند که هم‌طراز با فضولی حکیم است.

از نکات قابل توجه در تحقیق دکتر صدیق توجه در تصحیح اشعار و ابیاتی است که در نسخ چاپی قبلی غلط چاپی و املایی داشته و مفاهیم خود را از دست داده بودند و عنایت به تأثیر شایسته‌ی نباتی در شاعران بزرگی است که بعد از نباتی قدم به عرصه‌ی شعر آذربایجان گذاشته و تحت‌تأثیر مکتب ادبی نباتی مشهور شده‌اند.

کشف‌الابیات یکی دیگر از امتیازات نسخه‌ی چاپ اختر است که خواننده را در دسترسی به ابیات راهنمایی و کمک می‌کند. نسخه‌ی «دیوان ترکی نباتی» چاپ اختر به تصحیح، تحشیه و مقدمه‌ی دکتر صدیق معتبرترین نسخه‌ای است که فعلا در دست ارباب کمال و شیفتگان شعر نباتی است. لذا می‌توان گفت دکتر صدیق با معرفی نباتی خدمت بزرگی را به ادبیات خصوصا شعر آذربایجان داشته است. به یقین می‌دانم روح شاعر عارفمان، نباتی بزرگ، از زحمات استاد صدیق سپاسگذار است.

از گردش روزگار و دور گردون،

دیوان من از ردیف گردید برون.

آشفته تر از شکنج زلف لیلی،

ژولیده‌تر از مقال حال مجنون

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگی نامه علی آقا واحد


علی آقا اسکندراوف متخلص به واحد شاعر بزرگ آذربایجان در سال ۱۲۷۴هجری شمسی در روستای ماساچیر در حومه باکو متولد و در سال ۱۳۴۴هجری شمسی در باکو چشم از جهان فروبست

علی آقا در یک خانواده روستائی زاده شد. بعد از چند سال تحصیل، مدرسه را ترک کرده و در شهر باکو برای امرار معاش به بقالی و سپس نجاری و خراطی مشغول شد. به دلیل استعداد و شوقی که به ادبیات داشت، روزنامه ها و نشریات مختلفی را که در باکو چاپ و منتشر می شدند مطالعه می کرد. اشعاری را که سروده بود برای دوستانش می خواند و بر اثر تشویق همین دوستان، مدتی را در نزد شاعر بزرگ باکو، عبدالخالق یوسف به فراگیری فنون شعر پرداخت. در جلسات ادبی که در منزل استادش برگزار می شد شرکت می کرد و از محضر ادبا و شعرائی چون آقاداداش منیری و صمد منصوری و عبدالخالق بهره می جست. اشعار خود را نیز در همین مجالس عرضه می کرد. تخلس واحد را نیز در همین مجلس ادبی به او دادند.
واحد در شعر و شاعری، در حدی بود که به وی{یادگار فضولی} می گفتند. اشعار او ورد زبان ها بود.  
بو فخر دیر منه واحد، کی خلق شاعری یَم          
بؤیوُک فضولی لرین خاک پای نیْن بیری یَم
 اوجالتدی عؤمروُموُ نَشو و نماسی اؤلکه میزین
نَه قَدَر وار بو جهان، هرگز اؤلمَرَم دئییرَم
و به راستی که واحد در بین اقوام ترک زبان جهان همیشه زنده است، چرا که اشعارش را مردم ازبر هستند و هنرمندان دنیای موسیقی بر شعر های واحد آهنگ می سازند و خوانندگان ترک زبان اشعارش را می خوانند.
علی آقا واحد برای اولین بار یکی از اشعار خود را در روزنامه ی اقبال باکو به چاپ رساند و بعد از آن همه ناشرین مجلات و روزنامه ها طالب چاپ اشعار وی شدند.
واحد در جوانی عاشق دختری به نام زلفیه شد. ولی زلفیه علی جوان را با همه ی احساسات پرخروش و عواطفی که مختص انسان هائی با روحیات شاعرانه است تنها گذاشت. علی بعد از شکست در عشق زندگی را طور دیگر می دید. و برای بیان دنیای تجرد خود به سرودن شعر روی می آورد.
دیندیر مَدی ای دل سَنی جانان، عجب اولدی
ائتدین نَه قَدَر ناله و افغان، عجب اولدی
یوُز دفع دئدیم وصل تمناسینه دوُشمَه
یاندیْردی سنی محنت هجران، عجب اولدی
واحد به شهریار، شاعر بزرگ جنوب آذربایجان ارادتی خاص داشت و همیشه آرزوی دیدار وی را داشت ولی افسوس که سیاست های آن زمان مانع از تحقق آرزوی علی آقا واحد شد. واحد شخصی وطن دوست است.
اوُرَگیمده او قَدَر سئوگی واریْمدیْر وطنه
نئجه کی بولبول شیدا اولور عاشق، وطنه
دوران زندگی شاعر شاعر با تحولات و رخدادها و دگرگونی های مختلف سیاسی و اجتماعی سپری شده است. قسمت های شمالی ارس و نواحی قفقاز که در اثر بی لیاقتی های شاهان قاجار از دامن ایران جدا و به روسیه ی تزاری الحاق شده، در ایام جوانی شاعر، دستخوش تحولات اجتماعی و سیاسی غیر قابل پیش بینی می شود. انقلاب بلشویکی لنین به دیار واحد می رسد و حکومت دیکتاتوری کمونیسم با نام اتحاد جماهیر شوروی همه سرزمین های روسیه و قفقاز را تحت تسلط خود در می آورد. با آغاز جنگ جهانی دوم و خود نمائی های استالین سبب حمله ی ارتش آلمان به  شوروی و اشغال اراضی آن می شود. در چنین شرایطی جوانان جمهوری خود مختار آذربایجان... نیز به جبهه های جنگ با آلمان نازی اعزام می شوند. واحد هر روز خبر کشته شدن هم ولایتی های خود را می شنود و در تقبیح هیتلر چنین می گوید:
بیلدی عالم هیتلرین خائنلیگین، ادنا لیغیْن
یاغدیْریْر میلیونلا دونیا خلقی نفرت دوُشمنه
حاضیْریْق واحد، صداقتله وطن اوغروندا بیز
هر زمان گؤستَرمَگه  قطعی جسارت دوشمنه
بعد از پایان جنگ استالین استبداد را به حدی رساند که هیچ کس جز به خواست حکومت مرکزی قادر به تفکر و بیان نبود و صاحبان فکر و قلم حق ابراز نظر در امور اجتماعی مخالف میل حکومت استالین  را نداشتند. در چنین اوضاع سیاسی علی آقا واحد در روزنامه ها و مجلات ترکی زبان فعالیت می کرد و چاپ اشعارش تضمینی برای فروش نشریه بود. و از آنجائیکه تعریف و تمجید از سیاست های حکومتی در رسانه ها، باعث ایجاد یک تفکر همگون با حاکمیت در جامعه می شود، علیهذا حکومت کمونیستی نیز سیاستی را در مدیریت رسانه ای پیش گرفته بود که تعریف و تمجید از استالین و خط فکری و سیاست های وی، به ابزاری برای ترقی و ارتقاء مقام و مال اندوزی برای دنیا طلبان شده بود و اکثر نویسندگان و ادبا قلم خود را در خدمت مجیز گویی به استالین و مداحی از حاکمیت کمونیستی به کار گرفته بودند. در چنین حالی واحد هرگز نخواست شعر خود را به دروغ و تملق آلوده کند و بر اثر همین رفتار کار خود را در مطبوعات از دست داد و علیرغم مراجعات مکرر ماموران حکومتی حاضر به همکاری و تعریف از حکومت کمونیستی و  استالین در نشریات نشد. یکی از کسانی که به دستور استالین  در جمع هیئات حاکمه ی باکو منصوب شده بود فردی به نام میر جعفر باقر اوف بود که به مرد خون آشام و جلاد معروف بود. وی چنان کرده بود که واحد تحت فشار مالی قرار گرفته و زندگی را به سختی می گذراند.
دولتیم سیم و زریم اولماسا «واحد» خوش دور
گنج طبعیم  دولودور گوهر اشعاریله
علی آقا واحد در هفتاد سالگی به سال 1965 میلادی چشم از جهان فرو بست. او تا آنجا مورد غضب عمال  حکومت کمونیستی شوروی قرار داشت که وقتی در اتاق مخروبه اش جان سپرد دوستداران و علاقمندانش از ترس مامورین حکومتی جنازه اش را مخفیانه به قبرستان انتقال دادند. چون خوف این را داشتند که به دلیل کینه ورزی اجازه ی دفن جنازه ی واحد را در باکو ندهند. جسم او رفت ولی روحش از این شاد بود که اشعارش در این جهان خواهند زیست تا ذوق های ادبی را سیراب کنند.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

زندگی نامه بولود قاراچورلو(سهند)



بولود قاراچورلو  متخلص به سهند شاعری مراغه ای و ازشاعران ‌مبارز و انقلابی‌ و از فداییان ‌نهضت‌ دموکراتیک(به رهبری پیشه وری) ‌آذربایجان است ‌که‌ درآن‌ سوی ‌مرزها ‌بسیار‌شناخته ‌شده‌تر ‌از ایران‌ می‌باشد. وی‌ صاحب‌ شاهـکار«سازمین‌سؤزو»(نوای‌سازِمن) است‌ که ‌ازآثار‌ بسیار ‌زیبا ‌و بدیعِ ‌ادب ‌‌آذربایجان‌ و ایران ‌زمین‌ می‌باشد‌که‌ اثرجاودانه‌ از فولکلور‌ ملّی‌ ـ‌ مردمی‌ آذربایجان‌ به‌شمار است‌ و به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ به‌چاپ‌ رسیده ‌است.

شهریار، درمورد سهند‌ می‌گوید: سهند ‌یک‌ شاعرِ‌ آزاده ‌بود ‌وآن‌ خوی ‌واخلاقی‌که سهند‌ داشت، درهیچ‌کس ‌نبود

ادامه مطلب...

در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمی‌دانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناک‌ترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسه‌ای که در آن با زبان مادری‌اش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادری‌اش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلی‌ها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.

تاریخ‌لر بویونجا ائی بؤیوک وطن
یاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعت‌دن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اورکدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش
در این سالها حکومت ملی(به حکومک پیشه وری) تشکیل شده در آذربایجان در عرض یک سال بسیاری از خواسته‌های مردم را به جا آورده بود اما آنهائی که مسائل دنیا را از دیده خود می‌نگریستند نتوانستند این موفقیت را تحمل کنند و آذربایجان تازه جان گرفته را فدای افکار استبدادی خود کردند. و این دولت مردمی نوپا از هم پاشیدند. اما آذربایجان‌سوخته مثل اجاقی گداخته خاموش نشد. شرایط سخت‌زندان و غربت هر چه بیشتر و روز به روز باعث جان گرفتن شعورملی‌سهند شد او در سالهای1953ـ1951 دو منظومه یکی «آراز» و دیگری «خاطره» را نوشت او در این منظومه‌ها با درد دل از آرزوهای بر باد رفته از قحطی خلق و حیات سخت و دولت از دست رفته در آذربایجان و حاکمیت ظلم و جور و نتیجه تاریخ شوم دو تکه شدن سرزمین خود و از اینکه اگر یک ملت به زبان خود نخوانده و ننویسد چه بلاهایی بر سرش خواهد آمد سخن گفته است شاعر منظومه آراز را با این شعر شروع می‌کند.
در سال ۱۳۳۲ پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان کودتای ۲۸ مرداد برای سرنگونی دولت مصدق رخ داد. در این سالها سهند با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی می‌کرد.او با راهنمائی دوستش با فولکلور و خصوصاً کتاب دده قورقود الفت گرفت و در این ماهها شعر حیدربابایه سلام محمدحسین شهریار برای او منبع الهامی شد، سهند هم ده ده قورقود را شروع به نظم کشیدن کرد.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

حیدر بابایه شهریار


حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه!
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
(٢)
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله
(٣)
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا
آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون
(٤)
حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین!
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین!
اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین!
یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا
(٥)
حیدربابا ،  سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون!
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون!
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون!
دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,

ائوده بیر ایل آه چکرم خبر یوخ


ائوده بیر ایل آه چکرم خبر یوخ
ائودن چیخام  من اویانا ، یار گلی
تای توشلاریم ، چوله چیخا ، گون چیخار !
من چیخاندا یاغیش گئتسه ، قار گلی
خان ائوینه ، شئر گله ، قویروق بولار !
بیزیم ائوه ، کور ایت گله ، هار گلی !
خلقه قوناق گلی ، گؤزی سـورمه لی ...!
بیزیم ائودن ، کور گئتمه میش ، کار گلی !!!
بختیمه آرواد نه چیخا ، بیلمیرم ؟
بئللی دی کی سارساغا ، سوسار گلی !!!
بیر "اوچ اتک" اندازادیر اگنیمه !
"سالیسبوری" گن گلمه سه دار گلی !!!
دولتی یه یاس دا گله اوینایار !
بیز کاسیبا طوی گله ، آخسار گلی !!!
غم یوکوندن ، کدخدانین حصّـه سی ...
خردل اولی ، بیزیمکی خالوار گلی !!!
کتده بیزی دویولّه ، بیر هاوار یوخ ...!
بیز بیر کلمه حق دانیشاق ، جار گلی ...!
دارغاشاییرتلار بیزه سرکار چیخار !
دار دیبیندن قورتولار ، سـردار گلی !
بوندان بئله ، ئوزگه گؤره م ، ئوزگه دن ...
منّت چکیر ، غیرتیمه عار گلی !
ایشچی ، تویوق کسنده من باخانمام ...
بیلمم نئجه اوره گینده وار گلی ؟
غمدن منیم ، بیر عیک وار گؤزومده ...
ایشیق آیدین گون ، گؤزومه تار گلی ...!
عشقیم دوشـوب یادیمه ، گـؤزلر داشار ،
باهاردا سئل آتلانی چایلار گلی ...!
چوخ شاعیرین طبعی دونار بوز کیمی ...

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

اشعار سید ابوالقاسم نباتی


گؤره‌سن من نییه یارب بئله نالان اولدوم؟ 
غلط ائتدیم کی سنه واله و حئیران اولدوم.
اودا یاخدین من بیچاره‌نی پروانه کیمی،
آجیغین گلدی مگر عاشیق انسان اولدوم؟
سود و سرمایه‌می مجموع ألیمدن آلدین،
نییه کیم زاهید اولوب مسجده دربان اولدوم!
شیخ صنعان کیمی بوینوما سالدیم زونّار،
ایندی گل گؤر کی کلیسالارا رهبان اولدوم.
ائتدیم اول دلبر ترسایا بوگون بیر سجده،   
ایندی بیلدیم کی یقین من‌ده مسلمان اولدوم
لله الحمد! کی من کوفرده بولدوم ایمان،
کئچن ایّاما نه حاصیل کی پشیمان اولدوم!
گل! نباتی دولانیم باشینا، وه! وه! نه گؤزل،
جان وئریب یارا، وفا راهینا قوربان اولدوم.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

ای وای مادرم ( استاد شهریار )



آهسته باز از بغل پله ها گذشت

در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

اما گرفته دور و برش هاله ای سیاه

او مرده است و باز پرستار حال ماست


در زندگی ما همه جا و ول می خورد

هر کنج خانه صحنه ای از داستان اوست

در ختم خویش هم به سر و کار خویش بود

بیچاره مادرم




هر روز می گذشت از ین زیر پله ها

آهسته تا به هم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت

در باز و بسته شد



با پشت خم از این بغل کوچه می رود

چادر نماز فلفلی انداخته به سر

کفش چروک خورده و جوراب وصله دار

او فکر بچه هاست



هر جا شده هویج هم امروز می خرد

بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش

آمد به جستجوی من و سرنوشت من



آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد

آمد که پیت نفت گرفته به زیر بال

هر شب

درآید از در یک خانه ی فقیر

روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان



او را گذشته ایست سزاوار احترام

تبریز ما ! به دور نمای قدیم شهر

در باغ بیشه خانه مردی است با خدا

هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری

اینجا به داد ناله مظلوم می رسند

اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل

مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق

در باز و سفره ، پهن

بر سفره اش چه گرسنه ها سیر می شوند

یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه

او مادر من است



انصاف می دهم که پدر راد مرد بود

با آن همه در آمد سرشارش از حلال

روزی که مرد روزی یک سال خود نداشت

اما قطار ها ی پر از زاد آخرت

وز پی هنوز قافله های دعای خیر

این مادر از چنان پدری یادگار بود

تنها نه مادر من و درماندگان خیل

او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود

خاموش شد دریغ



نه او نمرده است می شنوم من صدای او

با بچه ها هنوز سر و کله می زند

ناهید لال شو

بیژن برو کنار



کفگیر بی صدا

دارد برای نا خوش خود آش می پزد

او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت

اقوامش آمدند پی سر سلامتی

یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود

بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند

لطف شما زیاد

اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت :

این حرفها برای تو مادر نمی شود

پس این که بود ؟

دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید

لیوان آب از بغل من کنار زد

در نصفه های شب

یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب

نزدیک های صبح

او باز زیر پای من اینجا نشسته بود

آهسته با خدا

راز و نیاز داشت

نه او نمرده است

نه او نمرده است که من زنده ام هنوز

او زنده است در غم و شعر و خیال من

میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست

کانون مهر و ماه مگر می شود خموش

آن شیر زن بمیرد ؟ او شهریار زاد

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق



او با ترانه های محلی که می سرود

با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت

از عهد گاهواره که بندش کشید و بست

اعصاب من به ساز و نوا کوک کرده بود



او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده کاشت

وانگه به اشک های خود آن کشته آب داد

لرزید و برق زد به من آن اهتزاز روح

وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز

تا ساختم برای خود از عشق عالمی



او پنج سال کرد پرستاری مریض

در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد

اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ هیچ



تنها مریض خانه به امید دیگران

یکروز هم خبر که بیا او تمام کرد

در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود

پیچیده کوه و فحش به من داد و دور شد



صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه

طومار سرنوشت و خبر های سهمگین

دریاچه هم به حال من از دور می گریست

تنها طواف دور ضریح و یکی نماز

یک اشک هم به سوره یاسین من چکید




مادر به خاک رفت

آن شب پدر به خواب من آمد ، صداش کرد

او هم جواب داد

یک دود هم گرفت به دور چراغ ماه

معلوم شد که مادره از دست رفتنی است

اما پدر به غرفه باغی نشسته بود

شاید که جان او به جهان بلند برد

آنجا که زندگی ستم و درد و رنج نیست

این هم پسر که بدرقه اش می کند به گور

یک قطره اشک مزد همه زجر های او

اما خلاص می شود از سر نوشت من

مادر بخواب خوش

منزل مبارکت



آینده بود و قصه ی بی مادری من

ناگاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ

من می دویدم از وسط قبر ها برون

او بود و سر به ناله بر آورده از مفاک



خود را به ضعف از پی من باز می کشید

دیوانه و رمیده دویدم به ایستگاه

خود را به هم فشرده خزیدم میان جمع



ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه

باز از آن سفید پوش و همان کوشش و تلاش

چشمان نیمه باز

از من جدا مشو



می آمدیم و کله من گیج و منگ بود

انگار جیوه در دل من آب می کنند

پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم

خاموش و خوفناک همه می گریختند



می گشت آسمان که بکوبد به مغز من

دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه

وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد

یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان



می آمد و به مغز من آهسته می خلید

تنها شدی پسر



باز آمدم به خانه چه حالی نگفتنی

دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض

پیراهن پلید مرا باز شسته بود

انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود

بردی مرا به خاک سپردی و آمدی

تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر

می خواستم به خنده در آیم ز اشتباه

اما خیال بود

ای وای مادرم


استاد شهریار

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

خان ننه

خان ننه، هایاندا قالدین

بئله باشیوا دولانیم

نئجه من سنی ایتیردیم!

دا سنین تایین تاپیلماز

سن أولن گون، عمه گلدی

منی گتدی آیری کنده

من اوشاق، نه آنلیایدیم؟

باشیمی قاتیب اوشاقلار

نئچه گون من اوردا قالدیم

قاییدیب گلنده،باخدیم

یئریوی ییغیشدیریبلار

نه أوزون، و نه یئرین وار

«هانی خان ننه م؟» سوروشدوم

دئدیلرکه:خان ننه نی

آپاریبلا کربلایه

که شفاسین اوردان آلسین

سفری اوزون سفردیر

بیر ایکی ایل چکرگلینجه

نئجه آغلارام، یانیخلی

نئچه گون ائله چیغیردیم

که سسیم، سینم توتولدی

او، من اولماسام یانیندا

أوزی هئچ یئره گدنمز

بو سفر نولوبدی، من سیز

أوزی، تک قویوب گئدیبدی؟

هامیدان آجیخ ائدرکن

هامییا آجیخلی باخدیم

سونرا باشلادیم که: من ده

گئدیرم اونون دالینجا

دئدیلر: سنین کی تئزدیر

امامین مزاری اوسته-

اوشاقی آپارماق اولماز

سن اوخی، قرآنی تئز چیخ

سن اونی چیخینجا بلکه

گله خان ننه سفردن

تله سیک راوانلاماقدا

اوخویوب قرآنی چیخدیم

که یازیم سنه: گل ایندی

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

دریا ائله دیم


ترکی بیر چشمه ایسه، من اونی دریا ائله دیم

بیر سویرق معرکه نی محشر کبرا ائله دیم

بیر ایشیلتیدی سها اولدوزی تک گورسنمز

گوز یاشیلما من اونی عقد ثریا ائله دیم

امیدیم وار که بو دریا هله اقیانوس اولا

اونا ضامن بو زمینه که مهیا ائله دیم

عرفانا چاتماسا شعر و ادب ابقا اولماز

من ده عرفانه چاتیب شعریمی ابقا ائله دیم

ابدیتله یاناشدیم دوغولا حافظه تای

شیرازین شاهچراغین تبریزه اهدا ائله دیم

ترکی نین جانینی آلمیشدی حیاسیز طاغوت

من حیات آلدیم اونا، حق ایچون احیا ائله دیم

(فیض روح القدس) اولدی مددیم حافظ تک

من ده حافظ کیمی اعجاز مسیحا ائله دیم

قمه قداره لر آغزیندا دیل اولمیشدی سوگوش

من سه وینج ائتدیم اونی، خنجری خرما ائله دیم

ایندی گویلرده گوزل صفله صفا ایله گزیر

منجلابلاردا اوزن اردگی دورنا ائله دیم

باخ که(حیدر بابا)افسانه تک اولموش بیر قاف

من کیچیک بیر داغی سر منزل عنقا ائله دیم

بوردا(روشن ضمیرین)ده هنرین یاد ائده لیم

من اون دا قلمین طوطی گویا ائله دیم

نه تک ایراندا منیم ولوله سالمیش قلمیم

باخ که ترکیه ده، قافقازدا نه غوغا ائله دیم

باخ که تهراندا نه شاعرلری شیدا ائله دیم

هم(سهندیه) سهندین داغین ائتدی باش اوجا

هممن ئوز قارداشیمین حقینی ایفا ائله دیم

آجی دیللرده شیرین ترکی اولوردی حنظل

من شیرین دیللره قاتدیم اونی حلوا ائله دیم

هر نه قالمیشدی کئچنلردن اونا بال پتگی

اریدیب موملو بالین شهد مصفا ائله دیم

ترکی، واللاه، آنالار اوخشاغی، لایلای دیلی دیر

دردیمی من بو دوا ایله مداوا ائله دیم

شهریار، حیف ساووخدیر بو دگیرمان هله ده

دارتماغا یوخدی دنی، من ده مدارا ائله دیم

استاد شهریار

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

انس و جن

بار الها سن بیزه وئر بو شیاطین دن نجات

انسانین نسلین کسیب، وئر انسه بو جین دن نجات

بیزدن آنجاق بیر قالیرسا، شیطان آرتیب مین دوغوب

هانسی رؤیا ده گؤروم من، بیر تاپا مین دن نجات

بئش مین ایلدیر بو سلاطینه گرفتار اولموشوق

دین ده گلدی، تاپمادیق بیز بو سلاطین دن نجات

بیر یالانچی دین ده اولموش شیطانین بیر مهره سی

دوغرو بیر دین وئر بیزه وئر بو یالان دین دن نجات

هر دعا شیطان ائدیر، دنیا اونا آمین دئییر

قوی دعا قالسین، بیزه سن وئر بو آمین دن نجات

ارسینی تندیرلرین گوودوشلاریندا اویناییر

کیمدی بو گودوشلارا وئرسین بو ارسیندن نجات

یا کرم قیل، کینلی شیطانین الیندن آل بیزی

یا کی شیطانین اؤزون وئر بیرجه بو کین دن نجات

اؤلدورور خلقی، سورا ختمین توتوب یاسین اوخور

بار الها خلقه وئر بو حوققا یاسین دن نجات

دینه قارشی(بابکی- افشینی) بیر دکان ائدیب

بارالها دینه، بو بابکدن، افشین دن نجات

(ویس و رامین) تک بیزی رسوای خاص و عام ائدیب

ویس ده اولساق، بیزه یارب بو رامین دن نجات

شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خیر اولمادی

اولماسا چای صاندیغیندا قوی گله چین دن نجات

من تویوق تک، اؤزنینیمده دوستاغام ایللر بویی

بیر خوروز یوللا تاپام من بلکه بو نیندن نجات

«شهریارین» دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار

دشمنی اهریمن اولسون، تاپماز آهین دن نجات

استاد شهریار

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

اویون اولدوق

ایتیمیز قورد اولالی، بیزده قاییتدیق قویون اولدوق

ایت ایله قول- بویون اولدوق

ایت الیندن قاییدیب، قوردادا بیرزاد بویون اولدوق

ایت ایله قول- بویون اولدوق

قوردوموز دیشلرینی هی قارا داشلاردا ایتیلتدی

قویونون دا ایشی بیتدی

سون، سوخولدی سورویه، بیر سورونی سؤکدی- داغیتدی

اکیلیب، ایت گئدیب ایتدی

بیزده باخدیق ایت ایله قورد آراسیندا اویون اولدوق

ایت ایله قول- بویون اولدوق

استاد شهریار

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار


ساقیا! دور باده وئـر، آچیلدی گول، گلدی باهار،

ابر رحمت ائیله دی صحرا و باغی لاله زار

ناله چـک بولبول کیمی، دور! رقصه گل دیوانه دار،

مست و مستانه بواسمی سؤیله هر دم آشیکار:

شـــیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

بالیغین قارنیندا یونس اولدو چون زار و حزین،

طاقتی طاق اولدو صبری گئتدی اولدو چوخ غمـین

حاضیر اولدو اول زامان یانیندا جبریل امین،

سؤیله دی غمدن خیلاص اول، ائیله بو ذکری همین:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

ماه کنعانـی که ائتـدی رنج زندان بی قرار،

اولدو زنجیر جفادان جیسم پاکی پاره پار

حددن ئوتدو چون که محنت، تاپمادی بیر غمگسار،

یوز دوتوب درگاه حققه، سؤیله دی بی اختیار

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

حضرت ایوبی چون ائتـدی بلای حق نزار،

نیش کرمان ائیله دی جان ضعیفین زخمدار

چون که تابی قالمادی، گئتـدی الیندن اختیار،

تا که ذکر ائتدی بواسمی، اولدو غمدن رستگار:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

آدمی شیطان چوائتـدی باغ رضواندان جدا،

بی کس و تنها و سرگردان گزردی هریانا

بیر طرف حوا فراقـی، بیرطرف رنج و عنا

عاقبت بو ذکری ائتدی، اولدو هیجراندان رها:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

ایسته دی یاندیرسین ابراهیمی تا نمرود دون

منجنیقه قویدو، آتدی نار و نورا سرنگون

تا که دوشدو آتشه، اولدم او مرد ذوفنون

آتشی ائتدی گولوستان، سویله دی بو اسمی چون

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

چون کی خیبر قلعه سینده قالدی عاجیز مصطفی،

نا اومید اولدو که حاصیل اولماز اولدو مدّعا

گلدی ناگه جبرئیل و گتدی فرمان خدا

سؤیله دی بو ذکری تکرار ائت که گلسین مرتضی

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

دشت ارجینده چو ائتدی شیر، سلمانی اسیر

عاجیز و بیچاره قالدی، تاپمادی بیر دستگیر

یوز توتوب درگاه حققه آغلادی اول مرد پیر

ظاهر اولدو اوندا ناگه شهسوار شیرگیر:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

چون سلاسیل قلعه سینده اولدو احمد بی مدار،

نازل اولدو پیک رحمان، جبرئیل نامدار

سؤیله دی قوی منجنیقه، آت علیـنی بی قرار

فتح ائدر بیر لحظه ده سؤیله بو اسمی آشیکار:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

روز اوّل جبرئیلدن تا که حق ائتدی سؤال،

سن نه کیمسین، من کیمم، سؤیله جوابیم اولما لال!

دئدی سن، سن؛ من منم، اود دوتدویاندی پرّ و بال

ملتجی اولدو بو اسمه تاکه رفع اولدو ملال:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

ای نباتی! مدح شاهی ائیله دائیم آشیکار،

تا که اولسونلار خوارجلر حسددن کور و کار

حاصیل اولدو تا مورادین غافیل اولما زینهار

سؤیله بواسم عظیمی دم به دم بی اختیار:

شیر یزدان، شاه مردان، حیدر دولدول سوار،

لافَتـی الاعلی، لاسیـف الا ذوالفقار

سید ابوالقاسم نباتی

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

سید ابوالقاسم نباتی کیمدیر؟


سید ابوالقاسم نباتی ۱۹ اینجی عصرین آذربایجان ادبیاتی نین گؤرکم‌لی سیمالارینداندیر. اونون نباتی، خان‌چوبانی، مجنون‌شاه و باشقا تخلص لرله یازدیغی اثرلر هله اؤز ساغلیغیندا الدن اله گزیر، ائلدن ائله یاییلیردی. شاعرین بیر چوخ شعرلری آذربایجان سرحدلرینی آشیب، تورکیه، اورتا آسیا اؤلکه لرینه‌ده گئدیب چاتمیشدیر.

اونون اصیل تخلصی «نباتی»دیر اوبیری‌لر ایسه خلق طرفیندن وئریلن آیامالاردیر. بودا اونون ایشی، مسلکی و شیدالیغی ایله علاقه‌دار دیر.

او گنج‌لیک ایللرینده ائلین چوبانی اولموشدور. اونا گوره‌ده ائلده «خان‌چونانی» آیاماسیله تانینمش‌دیر. او عین زماندا «گوران» صوفی فرقه سینه داخیل اولوب بَرک آیاقلی، محکم عقیده‌لی پیرینه مسلکینه صادق، واله، شیدا و سرگشته اولموش و شیدالر کیمی یاشامیشدیر، بونا گوره‌ده ائل ایچینده اونا «مجنون» و «مجنون‌شاه» دئمیشلر.

نباتینین دوغوم و اؤلوم ایللری دقیق معین‌لشدیریل‌میشدیر. تحقیقات‌چیلار اونون ۱۹ اینجی عصرین ایلک ایللرینده دوغولدوغونو قئید ائدیرلر. معلوم حقیقت بودورکی، نباتی جنوبی آذربایجان و قاراداغین «اوش‌تیبین» کندینده آنادان اولموش، بیر مدت اهر شهرینده، سونرا موغاندا یاشامیش دیر، قوجا یاشلاریندا دوغما یوردو اوش‌تیبینه گاییتمیش و اورادا وفات ائتمیشدیر.

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

جمالیندیر نگاریستان


منیم ای نازلی دلداریم، منیم ای دردیمه درمان

منیم ای دولتیم، واریم، باغیشلا، گئچ گناهیمدان

سالاندا سن منی بنده، یاخینلیق اولماسا سنده

اگر قانیمی توکسنده، یولومدان دونمرم بیر آن

شیریندیر لبلرین دلبر، او گول رخسارینی گوستر

یازیق کونلوم سنی ایستر، منی الدن سالیر هجران

جمالین پرده یه سالما، بو عاشیقدن اوزاق قالم

اگوزومدن انتقام آلما، منی قویما بئله حیران

بدخشان لعلی سنسن یار، اوزون یاقوت کیمی پارلار

سنون حسنونده دیر گلزار، جمالیندیر نگارستان

منیم چین لیلی، عمر انسان، و یا بلقیس و صنعانسان

یادا بیر ماه کنعانسان، سنه اولسون جانیم قوربان

منی سن مجنون ائتمیش سن، حیاتدا محزون ائتمیش سن

اوزونه مفتون ائتمیش سن، ائدیبسن قلبیمی بریان

دئییردیم من سنین یارین؟ کی اولدوم ایندی بیمارین

سنین نورانی رخسارین، منی یاندیردی، ای جانان

نظامی اولدو بیچاره، ائدیب هجرانین آواره

تاپیلمیر دردینه چاره، اولوب جاری گوزوندن قان

نظامی

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,

سیّد ابوالقاسم نباتی

سیّد ابوالقاسم نباتی:
********************************
ائیله مستم بیلمزم کیم، مئی نه دیر، مینا ندیر!
گول ندیر، بولبول ندیر، سونبول ندیر، صحرا ندیر!

اود توتوب جانیم سراسر یاندی، اما بیلمدیم
دیل ندیر، دلبر ندیر، باشیمدا بو سئودا ندیر؟

بیلمدیم عمرومده هئچ بیر کفر و ایمان هانسی دیر،
احمد محمود کیمدیر، موسی و عیسی ندیر؟

شاهباز اؤوج وحدت، واحد وحی و قدیم،
خالق ارض و سما اول فرد و بی همتا ندیر؟

صدر ائیوان جلالت، شمع بزم کاینات،
آفتاب ارش عزت “لافتا الا” ندیر!

طورحاتی قوی کناره، رقصه گل دیوانه وار،
گل، خرابات ایچره گؤر بو شوریش و غوغا ندیر!

دورد صافی گؤزله مک واختی دئییل، ساقی، آمان!
شیشه وئر، پئیمانه وئر، ساغر ندیر، صهبا ندیر!

دور، گؤزون قوربانییام، مستانه گل، رندانه وئر،
چوخ دئمه جمشیددن، اسگندر و دارا ندیر!

لؤوحش لله، کیمدی بیلمم، عشق دیوانین یازان،
عاشیق و معشوق کیم دیر، وامیق و عذرا ندیر!

شاهید خلوت نیشینیم ائتدی روخسارین عیان،
عاشیق دیوانه، گل گؤر ظاهر و ایخفا ندیر!

یئتدی عمرون آخیره، سن بیر، نباتی، بیلمدین،
کیمدی بو گؤزدن باخان، یا دیلده بو گویا ندیر؟

آرتیغین اوخوماخ
جمعه 26 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ تاریخی ,