ما کدو را قاباق / خاک رو توپراق میگوییم
خشکسالی را اگر قوراق / زمهریر را سازاق میگوییم
شاخۀ درختان را بوداق / سنبل گندم را باشاق میگوییم
وصلۀ لباس کهنه را یاماق / پیرهن کلفت را قازاق میگوییم
هر وسیلۀ پرواز را اوچاق / هر وثیقۀ ممنوع را قاچاق میگوییم
داس قوسی شکل را اگر اوراق / قوس رنگین کمان را قوشاق میگوییم
برمسافت های دور اوزاق / دورتر اگر باشد ایراق میگوییم
عضو پایۀ بدن را آیاق / عضو توی بدن را دالاق میگوییم
گلاب به رویت تهوع را قوساق / هرچه ممنوع شود اگر یاساق میگوییم
اندکی قبل را بیر آز اؤنجه / قبل تر را ولی بایاق میگوییم
کلاف و نخ توپی را یوماق / چاشنی غذا را سوماق میگوییم
آغوش گرم و صمیمی را قوجاق / خود گرما را سیجاق میگوییم
نام و نشان کردن کسی را آداق / آزمودنش را ولی سیناق میگوییم
درک و فهم آدمی را قاناق / کاسۀ غذا را چاناق میگوییم
کودک و بچه را گاهی اوشاق / چوبدستی را ولی چوماق میگوییم
خر بارکش را ائششک و اولاق / زین و چرم اسب را یاراق میگوییم
تکیه گاه و حامی را دایاق / روش و سبک و راه را سایاق میگوییم
کلاه-خود و سرپوش را پاپاق / شانۀ موی سر را داراق میگوییم
تخت خواب شبانه را یاتاق / روشنی بخش شب را چیراق میگوییم
گوشه و جای دنج را بوجاق / گوشه و کنار چیزی را قیراق میگوییم
ایستگاه نقلیات را دوراق / پرس و جوی نشانی را سوراق میگوییم
لب و لوچۀ انسان را دوداق / گوش شنوایش را ولی قولاق میگوییم
شخص بسیار ابله و گیج را مایماق / کنجکاوی را ماراق میگوییم
درب و درپوش ظرف را قاپاق / آتش زیر آن را اوجاق میگوییم
شیر مرد دلیر را قوچاق / چاقوی تیز را پیچاق میگوییم
خانه های کوچک سرا را اوتاق / بخش انباریش را قالاق میگوییم
تله و دام ترکی را دوزاق / میهمان خانه را قوناق میگوییم
برگ درخت را یاپراق / پرچم کشور را بایراق میگوییم
یاشاسین منیم گوجلو آنا دیلیم