در لغتنامه دهخدا هم در ماده «سلطان محمود غزنوی» چنین آمده است: «… سلطان محمود که اولین پادشاه مستقبل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی است به دلیری و بیباکی و کثرت فتوحات و شکوه دربار در تاریخ اسلام بسیار مشهور شده مخصوصاً غزوات او در هند و غنایمی که از آنجا آورده و اجتماع علما و شعرا در دستگاه و اشعار و کتبی که به نام او ترتیب یافته, نام او را در اکناف و اطراف عالم معروف کرده است… از علمای دستگاه محمودی هیچکسی جلیلالقدرتر و بزرگوارتر از ابوریحان بیرونی نیست…».
ویل دورانت در مورد حکومت بابریان هند هم میگوید:
«بابر بنیان گذار سلسلة تیموریان هند مردی بود به تمامی همچون اسکندر, دلیر و افسون کننده, هم از اعقاب تیمور بود و هم از اعقاب چنگیز, تمام کاردانی این دو را . . . به ارث برده بود. . . دهلی را تصرف کرد, و در آنجا بزرگترین و خیرخواهترین سلسله بیگانه را که بر هند حکومت کردند بنا نهاد. از چهار سال صلح و آرامش برخوردار شد, شعرهای عالی سرود, خاطرات خود را نوشت؛ و در چهل و هفت سالگی چشم از جهان فرو بست, حال آنکه در عمل و تجربه به اندازه یک قرن عمر کرده بود.».[34][
اکبرشاه نیز از سلسلة تیموریان هند پادشاهی کاردان و فرزانه بود که بر هندوستان حکومت میکرد, ویل دورانت دربارة او نیز میگوید: «. . . اینها سرآغازهای . . . کار مردی بود که مقدور بود از فرزانهترین و بافرهنگترین همه شاهانی باشد که تاریخ تاکنون شناخته است. . . امپراتور [اکبرشاه] قانونگذار, مجری, و قاضی بود؛ او در مقام دیوان عالی ساعتها وقتش را صرف شنیدن حرفهای دادخواهان مهم میکرد. بنا بر قانون او, ازدواج در صغرسن [کوچکی], و ساتی اجباری ممنوع, و ازدواج مجدد بیوگان مجاز شد. رسم بردگی اسیران و کشتار حیوانات را برای قربانی بر انداخت و به همه ادیان آزادی داد؛ راه صاحبان استعداد, با هر عقیده یا نژادی, را باز کرد و رسم سرگزیت را بر چید و آن جزیهای بود که حکام افغان از هندوانی که به دین خود مانده بودند میستادند. . . ».[35]
رنه گروسه نیز در مورد ترکان میگوید:
«باید تکرار کنم که اگر بر روی این جنبه از تاریخ قدیم ترکان تکیه میشود, برای تذکر این نکته است که روح ترکان با چه سهولتی میتواند با ادیان بزرگ جهان که از معنویت برخوردارند خود را سازگار سازد و این خصلت تا چه اندازه با تمدن همراه است. . . . خصوصیت دوم اقوام ترک استعداد فرماندهی یا, به عبارتی صحیحتر, سازماندهی است. یعنی سازمان دادن به اجتماع اقوامی که غالباً از نژادهای مختلف هستند. باید توجه داشت که این خصوصیت وجه مشترک ترکان با رومیان است ابرهارد اخیراً توجه ما را به مساعی خاندان ترک توپا (۳۹۸-۵۵۷) در فراهم آوردن وحدت و ثبات در چین شمالی و کوشش مشابهی که به وسیلة ترکان شاتو (۹۰۷-۹۳۶) صورت گرفت جلب کرده است. در غرب آسیا (منظور فلات پامیر است) سلسلههای ترک به اقدام مشابهی دست زدند. ترکان غزنوی (۹۶۲-۱۱۸۶) نیز به ترکیب تاریخی افغانستان کنونی شکل بخشیدند.
سلجوقیان کبیر (۱۰۳۷-۱۱۵۷) برای نخستین بار پس از حملة اعراب موجبات وحدت شاهنشاهی ایران را فراهم آوردند. . . . در هند نیز سلاطین گورکانی مستقر در دهلی بودند. اینها مظهر نظام و انضباط که خوی ترکها است, بشمار میآمدند و از زمان بروی کار آمدن این نوادههای تیمور (۱۵۲۶-۱۷۰۷) بود که موجبات وحدت هند و ایجاد امپراتوری در این کشور فراهم گردید. . . ترکها مردمانی مثبت اندیش و از هر گونه رجزخوانی و خیالبافی به دور بودند. . . ».[36]
رنه گروسه گرچه در کتاب «امپراطوری صحرانوردان» به صورت جانبدارانه از غرب و تمدن غربی و چین, و ارائه تصویر مبهم و متضاد از امپراتوری ترکان به تحریر تاریخ میپردازد ولی ناگزیر به ابراز حقایق میشود:
«همانطوریکه مساعدت و معاضدت فرانکها از رم متمدن برای ایستادگی در برابر«ژرمانیسم» ساکسونها و «نورمانها» عاملی مؤثر برای پایداری رم بود همانطور نیز فرهنگ چین پشتیبان و نگاهبانی بهتر از همین «توپا» ها در قرن پنجم برای بقای خود نمیتوانست بیابد. اسلام غرب و ایرانی نیز سرداری وفادارتر از سلطان سنجر غیور و شجاع برای ادامة حیات خود نمیتوانست پیدا کند. همین ترک و مغولها. . . هستند که اقدامات شاهنشاهان سابق یا فعالیتهای «پسران آسمان»[37]
را تکمیل میکنند هیچ یک از خسروها یا خلیفهها نتوانستند بر تخت سلطنت ملل یونانی و مسیحی بنشینند و داخل کلیسای ایا صوفیا (سوفی مقدس) بشوند ولی جانشینان پیشبینی نشده آنها من جمله پادشاه عثمانی در قرن پانزدهم کار نکردة آنها را انجام داد و مورد کمال تمجید و تحسین دنیای اسلام قرار گرفت.».[38][
رنهگروسه در جای دیگر در مورد خصوصیات چنگیزخان مغول هم نظری این چنین دارد:
«. . . چنگیزخان واجد خصائل حمیده و صفات شریف و نجیبی بوده و علیرغم نویسندگان مسلمان که او را «ملعون» قلمداد میکنند وی را در عالم مدیریت حیثیت و مقامی رفیع است. یکی از خصوصیات اخلاقی و خصائل ذاتی او انزجار مفرط او است از خیانت. خدمتگزارانی که برای جلب عطوف و مساعدت او به ارباب و ولی نعمتهای خود خیانت میکردند به حکم چنگیزخان به قتل میرسیدند. برخلاف, مکرر دیده شده که کسانی را که تا آخرین مراحل نسبت به ارباب خود وفادار بوده و علیه چنگیزخان با کمال پایداری جنگیدهاند پس از فتح به خدمت پذیرفته و از وفاداری آنها تقدیر نموده است. . . لباس چنگیز که از پوست حیوانات بوده و ملل را قلع و قمع مینموده است با یک عظمت جبلی و بزرگواری طبیعی و نزاکتی کمنظیر رفتار نموده که گویی او نوگل باغ نجابت بوده است. خودچینیان از این حسن رفتار او دچار تعجب میشدهاند. او نجیبزاده بود از خاندان اصیل با روحی شاهانه که ابداً از ترقی و تعالی سرسامآور خود سرمست غرور و تکبّر نمیشد. چنگیزخان که رأی رزینی در سیاست داشت میخواست از تجارب دول متمدن استفاده کند و به همین سبب مشاورین و رایزنانی در دستگاه خود داخل کرد. . . «مارکوپولو» مینویسد: «او مُرد و مرگ او ضایعهای عظیم بود زیرا وی مردی بود فرزانه و محتاط.».[39]
رشیدالدین فضلاله مورخ مشهور دورة مغول «۷۱۶- ۶۴۵ هـ ق» (۱۲۴۷-۱۳۱۸ میلادی) نیز در کتاب تاریخی «جامعالتواریخ» دربارة پندها و نصایح چنگیزخان از زبان وی مینویسد:
«… چون مرد از شراب و طراسون مست شود, همچون نابینا شود, که چیزی نتواند دید و کر گردد. چون او را خوانند, نشنود. و گنگ گردد, چون با او سخن گویند, جواب نتواند گفت, و مرد چون مست شود, مانند کسی بود که در حالت مرگ باشد. اگر خواهد که راست بنشیند نتواند, همچنانکه کسی که او را زخم بر سر زده باشند, مدهوش و متحیر مانده باشد. و در شرابخواره عقل و هنر نباشد و خلق و سیرت نیکو هم نباشد. کارهای بد میکند. میکشد و میزند… و پادشاه (که) بر شراب و طراسون حریص باشد, کارهای بزرگ و یوسونهای عظیم را جیدا میشی نتواند کرد و مرد کشکبو که بر خوردن شراب حریص باشد, بلای عظیم به وی رسد…».[40]
رشیدالدین فضلاله در مورد سلطان دیگر مغول هم گوید:
«حق جل و علا سایة سلطنت پناه پادشاه جهان, شهنشاه زمین و زمان, خدایگان خواقین ایران و توران, مظهر فیض و فیض رحمان, مظهر شعار اسلام و ایمان, دارای دین پرور و جمشید دادگستر, محیی مراسم جهانداری, معلای اعلام کامگاری, باسط بساط معدلت, فیاض بحار رحمت, مالک ممالکت فرمانروایی, وارث سریر چنگیزخانی, سایه اله, ناصر دین الله تا انقراض جهان و انقضای زمان بر سر کافة انام پاینده و مستدام دارد و یرحمالله عبداً قال آمینا.».[41]
در فرهنگ دهخدا نیز در ماده چنگیز دربارة خصوصیات چنگیزخان چنین آمده است:
چنگیز: «… اهمیت و اخلاق چنگیز؛ چنگیزخان مردی کاردان و لایق بود, پایدار و خونسرد بود و از غرور و نخوت پرهیز داشت». عدل چنان بود که در تمام لشگرگاه هیچکس را امکان آن نبود که تازیانه افتاده از راه برگرفتی جز مالک آن را و دروغ و دزدی را در میان لشکر او کس نشان ندادی و هر عورت که در تمام خراسان و زمین عجم بگرفتندی اگر او را شوهر بودی هیچ آفریده بدو تعلّق نکردی… دروغ امکان نبودی که هیچکس بگوید و این معنی روشن است (طبقات ناصری صص ۳۷۵- ۳۷۴».).
ترکان قبل از اینکه امپراتوری سلجوقی از چین تا اروپا را به دست بگیرند بخاطر لیاقت و کاردانیشان عملاً حکومت خلفای عرب را اداره میکردند. در حقیقت خلفا تنها نام خود را بر حکومت داشتند, ولی اداره آن در دست ترکان بود!
«… خلیفه که از سلطه و نفوذ ایرانیان بیم داشت, چون حمایت و دوستی عرب را از دست داده بود سعی میکرد, نیروی ترکان را تکیهگاه خویش سازد… از اواخر دورة معتصم دربار خلافت یکسره به دست ترکان افتاده بود با اینهمه تا معتصم زنده بود… از او فرمانبرداری میکردند اما پس از او دیگر از هیچ خلیفهای اطاعت نمیکردند. آنها در بغداد بر خلیفه چیره بودند… نفوذ ترکان مخصوصاً پس از کشته شدن متوکل توسعه بیشتری یافت. پس از قتل متوکل ترکان به قول مؤلف الفخری بر ملک استیلا یافته بودند. و خلیفه در دست آنها چون اسیری بود که اگر میخواستند میکشتند و اگر میخواستند میبخشودند. نوشتهاند «که چون معتز بر سریر خلافت نشست کسانش منجّمان بیاوردند و گفتند بنگرید تا او چه مدت خواهد زیست و چه مدت بر سریر خلافت خواهد ماند. یکی از ظرافا در مجلس حاضر بود گفت من از اینها بهتر میدانم. گفتند تو میگویی چند سال میزید و چند سال حکم میراند: گفت تا هر وقت که ترکان بخواهند. هر که در مجلس بود از این جواب بخندید».[42]
بر خلاف ادعای ناسیونالیستهای افراطی و پانآریائیستها, پادشاهان ترک علاوه بر سیاستمدار و کشوردار بودن, خود را به سلاح علم نیز مجهز میکردند.
امیر تیمور که جهانگشایی او بر کسی پوشیده نیست قرآن را نه تنها از حفظ میخواند, هنگام فتح شیراز در مسابقهای که با حافظ شیرازی شاعر معروف, در قرائت قران داشت و خود او این مسابقه را ترتیب داده بود در خواندن آیهها و سورههای قران از آخر به اول بصورت حفظ که حافظ قادر به خواندن آن نبود برنده این مسابقه میشود !
«گفتم ای مرد شیرین سخن, نیکو سخن گفتی و جوابی بمن دادی که مرا متقاعد کرد؛ آیا راست است که تو قران را از حفظ داری؟ حافظ جواب داد بلی ای امیر. گفتم آیات سورة عرفات را از انتهای سوره شروع کن و آیه به آیه بخوان. حافظ گفت ای امیر, آیا میگویی که آیات را از انتهای سوره شروع کنم و به طرف مبدأ بروم؟ گفتم اگر تو حافظ قرآن باشی میتوانی آیات را از انتها شروع کنی. حافظ اظهار عجز کرد و من گفتم اکنون تو مرا امتحان کن و هریک از سورههای قرآن را که انتخاب میکنی بگو تا من آیات را از منتها به طرف مبدأ بخوانم حافظ گفت ای امیر من این جسارت را نمیکنم که مردی چون تو را مورد آزمایش قرار بدهم. گفتم خود من به تو اجازه میدهم که مرا مورد آزمایش قرار بدهی. حافظ سورة «بقره» را انتخاب کرد و من آیات سوره را از منتها به طرف مبدأ خواندم و پس از خواندن هفت آیه, حافظ و سایر عرفا زبان به تحسین گشودند و حافظ گفت ای امیر, من اذعان میکنم که در قبال دانشمندی چون تو خود را حافظ قرآن نمیدانم. . . من میل داشتم که عارفان شیراز را بیشتر ببینم و با آنها صحبت کنم و از آنچه میگویند لذت ببرم ولی به من خبر رسید که «اتابک افراسیاب بن یوسف شاه» سلطان لرستان, هنگام عبور دستههایی از سواران من, از آنها باج خواسته و چون آنها حاضر نشدهاند باج بدهند تمام آنها را که یکصد و پنجاه تن بودند به قتل رسانیده است. بعد از شنیدن آن واقعه, به هر یک از عارفان که در خانه من حضور یافته بودند هزار دینار زر عطا کردم و به «شیخ حسین بن قربت» که هزار دینار دریافت کرده بود پانصد دینار دیگر دادم و سلطنت پارس را به پسرم (میرانشاه) وا گذاشتم. . .».[43]
الغ بیگ فرزند شاهرخ میرزا و نوة امیر تیمور که در سال ۱۳۹۳ میلادی در سلطانیه زنجان به دنیا آمده بود و رصدخانه معروف سمرقند را ساخت, فرمولهای سینوس و تانژانت را در ریاضی نوشته است. وی که از ریاضی دانان برجسته قرون وسطی و دانشمندان علم هیأت (فضاشناسی) به شمار میرود در سمرقند که در عین حال خود او فرماندارش بود یک دانشکده علوم ریاضی تأسیس کرده بود و شصت دانشمند علوم ریاضی را برای تدریس در آن و کار در رصدخانه دعوت کرده بود. الغ بیگ که پایتخت پدرش شهر هرات خراسان بود (امروز این شهر از شهرهای افغانستان به شمار میرود), تنها یک پنجم از اوقات خود را صرف امور دولتی میکرد و بقیه را در تحقیقات علمی و مطالعات تاریخی میگذراند.[۴۴]
دولتشاه سمرقندی در تذکره الشعرا (تألیف ۸۹۲ هـ ق) دربارة این سلطان عالم و ریاضیدان آورده است:
«.. . . . اما سلطان مغفور سعید الغ بیگ گورکان سقی الله برهانه پادشاه عالم و عادل و قاهر و صاحب همت بوده و در علم نجوم مرتبه عالی و در معانی موی میشکافت. درجه عالمان به عهد او به ذرورة اعلی بوده و فضلا را به دور او مراتب عظمی, در علم هندسه دقایق نما و در مسائل هیئت مجسطی گشا بود و فضلا و حکما متفقاند که به روزگار اسلام بلکه از عهد ذوالقرنین تا این دم پادشاهی به حکمت و علم مثل میرزا الغ بیگ گورکان بر مستقر سلطنت قرار نیافته. در علوم ریاضی وقوف تمام داشت, چنانکه رصد ستارگان بست به اتفاق حکمای عهد خود چون مفخرالحکماء العلما قاضی زاده رومی و مولانا غیاثالدین جمشید و آن هر دو بزرگوار فاضل آن کار به اتمام نارسانیده و رتبت و قدر آن مدرسة عالی نشان نمیدهند و الیوم در آن مدرسة عالی زیاده از صد نفر طالب علم متوطن و موظفاند. . . ».[45]
نمایی از رصدخانه اُلُغ بیگ در کنار شهر سمرقند
( به علت حجم زیاد ،تصویر رصدخانه حذف شده است )
مجموعه تاریخی ریگستان درمرکز شهر سمرقند،مدرسه اُلُغ بیگ در سمت چپ تصویر دیده میشود . ( به علت حجم زیاد ، تصویر حذف شده است )
در لغتنامة علامة دهخدا در مادة «الغ بیگ» چنین آمده است: «الغ بیک: (نوه تیمور) پسر شاهرخ از احفاد تیمور لنگ بود. وی با اقتدار و تبحر خویش در علوم و فنون مخصوصاً در علم هیأت شهرت یافت و از نظر وسعت معلومات یکی از اعاظم حکمای اسلام گردید. زیجی به غایت مقبول موسوم به «زیجاُلغی» و آثار فنی دگر به وجود آورد و رصدخانه بزرگی در سمرقند ساخت و کپرنیک کمی بعد از او ظهور کرد و پایة علم هیات جدید را بر اساس حرکت کره ارض نهاد. از این رو الغ بیک را خاتم هیأت قدیم و اختر شناسان اسلام باید دانست… مدت عمرش ۵۶ سال بود. این پادشاه ایام حیات را به مطالعه و خدمت به علوم و فنون بسر برد.
محضرش همیشه مجمع ادباء و محفل علما و دانشمندان عصر بود. و بعضی از اشخاص بصیر را برای تحقیقات فنی تا چین اعزام نمود. زیج او در سال ۱۶۶۵. م. در شهر آکسفورد از انگلستان طبع و نشر شد و به اکثر زبانهای اروپایی ترجمه گردید… سرپرسی سایکس در تاریخ ایران «ترجمه فخر داعی گیلانی ج ۲ ص ۱۹۶) چنین آرد؛ الغ بیک پیش از اینکه به جای پدر قرار گیرد مدت ۳۸ سال در سمرقند حکمرانی داشته است و این دوره مشعشع و فرخندهای برای این کشور که مکرر دستخوش غارت و خرابی گردیده محسوب میشود. تشویق از صاحبان هنر و ترویج از علم و دانش که خود دوستدار واقعی آن بود نامش را به عنوان مؤلف جداول معروف نجومی, منها درجه صحیح و مکمل, که آن از شرق به غرب رسیده برای همیشه باقی نگهداشته است. این کتاب به وسیله ژان گریوس از اهالی صقلیه (سیسیل) و پروفسور هیأت و نجوم در اکسفورد در لاتین انتشار یافته و بعد هم تجدید چاپ شده است. به علاوه الغبیک کسی است که ایران, تقویمی را که در آنجا تا امروز رایج و مورد استفاده است مدیون اوست. در این تقویم مبداء تاریخ سیچقان ئیل نام دارد و دوایر دوازده سالهای هستند که هر سال آن به نام حیوانی خوانده شده است».
پس از امیر تیمور, شاهرخ ادارة سمرقند و تمامی ماوراءالنهر را به پسر خود الغ بیگ (نوة تیمور) سپرد و خود در هرات حکومت میکرد. الغ بیگ زیر نظر «سارای خاتون» همسر تیمور از تربیت خوبی برخوردار شد و چهل سال بر سرزمینی وسیع فرمان راند. مادرش گوهرشاد در ترمیم خرابیها کوشید و چندین مدرسه و مسجد از جمله مسجد گوهرشاد مشهد را ساخت.
برادر الغبیگ, بایسنقر در کتاب دوستی و تشویق و حمایت اهل علم و هنر شهرتی فوقالعاده یافت. در چنین محیط خانوادگی مساعدی, الغ بیگ نیز با شوق به آبادانی و ترویج علم و تحقیق پرورده شد. او هم چون امیر تیمور سیاست تقویت و تکامل سمرقند را در پیش گرفت. الغ بیگ پشتیبان دانش و هنر بود و خود به فعالیتهای نجومی میپرداخت.[۴۶]
بیشتر شعرا, نویسندگان و مورخین معتبر از شجاعت, مهارت و کیاست, عدالت و خصائل نیک ترکان یاد کردهاند. دربارة آشنایی با قسمتی از خصوصیات جوانمردانه ترکان, بد نیست به «نبرد ملازگرد» سلطان آلبارسلان سلجوقی با امپراتور بیزانس «رومانوس» که نبردی سرنوشت ساز و بسیار مهم در تاریخ است نظری بیفکنیم:
«فتوحات آلب ارسلان در مرکز آناتولی, خطوط ارتباطی دولت بیزانس را که از توروس و کلیکیه به شهرهای انطاکیه و الرها و ملطیه در شمال سوریه و دیاربکر میرسید تهدید میکرد لذا امپراتور رومانوس در راس سپاهی عظیم (تعداد آنرا از ۲۰۰ هزار تا یک میلیون نوشتهاند) که از ملل مختلف تحت تابعیت امپراتوری تشکیل میشدند (مانند فرانکها, روسها, خزرها, پچنکها, اغزها, قبچاقها, تعدادی یونانی و ارمنی, نرمانیها, اسلاوها, کاپادوکیهها, فریکیهها, گرجستانیها) عازم حمله به مرزهای ایران سلجوقی گردید. این اولین جنگ بزرگ ترکان سلجوقی با سپاه انبوه بیزانس بود که در بهار سال ۴۶۳ قمری, ۱۰۷۱ میلادی روی داد.
آلب ارسلان در برابر این سپاه عظیم غافلگیر شد چه نفرات و زمان کافی جهت رویارویی با آنها را نداشت. امپراتور [بیزانس] به در خواست مهلت و صلح آلب ارسلان جواب مثبت نداد لذا پادشاه سلجوقی چاره را در جنگ دید و با تعداد کم سپاهیانش آماده جنگ نابرابر گردید.
. . . . [آلب ارسلان] کفن پوشیده با فروتنی به مسجد جامع تبریز رفت و از مردم کمک خواست و سخت بگریست مردم نیز گریستند و تعدادی به وی ملحق گشتند اما باز شماره سپاهیانش افزون بر پانزده هزار نفر نشد و البته اکثریت آنان از مردم آذربایجان بودند, روزی که تلاقی طرفین به وقوع میپیوست از طرف القائم خلیفه عباسی دعایی که قبلاً آماده و به تمام نقاط ایران فرستاده شده بود در منابر خوانده شد. (ساخت دولت در ایران, غلامرضا انصافپور, ص ۵۵۸) بین سپاهیان امپراتوری [بیزانس], با توجه به تعداد کثیر و ملیتهای مختلف, هماهنگی و صمیمیت نبود حتی عدهای از جنگ ابا داشتند. اما در برابر, آلبارسلان نقشة ماهرانهای طرح نمود. او سپاه را به چهار قسمت کرد, دو قسمت مأموریت داشتند در اطراف تپههای میدان نبرد در ملازگرد پنهان شده منتظر بمانند. شاخة سوم در جای مناسبی قرار گرفته و وظیفه داشت با نیروی احتیاط دشمن مقابله نموده و عقب جبهه را حفظ نماید. قسمت عمده سپاه به ریاست آلبارسلان مأمور مقابله با عمده قوای روم بودند. امپراتور[بیزانس] که نیروی دشمن را کم یافته بود برای این که آنها را در کام سپاه افزون خود فرو برد, با تمام اردو پیش تاخت و بدون حساب تاکتیک آلبارسلان, سواره نظام سلجوقی را که کمکم شروع به عقبنشینی نموده بودند تعقیب نمود.
هدف ایرانیان [سپاهیان سلجوقی] که دور نمودن امپراتور از مرکز اردوگاه روم بود تحقق یافت. دو قسمت از سواره نظام سلجوقی که در اطراف تپهها مخفی شده بودند چون دشمن را در تیررس دیدند حملة تهاجمی را آغاز کردند. ضرباتی که از پشت و جلو به سپاه امپراتور وارد آمد رومانوس را متوجه موقعیت وخیم کرد و برای اینکه از انهدام سپاه و محاصره گاز انبری دشمن جلوگیری شود فرمان عقبنشینی صادر نمود. اما قشون روم (با توجه به تفرقه موجود در آن) چنان نظم را گسیخته بود که سعی امپراتور عبث به نظر میرسید. تنها امیدی که رومیان داشتند کمک فوری از جانب نیروی احتیاط بود اما فرمانده نیروی احتیاط ترجیح داد بدون فوت وقت از محل نبرد عقبنشینی نماید.
«گرد و غبار ناشی از تاخت و تاز سواران مانع از دید جنگجویان میشد و نیز انبوهی رومیان باعث گردید که آنها اشتباهاً همدیگر را بکشند و جمع کثیری به این ترتیب از پا در آمدند. در گرما گرم جنگ نیز یکی از سربازان سلجوقی فردی از رومیان را اسیر ساخت و قصد کشتنش نمود امّا اسیر که امپراتور بود خود را شناساند و به سرعت او را نزد آلبارسلان بردند». (تاریخ ایران از ماد تا پهلوی, حبیباله شاملویی ص ۳۷۱).
خبر اسارت امپراتور, توان ادامة جنگ را از سپاهیان متشتت رومی به کلی بر گرفت و آنان روبه گریز نهادند. احتمالاً سرداران متعدد سپاه رومی نیز بعد از شنیدن خبر اسارت امپراتور, قبل از اینکه تمام نیروهای تحت امرشان از بین بروند به سرعت عقبنشینی و ترک میدان جنگ نمودند تا زود خود را به روم رسانده و سعی در جانشینی امپراتور یا رسیدن به سایر مقامات عالی نمایند. شب نشده خبر انهدام اردوی روم توسط جارچیان اعلام گردید. «در صحبتی که آلبارسلان با رومانوس نمود از او پرسید, اگر او پیروز شده بود با آلبارسلان چه میکرد؟ امپراتور جواب داد دستور میدادم ترا برهنه کنند و آنقدر شلاق بزنند تا جان سپاری, و در جواب این سئوال که خیال میکنی چه رفتاری با تو انجام خواهد شد جواب داد جز مرگ به چیزی نمیاندیشد. سلطان سلجوقی بزرگواری و بلند همتی فوقالعادهای نشان داد و رومانوس را به شرط فدیه آزاد ساخت.» (تاریخ ایران, سرپرسی سایکس, ترجمه فخر داعی گیلانی ح. ص ۴۵).
از دیگر شروط, پرداخت سالانه ۳۶۰ هزار سکه طلا به عنوان خراج و آزادی تمام اسرای مسلمان در روم شرقی و اجازه ساختن دو مسجد در قسطنطنیه و واگذاری ملازگرد, الرها, النطاکیه و منبج به سلطان سلجوقی بود که همگی مورد موافقت رومانوس قرار گرفت.».[47]