در میان تپه زارهای مخملین آذربایجان در خاک فرش زردار مغان، افسانه پرشوری بوقوع پیوست که سالیان درازی به شکل فولکوریک سینه به سینه آذربایجانیان نقل گشته است. سارا (سارای) دختر پرشور و شرری بود با مژه هایی بلند و شوخ و نگاههایی نافذ و جذاب. وی با تکیه بر نیروی بزرگ عشق خویش تدبیر شجاعانه ای اندیشید که همین اراده اش، او را در میان افسانه های حیرت آمیز تاریخ آذربایجان قرار داد.


آنگاه که کوزه به دوش از راه باریکه ای به سوی چشمه دهکده پای می گذاشت از بزرگ و کوچک دل هر بیننده ای را به تپش رعد وار می انداخت. با همه این شور و زیبایی او در صبحگاهی عطر آمیز به عصیان دل چوپانی صمیمی از همان اهالی جوابی بس صمیمانه داده بود و از آن پس در قصر آرزوهایش با لباس سپید عروسی خود ، همای سعادت ” خان چوبان ” شده بود.

عشق عریان آنها همچون اسبی سرکش در کناره های رود آرپا در جلگه مغان ، تپه های علف پوش ، باغها و گلها را در می نوردید و به پیش می تاخت. این عشق آتشین و صادق زبانزد همه مردمان روستاهای مغان شده بود.

خان چوبان جوان تنومندی بود با سبیل های با مزه که یک لحظه نیز نی لبکش را زمین نمی گذاشت. وقتی در سایه درختی یا پای چشمه ای می نشست با نی خود سوزناکترین آهنگ ها را می نواخت و در هجران و درد اشتیاق سارا آشکارا می سوخت.

آرتیغین اوخوماخ
پنجشنبه 14 بهمن 1395
بؤلوملر : تورک ادبیاتی ,