شیخ شهاب از عرفا و شعرای قرن هفتم هجری به شمار می رود. گفته می شود استاد وی شیخ رکنالدین سحاسی بوده و لقب شهابالدین از سوی استاد به شاگرد داده شده است. گویا شاگرد پس از مدتی با دختر استاد خود هم ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج پسری است که به شیخ علی اهری معروف است. نام شیخ شهاب در کتیبه ای که در سردر شرقی بقعه قرار دارد آمده است. گویا شاه عباس اول صفوی در مسافرت خود به منطقه ارسباران از آرامگاه وی بازدید می کند.
روایت جالبی هم از دیدار شیخ شهاب و تیمور لنگ در تاریخ وجود دارد. بر اساس این روایت زمانی که تیمور لنگ، با لشکر خود و جمعی از اسرای چینی، از شهر اهر عبور می کرده، به دیدار شیخ شهاب الدین می آید. امیر تیمور در این ملاقات از شیخ می خواهد به او غذایی بدهد که تا به حال در عمرش نخورده باشد. شیخ دو انگشت خود را جلوی چشم های امیر تیمور گرفته و می گوید: «از بین دو انگشتم نگاه کن و ببین چه می بینی؟» امیر تیمور نگاه کرده و می بیند که صحن و حیاط خانقاه شیخ، به چمنزاری باصفا تبدیل شده و آهو ان زیادی در آنجا هستند. شیخ می گوید: «از شیر آن آهوان برای تو شیربرنجی خواهم پخت که در عمرت نخوردهای!» امیر تیمور بعد از این جریان، از شیخ می خواهد که در قبال این احسان، از او چیزی درخواست کند. شیخ می گوید: «من از تو فقط این درخواست را دارم که به تعداد افرادی که در این اتاق جا می گیرند، از اسرا آزاد کنی!» امیر تیمور نگاهی به اتاق کوچک شیخ کرده و می گوید: خواسته کوچکی است. با این حال قبول دارم. اسرا را وارد اتاق می کنند و اتاق پر نمی شود تا سرانجام همه 2000 اسیر آزاد می شوند.