تحولاتی که حکومت ملی در آزربایجان ایجاد به دو دسته تقسیم می گردیدند. دسته اول فیزیکی و قابل لمس بوده و دسته بعدی غیر فیزیکی و یا فرهنگی و سیاسی بودند. حکومت مرکزی ایران بعد از شکست دولت پیشه وری و یارانش، بر حذف تمامی دست آوردهای غیر فیزیکی فرقه ملی اهتمام نمود. یکی از بزرگترین دست آوردها و یا از دیدگاه حکومت شاهنشاهی، گناهان حکومت ملی رسمیت دادن به زبان ترکی و تدریس آن در مدارس بود. کاری عجیب که این حکومت تنها در ظرف چند ماه موفق به انجام آن گردید. به عنوان مثال حکومت ملی در دی ماه 1324 چنین اطلاعیه ای را منتشر نمود:
«برای هرچه نزدیکتر کردن ملتمان به نهاد دولتی و درک صحیح نیازهای عامه به طریق مستقیم و همچنین به منظور هموار سازی راههای رشد و شکوفایی زبان و فرهنگ ملی، دولت ملی آزربایجان در جلسه ۱۶ دی ماه (۱۳۲٤) خود موارد زیر را به تصویب رساند؛
١- زبان آزربایجانی [ترکی] از امروز به عنوان زبان رسمی دولتی در آزربایجان اعلام می شود. باید بیانیه ها، ابلاغیه ها و آگهی های دولتی، همچنین فرمانهای خطاب به یگانهای نیروهای مسلح و لایحه های قانونی، فقط و فقط به زبان آزربایجانی [ترکی] نوشته شوند.
٢- همه ادارات (اعم از دولتی، ملی و شرکتهای بازرگانی و صنفی) موظف هستند مکاتبات و مکتوبات خود را به زبان آزربایجانی [ترکی] بنویسند. اسناد و مدارکی که به زبانی غیر از زبان آزربایجانی [ترکی] نوشته شوند، دارای اعتبار رسمی و قانونی نخواهند بود.
٣- جریان محاکمات قضایی باید به زبان آزربایجانی برگزار شود و برای کسانی که زبان آزربایجانی [ترکی] نمی دانند، باید مترجم گرفته شود
٤- باید همه تابلوهای سر درب ادارات دولتی، موسسات دولتی و ملی و مراکز بازرگانی به زبان آزربایجانی [ترکی] نوشته شوند.
٥- گردهمایی های رسمی، سخنرانیها و مذاکرات باید به زبان آزربایجانی [ترکی] برگزار شود.
٦- کسانی که در ادارات و موسسات عمومی و دولتی آزربایجان مشغول بکار هستند و زبان آزربایجانی [ترکی] نمی دانند، موظفند خواندن، نوشتن و سخن گفتن به زبان آذربایجانی [ترکی] را یاد بگیرند.
٧- وزارت فرهنگ برای آشنا کردن کسانی که در ادارات کار می کنند و زبان آزربایجانی [ترکی] را نمی دانند، کلاسهایی در جنب محل کار آنها در سطح بزرگسالان تاسیس کند. باید روزانه یک ساعت از مدت کار افرادی که در این کلاسها شرکت می کنند، کاسته شود.
٨- ملتهای دیگر که در آذربایجان زندگی می کنند، می توانند به زبان مادری خود مکالمه و مکاتبه کنند، با این حال آنها نیز باید آگهی های رسمی خود را به دو زبان – در کنار زبان مادری، به زبان آذربایجانی [ترکی] – به عنوان زبان رسمی و دولتی منتشر کنند.
٩- اقلیتهای ملی مقیم یا تابع آذربایجان ضمن تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی، موظفند زبان آزربایجانی [ترکی] را هم به عنوان زبان رسمی بیاموزند.
هنوز بسیارند افراد زنده در تبریز و سایر نقاط آزربایجان که آنروز را به خاطر می آورند. در اینجا به اظهارات چند تن از شاهدان عینی اشاره می گردد:
١-واقعیت این است که حتی انبوه اسناد مکتوب، در برابر آنچه در ٢٦ آذر ١٣٢٥ در میدان ساعت تبریز روی داد گنگ و نارسا مینماید. در آن روز دانشآموزان دبستانی به صف کشانده شدند تا کتاب درسی «آنادیلی» (زبان مادری) را «زنده باد شاه» گویان در آتش اندازند. آن جشن کتابسوزان ساعتها و روزها ادامه یافت و کتابهایی در آن سوختند که جز ادبیات شفاهی آزربایجان و چند اشعار کودکانه چیزی در آنها یافت نمیشد. شاید هدف از آن آتشسوزی که اندکی بعد انبوه کتابهای غیر درسی را نیز در کام خود کشید، رفع موانع و هموار کردن راه برای ایجاد فرهنگ عمومی بود که سنگ زیربنای آن در فرهنگستان اول گذاشته شده بود. (پاسخ به یک مقاله . فرقهی دموکرات آزربایجان و داوری یکجانبه ایواز طه)
٢-زبان ترکی به عنوان زبان پرشمارترین قوم ممالک محروسه از دایرهی این یکسانسازی که با جشن کتابسوزان آذر ١٣٢٥ (دسامبر ١٩٤٦) به اوج رسید، بیرون نماند. در نتیجه، محمد فضولی و دیگر شاعران کلاسیک آذربایجانی در گسترهی وسیعی از قزوین تا مغان، و از اورمیه تا همدان به «غریبی در وطن» مبدل شدند. (بیگانهای در وطن. جستاری دربارهی غیبت محمد فضولی از ادبیات معاصر آزربایجان. ایواز طه)
٣- آنچه که بر حرمان ترکان آزربایجان در قبال کشتارهای سیاه روز ٢١ اذرماه افزوده است تخریب دانشگاه تبریز و همچنین به آتش کشیده شدن صدها هزار جلد کتاب در رشته های مختلف به زبان ترکی آذربایجانی در شهرهای گوناگون آزربایجان به ویژه تبریز است. این کتابسوزان شرم آور و بی سابقه در جهان، در روز ٢٦ آذرماه طی مراسمی دردناک در چندین میدان و خصوصا میدان دانشسرا ی این شهر انجام شد. بطوریکه شاهدان عینی می گویند دانش آموزان را مجبور می کردند تا جهت کسب اجازه برای ادامه تحصیل، کتابهایی را که به زبان مادریشان نوشته شده است در آتش بیفکنند! این اقدام طبق قواعد بین المللی بعنوان جنوساید فرهنگی تلقی می شود. (مقاله از جشن ملی ٢١ آذرماه سال ١٣٢٤ تا ماتم ملی ٢١ آذرماه سال ١٣٢٥(
٤- سوزاندن کتابهای ترکی بعد از سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان در سال ١٩٤٦توسط رژیم پهلوی صورت گرفت. این جنایت، سوزاندن تاریخ و هویت یک ملت از اعمال وحشیانه ساسانیان در آذربایجان هم بدتر بود. نمایندگان دولت مرکزی به دستور تهران کتابهای درسی مدارس را جمع کردند و آتش زدند. در آن زمان هیچ دولت و سازمانی به این کشتار و کتابسوزی اعتراضی نکرد حتی سازمانهای فرهنگی جهان هم ساکت ماندند. مردم آزربایجان که از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند میسوختند و جز ساختن چاره ای نداشتند. (تاریخ زبان و لهجه های ترکی، دکتر جواد هئیت(
5- من خود بیشتر کتاب هائی را که در آن دوره چاپ شده بود مطالعه کرده ام، حتی سرود ملی فرقه را که در مدارس خوانده می شد، ولی اثری از ادعاهای رژیم پهلوی مبنی بر کمونیستی بودن آنها پیدا نکردم. در آن دوران کسی نه از چپ و نه از راست به این کتاب سوزی ها اعتراضی نکرد! من به هنگام برگزاری کنفرانس صلح پاریس در پاریس دانشجو بودم و در آنجا بود که شاعر پرآوازه آزربایجان شمالی صمد وورغون در کنفرانس صلح پاریس شعر معروف خود یاندیریلان کیتابلار ( کتاب های سوزانده شده) را در اعتراض به آن کتاب سوزی ها در کنفرانس خواند و صدای اعتراض مردم آزربایجان را به این بی حرمتی نسبت به زبان و فرهنگ و هویت آنان به گوش جهانیان رسانید. (گفتگو با دکتر جواد هیئت(
رضا براهنی نیز که به تایید دوست و دشمن از ستارگان ادب کشور محسوب می گردد، متولد 1314 در تبریز بوده و در جریان کتابسوزی موصوف دانش آموز بوده است. وی نیز ز خاطرات خود در آنروز می گوید که چگونه به صف ایستاده و مجبور شدند تا کتاب های ترکی را در آتش بسوزانند. وی در این باره می گوید که مجبور شدیم تا زبان خود را بسوزانیم.
در آن زمان و در شرایطی که هیچ دولت و سازمان و شخصیتی، به این کشتار و کتابسوزی اعتراضی نکردند و حتی سازمانهای فرهنگی نیز در مقابل آن ساکت ماندند؛ صمد وورغون (١٩٥٦-١٩٠٦) از شعرای جمهوری سوسیالیستی آزربایجان در سال ١٣٢٦ سکوت را شکسته و منظومه ای با عنوان یاندیریلان کیتابلار در باره این جنایت ضدبشری سرود. او در شعر خود که آن را در کنگره صلح جهانی پاریس – ١٩٥٢ ضمن نطقی خواند، دولت ایران را افشاء کرده و اعتراض خود را چنین بیان میکند:
جلاد! سنین قالاق قالاق یاندیردیغین کیتابلار
مین کمالین شؤهرتیدیر، مین اوره یین آرزیسى،
بیز کؤچه ریک بو دونیادان، اونلار قالیر یادیگار.
هر ورقه نقش اولونموش نئچه اینسان دویغوسو
مین کمالین شؤهرتىدیر، مین اوره یین آرزیسى،
یاندیردیغین او کیتابلار آلوولانیر، یاخشى باخ!
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته،
شاعیرلرین نجیب روحو مزاریندان قالخاراق
او آلوولار شؤعله چکیب شفق سالیر ظولمته
آلقیش دئییر عئشقى بؤیوک، بیر قهرمان میللته…..
جلاد کتابهایی که تل تل میسوزانی
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است.
ما از این دنیا کوچ میکنیم و آنها یادگار میمانند
در هر ورقش چه احساسهای انسانی نقش بسته است
شهرت هزار کمال و آرزوی هزار دل است
کتابهایی که میسوزانی شعله میکشند، درست نگاه کن!
شعله ها تاریکی را روشن میسازد
ارواح نجیب شعرا از قبرها برمیخیزند
و به ملت قهرمانی که عشق بزرگی دارد آفرین میگویند
شعله ها تاریکی را روشن میسازد…