حکیم سید ابوالقاسم نباتی. یکی از بزرگترین سخنوران و عارف سرشناس تاریخ ادبیات آذربایجان است که تمامی خصوصیت‌های برجسته‌ی شاعران نامدار آذربایجان از نظامی، عمادالدین نسیمی، مولانا فضولی و واقف را در خود جمع کرده و به عنوان شاعری پرآوازه در میان مردم وجهه‌ای بی‌بدیل یافته است. او در دوران حیات خود، شهرتی بسزا یافته و بیشترین شاعران همعصر وی، به پیروی از نباتی غزلیاتی غرّا سروده و به نظیره‌نویسی بر اشعار او همت گماشته‌اند. تذکره‌نویسان بسیاری نیز در تعریف و تمجید از این شاعر والا مقام قلم فرسایی کرده‌اند.

   نباتی آنچنان شهرتی یافته بود که مورخان و تذکره نویسان در ذکر سنوات تولد و مرگ وی و در دستیابی به اطلاعاتی از شرح حال و ی دچار مشکل نبوده و وفور نسخه‌های خطی دیوانش نیز همه را مست فیض ساخته، فلذا در نظر گویی در مورد اشعار وی کمبودی احساس نکرده‌اند. شیخ آقا بزرگ تهرانی در دایره المعارف گونه‌ی خود به نام "الذریه"، ابوالقاسم نباتی را فرزند سید محترم اشتبینی دانسته که مدتها در بقعه‌ی شیخ شهاب الدین اهری به ریاضت مشغول بوده و تخلص مجنون شاه داشته است. و به تبعیت از مولانا فضولی، دیوان فارسی و ترکی مرتب ساخته و در نهایت به سال 1262 هجری قمری وفات کرده است. [1] بنا به نوشته‌ی شیخ آقا بزرگ تهرانی، دیوان نباتی در سال 1324 قمری در تبریز طبع یافته است که لازم است توضیح داده شود که این دیوان بارها و بارها در تبریز به چاپ رسیده است.

   همه‌ی تذکره نویسان، همین اطلاعات را در مورد حکیم نباتی ذکر کرده‌اند و اختلافی در نقل قول ها مشاهده نمی شود. اما هر نویسنده ای نسبت به شخصیت والای وی و اشعارش از منظری خاص نگریسته و یافته‌های خود را به قلم کشیده است.

بی تردید در بررسی زندگی و خلاقیت شاعر بزرگی چون نباتی، ضروری است نگاهی هر چند گذرا به اوضاع زمان و حوادث تاریخی – سیاسی کشور نیز انداخته شود و موقعیت او را در تاریخ ادبیات سنجید. مورخان و ادیبان آذربایجان در دوره‌ی بین ظهور نادر شاه تا انقلاب مشروطیت، دو دوره‌ی متفاوت را مشخص کرده‌اند. یکی از این دوره‌ها. دوره‌ی نخست با اوج گیری خانات مختلف آذربایجان بویژه در شمال ارس مشخص می‌گردد و شاعر بزرگ این دوران نیز ملا پناه واقف می‌باشد. این دوره با عقد معاهده‌ی ترکمان چای بین دو دولت ایران و روس خاتمه می‌یابد و طبق همین معاهده، شهرهای شمال رود ارس ضمیمه‌ی امپراتوری روس می‌گردد. ابوالقاسم نباتی در همین مقطع تاریخی پا به عرصه می‌نهدو خواست ها و معنویت مردم آذربایجان را در اشعارش بیان می‌دارد. و در حقیقت، جدایی دو بخش آذربایجان بر تمام اشعار او سایه می‌اندازد. هرچند که ابوالقاسم نباتی پیش از آن که بیان کننده‌ی حوادث تاریخی و سیاسی ملتش باشد شاعری عارف پیشه و اندیشه‌ورز است. اما به حوادث تاریخی و سیاسی ملتش بیگانه نیست و در هر صورت منویات و خواستهای مردمش در اشعار او بیان شده است. اوضاع این دوره تا ظهور انقلاب مشروطیت در ایران ادامه می‌یابد و در شمال ارس با تشکیل جمهوری مستقل آذربایجان رقم می‌خورد.

   اگر در راس شاعران دوره‌ی نخست، ملا پناه واقف ایستاده و اکثر شاعران زمان، از او تبعیت کرده و راه و روش او را در پیش گرفته‌اند، شاعران دوره‌ی دوم نیز ابوالقاسم نباتی را مراد و استاد خود دانسته و اکثر شاعران این دوره، همچون عندلیب قره‌چه‌داغی، ذکری اردبیلی، راجی تبریزی، شکوهی مراغه‌ای، حکیم هیدجی، محمد باقر خلخالی، حکیم لعلی ایروانی، حمزه نگاری قره‌باغی، فقیر اردوبادی و سید عظیم شیروانی از پیروان ابوالقاسم نباتی بوده و تحت تاثیر اشعار موزون وی بوده‌اند.

   در این میان حتی شاعرانی که پیش از نباتی فوت کرده‌اند اما حیات و هنر او رادرک کرده‌اند نیز ار تاثیر کلامش بهره برده‌اند که از آن میان می‌توان عندلیب قره‌چه‌داغی را نام برد که هر چند ار نظر سنی بزرگتر از نباتی بوده، اما تحت تاثیر کلام موزون نباتی بوده است و بر بسیاری از غزلیات و قوشماهای او نظیره ساخته است. معاصران وی نیز از حیطه‌ی تاثیر کلامش به دور نبوده‌اند. از آن جمله: شیخ حمزه نگاری با وجود آن که در مرکز علم و ادب زمان – یعنی قره‌باغ می‌زیسته است اما تاثیر کلام نباتی بر اشعار او هویداست و نظیره‌هایش بر اشعار نباتی فراوان. ولی ذکری اردبیلی و عاجز خلخالی نیز از همدوره‌‌های نباتی هستند که از محضر نصرت اردبیلی کسب فیض کرده‌اند و در شاعری، تسلط نباتی را پذیرفته‌اند.

   بی­تردید، پیروی شاعران بزرگی چون سید عظیم شیروانی، ابوالحسن راجی، محمد باقر خلخالی و حکیم هیدجی از ابوالقاسم نباتی، بیانگر برجستگی و توانمندی این شاعر والامقام می‌باشد.

   نباتی شناسی نیز در طول 150 سال اخیر، بسیاری از ادیبان و فرهیختگان ادبی را به خود جلب کرده است و شرح زندگی و بررسی آثار نباتی در تحقیقات و آثار ادیبان بی شماری راه یافته است و هر یک از زاویه ای خاص به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم مدرس تبریزی در اثر گرانقدر "ریحانة الادب"، نباتی را به خطا از شاعران قرن دهم می‌شمارد اما سالمرگ او را سال 1262 هـ . می‌داند. [2]ایشان نباتی را درویش مسلک و صوفی مشرب معرفی می‌نماید.

   "اسرار تبریزی" در اثر "بهجة الشعرا"، ابوالقاسم نباتی را از روسا و بزرگان سلسله‌ی شاه نعمت اللهی معرفی می‌کند و از شرف حضور خود در محضر نباتی سخن رانده و می‌نویسد:"در مدرسه‌ی طالبیه، به شرف حضور آن بزرگوار رسیدم. دست مبارکش را بوسیده، ایستادم. به پایش خوانده و دست بر یرم نهاده، فرمود: انشاء الله پیر کامیل اولاسان! و در واقع هر چه یافتم از پا تا سر، نفس آن جناب است".[3]

   محمد علی تربیت نویسنده‌ی"دانشمندان آذربایجان" ضمن تکرار نوشته‌های پیشینیان، مولانا نباتی را از تتبع برندگان خواجه حافظ شیرازی می‌شمارد.[4] عبداعلی شائق نیز بر مقدمه‌ی دیوان نباتی، نوشته‌ی عالمانه‌ای افزوده و او را از اعاظم شاعران ایران زمین خوانده که صفا و صمیمیت خاصی در شعرش وجود دارد و شعری بی روح در کل دیوان وی به چشم نمی خورد. او، ماهیت غزلیات نباتی را فلسفی دانسته و بیانش را بدور از غم و اندوه بیان کرده است. همو، آفرینش نباتی را ملهم از روح مولانا فضولی، حافظ و مولوی می‌داند. اما او را مقلد هیچ شاعری نمی داند. او معتقد است در بیان غزلیات فلسفی و عرفانی اش به مولانا فضولی نزدیکتر از حافظ و مولوی است.[5] باز هم اضافه می‌کند که نباتی در دوره‌ی اول زندگی به صوفیگری علاقه نشان داده و بعدها در پای بندی نسبت به تشیع، قاطع تر عمل نموده است. او، قصاید. غزلیات فراوان در باره‌ی مولای متقان علی (ع) نوشته است.[6]

   فریدون بیگ کؤچرلی که نخستین تاریخ ادبیات آذربایجان را نوشته است بخش مهمی از اثرش را به زندگی و خلاقیت نباتی اختصاص داده است و از وعظ وی در میان مردم و جماعت سخن رانده است. او، از فصاحت بیان و شیرین زبانی نباتی سخن به میان آورده و در ضمن، به صدو برخی کرامات از طرف وی و ظهور برخی اعمال خارق العاده اشاره می‌کند. کؤچرلی، مقام ابوالقاسم نباتی را در میان مردم آذربایجان همچون شمس تبریزی و مولوی می‌داند و در فصاحت و بلاغت، جایگاه او را در میان مردم آذربایجان همچون مقام حافظ شیرازی در میان مردم پارس زبان معرفی می‌کند.[7]

   بهجت تبریزی، نباتی را زاده‌ی دشتهای مغان می‌شمارد که در نهایت، ساکن روستای اوشتبین شده و این دیار را "دارالامان" نامیده است.[8] فیض الله قاسم زاده، ابوالقاسم نباتی را تنها شاعر بزرگی می‌داند که به قله‌ی مولانا فضولی دست یازیده و شعرش با او پهلو می‌زند. به نوشته‌ی وی، نباتی توانمندی زبان شعری آذربایجان را به حدی ارتقا داده است که از تاثیر شعر فارسی رهانیده و اصول بدیعی شعر آشیقی و زبان محاوره‌ی مردم را به زیبایی تمام به کار گرفته و در توسعه‌ی سادگی شعر ترکی، تاثیر مثبت بجای نهاده است.[9]

   نویسنده‌ی گرانقدر "سخنوران آذربایجان" سال تولد ابوالقاسم نباتی را سال 1191 بیان داشته و نام پدرش را که به سید محترم اوشتبینی معروف گشته بود با نام آقا میر یحیی نام برده است.[10]میر علی منافی نیز در اثر چهار جلدی‌اش به نام "جنوبی آذربایجان ادبیاتی آنتالوژیسی"- جلد سوم، نباتی را عالم به سه زبان فارسی، ترکی و عربی دانسته و آگاه بر ادبیات این حوضه می‌داند. ولی معتقد است که وی، مقلد هیچ شاعر دیگری نبوده و قائم به ذات بوده است.[11]

   ابوالفضل حسینی که خود شاعر بنام آذربایجان است و با تخلص "حسرت" آثار جاودانه ای به یادگار نهاده است به آزادگی و استقلال وجدانی ابوالقاسم نباتی پرداخته و او را پردازشگر هر دو ادبیات – ادبیات کلاسیک و ادبیات شفاهی مرده آذربایجان – نام برده است. [12]در ایران نیز مقالات مختلفی در شناخت آثار و زندگی نباتی نوشته شده و دیوان وی، بارها به چاپ رسیده است. از آن جمله چاپ دیوان وی در تهران و تبریز بارها و بارها انجام گرفته است. کتابخانه‌ی فردوسی تبریز، چاپ این دیوان را همه ساله انجام داده و بدون مقدمه و حتی تصحیح، بارها منتشر ساخته است. تا اینکه دکتر حسین محمدزاده صدیق در سال 1374 در تبریز، کلیات دیوان نباتی را در دو جلد – دیوان فارسی و دیوان ترکی – توسط انتشارات احرار به پایان برد و سپس چاپ دوم این اثر در سال 1386 توسط استاد در انتشارات اختر تجدید شد. اما، آنچه حائز اهمیت است برگزاری کنگره‌ی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد این شاعر بزرگ آذربایجان در اهر بود که ده‌ها مقاله‌ی تحقیقی در این کنگره تقدیم علاقمندان شد که از آن جمله مجلات مختلف آذربایجان و نشریات ترکی زبان به درج این مقالات همت گماشتند که از جمله مجله‌ی"یول" و هفته نامه‌ی"امید زنجان" را می‌توان نام برد. [13]

   دکتر صدیق سالها پیش از چاپ دیوان نباتی، در کتاب ارزشمند خود که به ملا پناه واقف اختصاص داده بود در مورد زندگی و خلاقیت نباتی نیز اطلاعات موثق و ارزشمندی ارائه داده بوده است.[14] اما، فراموش نکنیم که صدها مقاله در نشریات مختلف و کتب گوناگون در باره‌ی ابوالقاسم نباتی نوشته شده است.

شرح زندگی ابوالقاسم نباتی

   سید ابوالقاسم نباتی فرزند سید محترم در سال 1179 ه ش مصادف با 1215 هـ . و 1800 م در روستای اوشتبین به دنیا آمد و با تخلص نباتی، مجنون شاه و خان چوبان، دیوان زیبایی را به یادگار نهاده است که نام او را هم‌ردیف با نام مولانا فضولی معروف و مشهور ساخته است. در حقیقت، نباتی توانسته است همچون فضولی، در دل مردم جای باز کند و اشعارش چنان ذوق ها را برانگیخته است که اکثرا به صورت ترانه درآمده و شکل فولکلوریک یافته است و بر بسیاری از غزلیات و قوشماهایش آهنگهای موسیقی خلق شده است.

   ابوالقاسم، شاهد جنگ های ایران و روس بوده و در بین مردم، داستان خان چوبانی و سارا ساخته شده است که به نحوی اشاره به جدایی شهرهای شمالی آذربایجان از قسمت جنوبی دارد. نباتی، در اشعار خود به وفور به سارا اشاره‌ها کرده و در این داستان‌ها خان چوبان – نامزد سارا- خود اوست.

   نباتی، خان چوبانی و مجنون شاه، هر سه تخلص شعری این حکیم عالیقدر است که در ابیات مختلف بدان اشاره‌ها دارد. از آن جمله می‌گوید:

   محترم اوغلو دئیه‌رلر منه، آدیم مجنون      بیر آدیم خان چوبانی، بیر بوغو بورما- بورما

   نباتی نیز تخلص دیگر شاعر است و بسیاری از ادیبان و محققان، این تخلص را نیز به معنای ذکر و ورد دانسته و معتقدند در مراتب عرفانی است که چنین تخلصی را پذیرفته است. البته، هستند کسانی که معتقدند این تخلص را"صدرالممالک اردبیلی" برای او انتخاب کرده است و این در واقع، لقبی است که او به شاعر ما داده است. [15] قاسم زاده نیز معتقد است که نباتی برگرفته از نبات-گیاه یا نبات شیرینی نیست بلکه از زیبارخی که سوگلی او بوده برگزیده است. [16] این نظر بر اساس شعر زیر گرفته شده است:

       مجنون دئییرلر آدیما، آمما نباتی یام     دائیم ایشیمدی کام آلیرام من نباتدان.

دکتر صدیق نیز معتقدند "نباتی" تخلصی است که بر اساس مقامات عرفانی بدو داده شده است. همان گونه که معشوقه‌اش – گز گز- نیز بر همین اساس نامیده شده است. [17]

   شاعر خود نیز به هر سه تخلص خود اشاره‌ها کرده که در این میان. تخلص خان چوبان در میان مردم از ارزش و احترام خاصی برخوردار است چرا که نام "سارا" نیز در کنار نام خان چوبان به عنوان قهرمانان داستان عشقی –تاریخی و سیاسی مردم آذربایجان ورد زبان‌هاست. داستان سارا که ترانه‌ی عامیانه‌ی "آپاردی سئللر سارانی" نیز در 150 سال گذشته نقل مجالس و محافل گشته است اعتبار فرهنگی یافته است و در سیمای این زن نجیب آذربایجانی، سمبلی از صداقت، شجاعت و وابستگی به مردم، مهر خورده است. بند نخست این ترانه‌ی عامیانه چنین است:

   گئدین دئیین خان چوبانا،

   گلمه سین بو ایل موغانا،

   گلسه قالار ناحق قانا،

      آپاردی سئللر سارانی،

      بیر اوجا بویلو بالانی . . .

این داستان در اشعار نباتی نیز بیان شده است. به بیت زیرین توجه کنید:

   بس سارا هایانا گئتدی، هانی قیشقیریق صداسی،

                                             نه گلیب او خان چوبانه، کی بو قیش موغانه گلمز؟

حتی در میان مردم بسیار رایج است که نباتی یا همان خان چوبانی، شاعر هجران و جدایی دو قسمت آذربایجان است و در واقع نیز هجر و جدایی، مهمترین موضوع اشعار نباتی است. اما داستان خان چوبان و سارا چیست؟

   در مورد انتخاب تخلص خان چوبان نیز می‌بایست به مقامات عرفانی وی اشاره کرد. او، در بسیاری از اشعارش به حضرت موسی اشاره می‌کند که شبانی می‌کرده و کلیم الله بوده و خود را تجسد حضرت موسی می‌داند. [18] او، در ابیات فراوانی به موسی اشاره‌ها دارد که از آن جمله :

رود نیله نئجه غرق ائیله مه رم فرعونی        کی گلیب معجزه‌ی موسی عمران الیمه.

***

قورخما دگیل اژدها، بالله عصادیر، عصا       موسی عمران کیمی سن ید بیضایا باخ!

 ***

گئتدیم بیابان گشتینه، ووردوم تجلی دشتینه  ائتدیم تماشا طورده، موسایه من، موسایه من.

***

رب ارنی دیلی‌نین ذکری دینوب موسایه          دشت ایمنده اولوب نور تجلی دلی‌سی.

و باز تخلص مجنون نیز از آوارگی وی در پی مقامات عرفانی قابل تبیین است:

منی عالم‌لره فاش ائیله‌دی اول ثانی لیلا،   منی اول دلبر شیرین سخن مجنون یار ائتمیش.

 ***

جانه اود ووردوم ایزوم پروانه‌لردن کوسموشم، 

                                                      تا کی مجنون اولموشام دیوانه‌لردن کوسموشم.

***

لیلی دئییب چکدیم امان،قان یاش تیکوب ائتدیم فغان،

                                           دوشدوم یئنه مجنون کیمی صحرایه من، صحرایه من.

***

مجنون کیمی عریان و دل آزرده و مجنون،       دلغدلن داغا گزگز گزیرم سنگ­لر ایچره.

و در صدها بیت دیگر. خود را مجنون صفت معرفی می‌کند و به خود لقب مجنون می‌دهد.

   نباتی، اهل سیر و سفر بوده و همواره برای کسب فیوضات علمی و عرفانی دیارها و سرزمین‌ها را زیر پا نهاده و وجب به وجب سرزمین مادری خود را گشته است. او، شهرها و حتی روستاهای آذربایجان را زیر پا نهاده و تبریز، اردبیل، خراسان و بسیاری از شهرهای شمالی ارس مانند سالیان، بردع، را گشته است. اما، روستای مولد وی، اوشتبین، روستایی قدیمی و کهنسال است که در گورستان این روستا، سنگ قبرهای بسیار قدیمی موجود است که از آن جمله می‌توان به سنگ قبر خواجه ملک 843 ه. خواجه هحما 976 ه اشاره کرد و مسلما گورستانی است که بسیاری از بزرگان علم و ادب در آن آرمیده‌اند و نیازمند تحقیقی در خور و شایسته می‌باشد.

اما معشوقه‌ی نباتی، گزگز نامی است که به احتمال زیاد، از گزمک به معنی سیر و سلوک گرفته شده و در غزلیات و قوشماهای فراوان از او نام برده شده است. هنوز معلوم نیست که گزگز، دختری واقعی و معشوقه‌ی نباتی است یا چهره‌ی معنوی و عرفانی!

   اگر در مورد زندگی نباتی، اختلاف اقوال بسیار کم است اما وسعت اندیشه، میدان را برای اختلاف در شناخت اندیشه‌های وی بسیار گسترده است، به طوری که برخی او را از پیروان درجه اول سلسله‌ی نعمت­الهی می‌دانند، برخی دیگر او را از رهبران اهل حق می‌شناسند، عده‌ای علی­اللهی و یا از گوران‌ها می‌دانند، و عده‌ای دیگر شیعی مذهب متعصب از او یاد می‌کنند. بنابراین، در این زمینه نمی‌توان به راحتی نظر داد و یا براحتی از آن گذشت. اشاره­ای کوتاه را ضروری می‌دانیم و نتیجه‌ی اصلی را به‌اندیشمندان و علاقمندان می‌گذاریم.

   می‌دانیم که سید نعمت الله ولی، متولد سال730 ه و متوفی 834 هجری در شهر کرمان بوده است. پدر وی سید عبدالله از عربستان به کرمان آمده و به تحصیل پرداخته است. او، در 24 سالگی به زیارت مکه رفته و 7 سال در پیش شیخ عبدالله شافعی (متوفی 768هـ .) تلمذ نموده و سپس به اردبیل آمده است و دست ارادت به شیخ صدرالدین موسی(704 – 794هـ.) فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی (650 -734هـ.) داده است. سپس سفر خراسان در پیش گرفته و با نوه‌ی دختری "امی حسین هروی"(متوفی718هـ.) ازدواج کرده و در سال 775ه به کرمان باز گشته است. نعمت الله ولی در کرمان به تقریر و تدریس آثار ابن عربی همت گماشته است. او، بیش از صد سال عمر کرده و بیش از صد کتاب و رساله نوشته است و در میان این آثار، دیوان فارسی وی، بسیاری از اندیشه‌های عرفانی و فلسفی ابن عربی بازگو شده و منبع الهام صدها تن از بزرگان علم و ادب ایران زمین گشته است. نعمت الله ولی که به عنوان مفسر باور داشتهای ابن عربی معروف است بعد از مرگش از طرف مریدان وی، به عنوان رهبر طریقت تبلیغ گشته و فرزندش "سید خلیل الله" نیز مسند نشین انتخاب شده است. و بدین وسیله، درویشان نعمت اللهی شکل گرفت و روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده شد. مریدان وی، به دو زبان فارسی و ترکی مضامین عرفانی آفریدند و باورهای خود را گسترش و تبلیغ نمودند. [19]

   200 سال پیش، رهبریت این سلسله، به دست ترکان افتاد و "مجذوب علیشاه کوورنگی همدانی"(متوفی 1238 هـ . ) به مقام قطب رسید. پس از او، "حاج زین العابدین مست علی شاه" مقام قطبی را کسب کرد و پیری شد که مورد التفات ابوالقاسم نباتی نیز بوده ایت. برخی از معتقدان سلسله‌ی نعمت اللهی هم که علاقه به ابوالقاسم نباتی دارند معتقدند که "گزگز" در دیوان نباتی همان "حاج زین العابدین" می‌باشد و چون اهل سیر و سفر و سیاح بوده است نباتی چنین لقبی را بدو داده است.

   از دیگر اقطاب سلسله‌ی نعمت اللهی "صدرالممالک ناصر علیشاه اردبیلی" است که نباتی از او با نام "صدر آفاق" نام برده است. و او، همان کسی است کخ در دربار "محمد شاه قاجار" راه یافته و به مقام صدارت نیز دست یافته است. به شعر زیر توجه کنید:

مست جام صدر آفاقم، قلندر مشربم،

زیب ایران ریا، خطه‌ی تهرانی گؤزلر گؤزلریم.

اما، بعضی دیگر از محققان، نباتی را از سلسله جنبانان اهل حق می‌دانند. اهل حق، پیروان عمادالدین نسیمی و شاه اسماعیل خطایی هستند. اینان خود را اهل حقیقت می‌شمارند و به اسامی مختلفی چون: گوران، علی­اللهی، قیزیل باش، شاملو(= شامانلو) و غیره خوانده می‌شوند.

   شامانچی‌ها که از رهبران ترکان باستانی هستند معتقد بوده‌اند که ذات پروردگار، تجلی‌های مختلفی دارد و برخی از این تجلی‌ها، میئله‌ی سلسله‌های عرفانی گشته و در هر تجلی، به لباسی عیان می‌گردد که در زبان خود بدان "دون" یا لباس می‌نامند. بر اساس همین اعتقاد است که باور دارند ذات انسان به هزار و یک"دون" در می‌آید و باز هم بر همین اساس معتقدند هزار و یکمین دون در دوره‌ی "سلطان سهاک" به پایان رسیده است و دیگر تجلی دیگری نخواهد داشت و اما، ذات پروردگار می‌تواند در وجود برخی از برگزیدگان ظاهر گردد و مدتی در لباس انسان‌ها زندگی کند. [20]

   اما اهل حق در میان آذربایجانیان صاحب کتاب­های آئینی مختلفی هستند و تا امروز 24 شاعر را از آن خود می‌دانند که اشعارشان را کلام می‌نامند و این کلام‌ها در آئین‌های مذهبی آنان خوانده می‌شود. از سرایندگان اصلی کلام­ها می‌توان شاعر نامدار آذربایجان –"بایرک قوشچو اوغلو" را نام برد که دیوان اشعارش با نام "کلاملار" معروف است و در ایران نیز بارها به چاپ رسیده است.[21] این اشعار در میان بسیاری از مردم آذربایجان ورد ربان مردم است و هر چند که چاپ این آثار از تیراژ چند هزار نگذشته است اما، در میان ده‌ها هزار معتقدان این سلسله و طریقت ورد زبان‌هاست.

   البته می‌توان در دیوان نباتی، ابیات فراوانی یافت که اشاره به اعتقادات این سلسله‌‌ی اذربایجانی دارد. این اشاره حتی آن چنان زیاد است که از آن جمله دکتر صدیق بر این باور ند که نباتی به اهل حق بیشتر از نعمت­اللهی نزدیک است اما، نه به نعمت اللهی و نه به اهل حق با صراحت اعتراف نمی‌کند و به روشنی بر زبان نمی‌آورد. [22]

   در حالی که نباتی، عارفی شیعه مذهب است و در هر دو دیوان فارسی و ترکی خود به شیعه صدیق و مخلص بودن خود با صراحت کامل اشاره می‌کند. او چه در دیوان فارسی و چه در دیوان ترکی خود در اشعاری چند از پیامبر و 12 امام نام برده و به ترتیب هر یک را در جایگاه خود مدح می‌نماید.

   عاملی که باعث می شود در مورد اعتقادات عرفانی شاعر به تفحص پرداخت متفاوت بودن زبان شعری شاعر است. زیرا نباتی مقلد هیچ یک از شاعران فارسی گو یا ترکی گوی نیست بلکه خود مبتکر و مبدع زبان شعری خاصی است که مختص هنر خود اوست. از دیگر سو، چهره‌های مذهبی مانند زاهد، شیخ، عابد و. . . مورد خطاب شاعر قرار گرفته و بدانان تاخته است. از دیگر سو، به بیان شاعران بزرگی چون نسیمی، نظامی، فضولی، حافظ، مولوی و دیگران نیز اشاره کرده و با صراحت از آنان به عنوان چهره‌های سمبولیک، شعر سروده است.

   ابوالقاسم نباتی، نسبت به مولوی ارادت خاصی دارد و بیانش ملهم از نحوه‌ی بیان اوست و شاید به جرات توان گفت طنز مولوی در شعر نباتی قوی‌تر و سر راست‌تر نیز شده است. همان گونه که بیان زیبای عمادالدین نسیمی نیز در زبان نباتی زیباتر و عریان‌تر گشته است. از دیگر سو، نظامی به عنوان سراینده‌ی منظومه‌های عاشقانه‌ی خسرو شیرین و یا لیلی و مجنون به دفعات در دیوان نباتی مطرح گشته و اختلاف خود با او را به وضوح بیان کرده است. مولانا فضولی نیز در دیوان شعر نباتی، حتی در بیان و شعر نباتی تجسم واضح تری یافته است و زمینه را طوری فراهم کرده است که بسیاری از محققین و بررسی کنندگان دیوان نباتی، به دنباله روی نباتی از فضولی تاکید کرده‌اند و با این حال، او را مقلد ندانسته‌اند. در دیوان نباتی، شاعران بسیاری از آذربایجان نام برده شده و به احترام از آنان یاد شده است همچون صائب تبریزی، عمادالدین نسیمی، فضولی، نظامی و دیگران. [23]

شعرلر[24]:

 اگر قویسان باخام من بیر نظر اول چشم شهلایه،

گؤزوم چیخسین اگر من بیرد ده باخسام جم مینایا

بیر اؤزگه حاجتیم یوخدور، ولی مشتاق دیدارم،

نولور، باخ بیر نظر بو عاشق مجنون شئیدایا.

شب یلدا دئییب، حسرت چکیب، قان یاش تؤکن زاهد،

دئ:ائششک! کور دئییلسن،باخسان اول زولف چلیپایا.

اگر عارفسن، آنلارسان، نه لازیم کشف حال ائتمک؟

منی بیر گؤزلری جادو سالیب بو شور و غوغایا.

سیزه مندن امانت، ای جاوانلار، من کی ها گئتدیم،

و لاکن سیز، حاییفسیز دوشمه یین بو قانلی سئودایا.

نباتی، چوخ جفا چکدیبن، مورادین اولمادی حاصل،

یئری پیریندن آل همت، یاپیش دامان مولایا!

***

ای کؤنول، ائتمه شور و غوغا هئچ،    چکمه بیهوده رنج سئودا هئچ!

بی وفا عمره اعتبار ائتمه،                اولما آلوده فکره اصلا هئچ!

خاک اولور عاقبت فقیر و غنی،         حاصل مال و مولک دونی، هئچ.

عارف اول، عارف! اولما زاهد خشک!    اختیار ائتمه زهد و تقوا هئچ!

مبتلا اولما نشئه‌ی بنگه،                مئی گلفام و جام مینا هئج.

همت ائت، اول گیلن یقین اهلی،      کفر و دین بحثین ائتمه قطعا هئچ.

ای نباتی، سنینله حقدیر یار،           غم یئمه، عالم اولسا اعدا هئچ!

***

اؤیله مستم بیلمزم کیم مئی نه­دیر، مینا نه­دیر

گل نه­دیر، بلبل نه­دیر، سنبل نه­دیر، حرا نه­دیر؟

اود توتوب جانیم سراسر یاندی، اما بیلمه­دیم

دل نه­دیر، دلبر نه در، بایمدا بو سئودا نه­دیر؟

بیلمه­دیم عمرومده هر ز کفر و ایمان هانسی­دیر

احمد و محمود کیمدیر، عیسی و موسا نه­دیر!

شاهباز اوج وحدت، واحد و حی قدیم

خالق ارض و سما، اول فرد بی همتا نه­دیر؟

صدر ایوان جلالت، شمع بزم کائنات

آفتاب عرش عزت، لافتی الا نه­دیر؟

ترهاتی قوی کنارا، رقصه گل دیوانه وار

گل خرابات ایچره گور بو شور و بو غوغا نه­دیر.

دورد صافی گؤزله­مک وقتی دئییل. ساقی! آمان!

شیشه وئر، پیمانه وئر!ساغر نه­دیر، صهبا نه­دیر؟

دور، گؤزون قوربانی­یم مستانه گل، ریندانه وئر!

چوخ دئمه جمشیددن، اسکندر و دارا نه دیر؟

لوحش الله! کیمدی بیلمم عشق دیوانین یازان،

عاشق و معشوق کیمدیر، وامق و عذرا نه دیر؟

شاهد خلوت نشینین ائتدی روخسارین عیان،

عاشق دیوانه! گل گؤر ظاهر و اخفا نه دیر!

یئتدی عؤمرون آخره، سن بیر نباتی بیلمه دین

کیمدی بو گؤزدن باخان، یادیلده بو گویا نه دیر؟

***

نسبت سنه ای شوخ، زولیخا اولا بیلمز.         بو عشوه ده، بو غمزه ده لیلا اولا بیلمز.

آهوی ختن سندن آلیب طرز نگاهی،         گول برگ لبین تک گول حمرا اولا بیلمز.

ائتمم گؤزونو نرگیز شهلایا برابر،                زولف سیه‌هین تک شب یلدا اولا بیلمز.

جان نقدینه بیر بوسه کرم قیل سنی تاری،  داهی دئمه: ال چک کی بو سئودا اولا بیلمز!

مندن سنه عجز ائیله مک اولسون گئجه گوندوز،

                                                           سندن منه هئی ناز کی: حاشا! اولا بیلمز!

بس کی منی گؤرجک، منه وحشی کیمی باخدین

                                                           ایندی داهی مجنون منه همتا اولا بیلمز.

چون عشقه دوشن عاشق بیچاره نی گؤردوم،   هئچ بیری نباتی کیمی شئیدا اولا بیلمز!

***

جانا اود ووردوم اؤزوم، پروانه‌لردن کوسموشم،

تا کی مجنون اولموشام، دیوانه‌لردن کوسموشم.

بیر غلط سؤزدور کی دئرلر گنج اولور ویرانه ده

گنج یوخ، ویرانه چوخ، ویرانه‌لردن کوسموشم.

حاصلیم اولدو تجرددن ندامت گوشه‌سی،

ایندی اول باش آغریدان افسانه‌لردن کوسموشم.

من ائشیتدیم اول گولون مئیخانه‌لردیر منزلی،

اصلی یوخ گؤردوم، گلیب مئیخانه‌لردن کوسموشم.

خانیمانیمدان منی سالدی نباتی در به در،

عقله باخ، مجنون کیمی بیگانه‌لردن کوسموشم.

یکشنبه 21 خرداد 1396
بؤلوملر : تورک اسطوره لری ,