نمونه‌ای شعر:

منده سیغار ایکی جهان من بو جهانه سیغمازام

گوهر لامکان منم کون و مکانه سیغمازام
(هر چند دو جهان در وجود من گنجیده، من در این دنیا جای نمگیرم
من گوهر لامکان هستم که به کائنات و مکانها نمی‌گنجم)
بیت بالا نمونه بارزی از سبک عرفانی نسیمی و عقاید حروفیه‌است. در این بیت شاعر به دنیای مادی و متقابل آن یعنی جهان معنوی اشاره می‌کند و اینکه انسان حاصل از اتحاد این دو جهان است. بنابر این انسان از لحاظ روحانی از همان عنصر روحانی پروردگار خویش مایه دارد. لغت لامکان در اصطلاح عرفاً معنی خدای را دارد. بنا به اعتقادات نسیمی هرچند انسان قادر به درک پروردگار نیست ولی بایستی در شناخت او کوشش نماید. او شناخت نسبی را از طریق خودشناسی ممکن می‌داند.
در سال ۱۴۱۷ میلادی و در شهر شام بر سر پایبندی به عقایدش زنده زنده پوست بدنش کنده شده و سپس بدن مبارک این شاعر و فیلسوف آذربایجان تکه تکه شده تا درس عبرتی برای شاگردان و همفکرانش شود.
نسیمی بعد از آشنایی با نعیمی تبریزی در سال 1386 میلادی به مکتب حروفیه و فلسفه ی وحدت ذات (فلسفه ی وحدت ذات اختلاف در نظر عرفان میان عارفان بزرگ است) روی آورد. بعد از آن به نسیمی تخلص کرد و تمامی اشعار بعد از آن با تخلص نسیمی سرود.
در سال 1394 فضل الله نعیمی به دست فرزند تیمور خان، میرانشاه کشته شد.بعد از مرگ نعیمی،نسیمی به وصیت وی، آزربایجان را به قصد ترکیه ترک کرد. سپس ترکیه را به قصد حلب سوریه ترک کرد به خاطر اشعار فلسفی و پیچیده ی نسیمی، بسیاری از حاکمان و روحانیان با وی به دشمنی برخاستند. و وی را مرتد از دین اسلام خواندند. از طرفی به خاطر حمایت از مردم مظلوم ، دشمن درجه ی یک فرزند تیمور خان گشت. و همچنین به خاطر اشعار ی که در ستایش اهل بیت بود، اهل تسنن نیز با وی به دشمنی برخاستند. به همین خاطر وی دشمن مشترک غارتگران مغول، روحانی نماهای شیعه و تند رو های سنی گشت. به همین سبب بعد از حبس و شکنجه های فراوان در زندان حلب سوریه به طرز وحشتناکی زندگی را بدرود گفت
شهادت نسیمی:
در مورد مرگ وی نوشته اند که:
یکی از شاگردان جوان نسیمی در میدان حلب شعری از نسیمی می خواند
سربازان حلب که به دنبال نسیمی بودند، بعد ازشنیدن شعر جوان را دستگیر و وی را تحویل حکومت می دهند و در هنگام به دار آویختن جوان ، نسیمی خود را معرفی کرده و جوان را آزاد می کنند. دادگاهی تشریفاتی بر علیه نسیمی تشکیل می شود. ولی از آنجایی که بزرگ مردی نسیمی بر همگان معلوم بود همگی از دادن رأی مرگ بر علیه نسیمی امتنا می ورزند.الا یک نفر به نام شهاب الدین بن هلال، دشمن خونین شیعیان، به تنهایی مسؤلیت اعدام نسیمی را به عهده می گیرد.وی نسیمی را به اتهام انا الحق گویی خارج از دین می خواند.و وی را مرتد و نجس می خواند.تا جایی که حکم قطع عضو تماس گیرنده با نسیمی را صادر می کند.در هنگام اجرای حکم دادگاه(زنده زنده پوست نسیمی را می کنند و دست و پاهایش را قطع می کنند) خون زیادی از شاعر می رود و یکی از زاهدان به طعنه می گوید: “تو که آنقدر اناالحق می گویی پس نباید از مرگ هراسی داشته باشی! پس چرا این گونه از ترس رخت زرد شده.
نسیمی بالفور جواب می دهد:
آندم که اجل موکل مرد شود
آهم چو دم سحر گهی سرد شود
خورشید که پر دل تر از آن چیزی نیست
در وقت فرو شدن رخش زرد شود
از قضا به هنگام پوست کندن شاعر، قطره ای از خون وی به انگشت حکم دهنده که در محل اجرای حکم حاظر بود، می چکد. مردم که به دنبال چنین فرصتی برای رسوایی بن هلال می گشتند. همگی خواستار قصع انگشت حکم دهنده می شوند. ولی وی با بی شرمی می گوید:
من این سخن را به عنوان مثال زدم.
نسیمی با آن حال دگرگون می گوید:
زاهیدین بیر بارماغین کئسسن دؤنر حقدن گئچر
گؤر بو میسکین عاشیقی سرپا سویارلار،آغلاماز!
ترجمه:
زاهد از بهر یک انگشت ز حق روی گردانید
پوست گیرند ز عاشق بنگر باکم نیست
و بدین ترتیب نسیمی در سال 1417 میلادی به شهادت رسید. آرامگاه او هم اکنون در حلب زیارتگاه زائران است. بر روی سنگ مزار او چنین نوشته اند:
یؤزؤلدؤن دؤنمدون مردانلیگدن
خدایه بیله دیر حب صمیمی
کثافدن چیخیب اولدون به حقه
گلستان الهی نین نسیمی
ترجمه:
بریده بریده شدی و از مردانگی روی بر نگرداندی
خدایا این چنین است عاشق بودن
از دنیای کثیف بیرون شدی و به سوی حق شدی
نسیم گلستان الهی
نسیمی به سه زبان عربی،فارسی و ترکی آثار گرانبهایی به جای گذاشت. متأسفانه دیوان عربی وی گم شد. (احتمالاً به دلیل اشعاری در مدح اهل بیت(ع)، این دیوان پس از مرگ وی در همان زمان ها از بین رفته است (دیوان فارسی وی نیز ناقص است. دیوان کامل ترکی وی برای اولین بار به تصحیح پروفسور صدیق در سال جاری به چاپ رسید.با همه ی ستمی که در طول زندگانی بر وی شد. شعری با مضمون شکایت در آثار وی نمی توان یافت. تمامی اشاعر او در تبلیغ فلسفه ی وحدت ذات،حروفیه (حروفیه مکتبی است که مؤسس آن نعیمی بود. که خود اختلاف در فلسفه و عرفان است) و عرفان است

منده سیغار ایکی جاهان، من بو جاهانه سیغمازام،
گؤوهری لامکان منم، کؤونو مکانه سیغمازام.
عرشله فرش و کافو نون منده بولوندو جومله چون،
کس سؤزونو و ابسم اول، شرح و بیانه سیغمازام.
کؤونو مکاندیر آیتیم، ذاتی دورور بیدایتیم،
سن بو نیشانلا بیل منی، بیل کی، نیشانه سیغمازام.
کیمسه گومانه ظن ایله اولمادی حق ایله بیلیش،
حققی بیلن بیلیر کی، من ظنّو گومانه سیغمازام.
صورته باخ و معنینی صورت ایچینده تانی کیم،
جیسم ایله جان منم ولی، جیسم ایله جانه سیغمازام.
هم صدفم، هم اینجییم، حشرو صیرات ادینجییم،
بونجا قوماش و رخت ایله من بو دوکانه سیغمازام.
گنجی-نیهان منم من اوش، عئینی-عیان منم، من اوش،
گؤوهری-کان منم من اوش، بحروو کانه سیغمازام.
گرچی موحیطی-اعظمم، آدیم آدامدیر، آدمم،
دار ایله کونفکان منم، من بو مکانه سیغمازام.
جان ایله هم جاهان منم، دهریله هم زامان منم،
گؤر بو لطیفئیی کی من، دهرو زمانه سیغمازام.
نجوم ایله فلک منم، وهی ایله هم ملک منم،
چک دیلینی و ابسم اول من بو لیسانه سیغمازام.
زرره منم، گونش منم، چار ایله پنجو شئش منم،
صورتی گؤر بیان ایله، چونکی بیانه سیغمازام.
ذات ایلیم صیفات ایله، قدر ایلیم برات ایله،
گولشکرم نبات ایله، بسطه دهانه سیغمازام.
نار منم، شجر منم، عرشه چیخان هجر منم،
گؤر بو اودون زبانه سین، من بو زبانه سیغمازام.
شمس منم، قمر منم، شهد منم، شکر منم،
روحی-روان باغیشلارام، روحی-روانه سیغمازام.
گرچی بو گون نسیمیم، هاشیمیم، قورئیشیم،
بوندان اولودور آیتیم، آیت و شأنه سیغمازام

دوشنبه 22 آذر 1395
بؤلوملر : قالارگی سوزلر ,