Aç tavuk rüyasında kendini buĝday ambarında sanırmış.

ترجمه: «مرغ گرسنه در رؤیا، انبار غله خواب می‌بینند

مترادف فارسی «شتر  در خواب بیند پنبه دانه// گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه»

Baba oğula bir bağ bağışlamış, oğul babaya bir salkım üzüm vermemiş

ترجمه: «پدر به‌پسرش یک تاکستان هدیه کرد، پسر حتی دانه‌ای انگور به‌پدر نداد»

 مترادف فارسی: «نخل این بستان زبار خویشتن خواهد شکست// هیچ‌کس از زادهٔ خود خیر در دنیا ندید»

Bilmemek ayıp değil öğrenmemek ayıptır.

ترجمه: چیزی را ندانستن عیب نیست، چیزی را نیاموختن عیب است

مترادف فارسی: پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است

Bir ipte iki cambaz oynayamaz.

ترجمه: دو نفر بندباز روی یک طناب نمی‌توانند نمایش دهند.

مترادف فارسی: دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

Bir pire için ev yakılmaz.

ترجمه: به‌خاطر یک شپش نباید خانه را به‌آتش کشید.

مترادف فارسی: برای یک شپش، لحاف را بیرون نمی‌اندازند.

Çabuk parlayan çabuk söner.

ترجمه: روشنایی شدید زود خاموش می‌شود.

مترادف فارسی: تب تند زود عرق می‌کند

Can çıkar, huy çıkmaz.

ترجمه: جان از بدن بیرون می‌رود ولی عادت می‌ماند.

مترادف فارسی: ترک عادت موجب مرض است.

Damlaya damlaya göl olur.

ترجمه: قطره قطره، دریا شود.

مترادف فارسی: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

Dil kılıçtan keskindir.

ترجمه: زبان، تیزتر از شمشیر است.

مترادف فارسی: زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است.

Eşek hoşaftan ne anlar. Suyunu içer, denesi kalır.

ترجمه :خر نداند قدر مربا.

مترادف فارسی: خر چه داند قدرحلوای نبات.

Halep orada ise arsIn buradadIr.

ترجمه: اگر حلب دور است، آرشین این‌جاست.

مترادف فارسی: اگر یزد دور است، گز نزدیک است.

İğneyi kendine, çuvaldızı ele batır.

ترجمه: یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگری.

مترادف فارسی: اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران.

Isıracak köpek dişini göstermez.

ترجمه: سگ‌هایی که می‌خواهند گاز بگیرند، دندانشان را نشان نمی‌دهند.

مترادف فارسی:سگی که واق واق می‌کند گاز نمی‌گیرد.

Kefenin cebi yoktur.

ترجمه: کفن جیب ندارد.

مترادف فارسی: کفن جیب ندارد.

Kendi düşen ağlamaz.

ترجمه: هرکه به‌تقصیر خویش برزمین افتد، نباید گریه کند.

مترادف فارسی: خودافتاده نگرید.

Öfkeyle kalkan zararla oturur.

ترجمه: کسی که با غضب بلند شود، با ضرر می‌نشیند.

مترادف فارسی: غضب اولش دیوانگی است و آخرش پشیمانی.

Rüzgar eken fırtına biçer

ترجمه: آن‌کسی که باد می‌کارد، طوفان خواهد دروید.

مترادف فارسی: هرکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد.

Tatlı söz yılanı deliğinden çıkarır.

ترجمه: یک جمله دلنشین، مار را از سوراخش بیرون می‌آورد.

مترادف فارسی: زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد.

Üzüme yetişemeyen tilki, üzüme ekşi dermiş.

ترجمه روباه :دستش به‌انگور نرسید، گفت ترش است.

مترادف فارسی: شغال پوزش به‌انگور نرسید، گفت ترش است.

Vakitsiz öten horozun başını keserler.

ترجمه: خروسی را که بی‌موقع بخواند سر می‌برند.

مترادف فارسیخروسی :را که بی‌موقع اذان گوید باید سر برید.

Yenilen pehlivan, güreşe doymaz.

ترجمه: پهلوان بازنده. از کشتی‌گرفتن خسته نمی‌شود.

Zaman sana uymazsa, sen zamana uy.          

ترجمه: اگر زمانه، مناسب حالت رفتار نکرد، تو خود را با او هماهنگ کن.

                 مترادف فارسی: زمانه باتو نسازد، تو با زمانه بساز /*

چهارشنبه 10 آذر 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,