رحیم رئیس ­نیا موّرخ معاصر در مورد کلمة «آذری» که در تاریخ آمده است نظری این چنین دارد:

«در آثار دیگر نیز هنگام صحبت از هر چیز اعم از زبان, قوم, . . . و کالای منسوب به آذربایجان الفاظی چون اذری, آذری, اذربی و اذربیجی به کار رفته است. به عنوان مثال در موردی- مربوط به زندگی ابوبکر در نخستین سالهای هجری- از صوف الاذربی (پشم آذری) سخن رفته.»[1]

همانطوریکه گذشت, در کتاب «نامه دانشوران» که در زمان ناصرالدین شاه نوشته شده نیز «الاذریه» یا «اذربیجیه» به معنای «لغت ترکان» آمده است.

«سمعانی- در گذشته در سال ۵۶۲- هـ . در مجمع الانساب خود, ضمن داستانی به زبان یا یکی از زبانهای رایج در آذربایجان در سدة ۵- هـ . اشاره کرده و آن را الاذریه یا اذربیجیه نامیده است.

این داستان که در جاهای دیگر نیز نقل گردیده توسط مؤلفان نامة دانشوران, در شرح حال ابوالعلای معری, بدین صورت به فارسی در آمده است:

«در زمانی که در معره اقامت داشت, از سرعت انتقال و از قدرت ضبط وی نوادر و حکایاتی آورده­اند. چنانکه خطیب ابو زکریای تبریزی که در تلامذة اوست, گوید: روزی در مسجد معره در مجلس افاداتش حاضر بودم و مدت دو سال بود که از یاران دیار خود دیاری ندیده, پیوسته ورود قاصد و نیل مقصود را منتظر بودم. ناگاه مردی که با من هم سامان و همسایه بود, در رسید. زیاده مسرور شدم, از مسرت و ابتهاجم بپرسید گفتم: مرا با این جوان در بلد و سامان مشارکت است و در منازل و بیوت مجاورت. گفت: هان برخیز تا از یار و دیار خود نشانی یابی و از کار روزگار خویش به وی بازگویی. گفتم: مرا افادات سعادت قرین زیاده از آن حظ دهد که دیدن یک نفر از اهل سامان خود. لاجرم افاضات به انجام نرسد, با وی سخن آغاز نکنم. ابوالعلاء گفت: در این مکان به انتظار نشسته, برنخیزم تا باز گردی و هر مسئله که ناتمام مانده باز گویم. نزد آن جوان رفتم, سئوالها کردم, جواب­ها شنیدم و باز گشتم. از من بپرسید که این سخنان از چه زبان بود؟ گفتم این خود لغت ترکان است. گفت: اگر چه معانی را نیافتم ولی الفاظ را ضبط کردم و بی­کمابیش با لهجتی نیکو ادا کرد. آن قدرت ضبظ و سرعت حافظه مرا زیاد حیرت دست داد.»[2]

«ناگفته نماند که پیش از مؤلفان نامة دانشوران و لسترنج [مستشرق انگلیسی] میرزا کاظم بیک خاورشناس آذربایجانی که در سال ۱۸۰۲ م. در رشت به دنیا آمده و در سال ۱۸۷۰ م. در پترسبورگ در گذشته, در کتاب خود به نام دستور عمومی زبان ترکی- تاتاری که در سال ۱۲۵۵ هـ . / ۱۸۳۹ م. به زبان روسی در غازان به چاپ رسیده, آذری را به معنی ترکی به کار برده بود.»[3]

رحیم رئیس­ نیا می­گوید: «پیش از انتشار رسالة او [کسروی] در حرف الف انسیکلوپد­ی اسلامی, آذری را به مفهوم ترکی آذربایجان آورده بوده­ اند, در حالی که پس از انتشار آن در حرف تاء در گفتگو از تبریز, آذری به معنی یکی از گویشهای ایرانی [غیرترکی] به کار رفته است.»[4]

البتّه رحیم رئیس­ نیا دربارة متن گفتگوی ابوالعلا و خطیب تبریزی, نظری متفاوت از هم معنی بودن «الاذریه» یا «الاذربیجیه» با «لغات­ ترکان» یا «ترکی» دارد, لذا می­نویسد:

«اما از متن گفتگوی ابوالعلا و خطیب­ تبریزی چنین بر می­آید که اگر گفتگو بین آن دو به زبان ترکی یا فارسی می­بوده, نیازی به این سئوال که «این سخنان از چه زبان بود؟» نبوده است. زیرا که زبان ترکی و فارسی در سدة ۵ هـ . در خاورمیانه و نزدیک, از زبانهای رایج بوده و به احتمال قوی گوش آدمی مانند ابوالعلا با این زبان­ها آشنایی داشته است, اما بر عکس, زبان آذری یک زبان محلی و برای اندیشمند بزرگ عرب ناآشنا بوده است.»[5]

به نظر می­آید مورخ معاصر رحیم رئیس­ نیا توجه کمتری به نوشته­ های افرادی چون اولیاء چلبی سیاح نامدار ترک دارد که در قرن یازدهم هجری (۱۰۵۰ هـ) در طول چند سالی که در تبریز بوده جزئیات زیادی را از شهر تبریز, از مدارس بزرگسالان و کودکان گرفته تا زندگی روزمره مردم بیان کرده است. اولیاء چلبی در عین حالی که خود ترک زبان و از اهالی آناتولی بوده و آشنایی کامل به زبان ترکی داشته است وقتی از زبان مردم تبریز صحبت به میان می­آورد می­گوید: «. . .  مردم با لهجة بخصوص صحبت می­کنند.[۶]» و جملاتی را از این لهجة بخصوص ! مانند «هله تانیمه­ میشم»[7] (هنوز نشناخته­ ام) می­آورد که نشاندهندة آن است که این لهجة بخصوص همان زبان ترکی آذربایجانی است که اکنون هم در این شهر و منطقه جاری است!

با اینکه اولیاء چلبی خود ترک بوده و به زبان ترکی هم آشنایی کامل داشته است ولی در کتاب خود زبان مردم تبریز را «لهجة بخصوص» می­گوید, حال آنکه با آوردن نمونه­ هایی از این باصطلاح لهجه, معلوم می­شود این جملات, ترکی آذربایجانی است و علت اینکه اولیاء آنرا «لهجه مخصوص» می­نامد احتمالاً بخاطر فرق اندکی است که بین ترکی آناتولی و ترکی آذربایجانی بوده است.

حال با مقایسه گفتار اولیاء چلبی که در قرن یازدهم هجری و ششصد سال بعد از ابوالعلای معری به تبریز سفر کرده است و قطعاً در این زمان زبان ترکی بسیار گسترده­ تر از قرن پنجم هجری در مناطق خاورمیانه بوده ولی اولیاء چلبی آنرا لهجة بخصوص نامیده است؛ طبعاً ابولعلا معری در قرن ۵ هـ . کمتر از اولیاء چلبی با زبان ترکی و جملات آن آشنا بوده, بخصوص اینکه زبان ترکی­ ایکه در آذربایجان صحبت می­شده با زبانی که کتاب «دیوان لغات­الترک» محمودکاشغری در قرن ۵ هـ ق نوشته شده فرق­های اساسی داشته است و احتمال آشنایی ابوالعلا با زبان ترکی, بخصوص ترکی آذربایجانی به مراتب کمتر از اولیاء چلبی بوده است و پرسیدن ابوالعلا معری از شاگردش خطیب تبریزی که «این سخنان از چه زبان بود؟» بسیار طبیعی می­نماید.  ……………………………………………………………

    در کتاب «تاریخ مسعودی»  (نوشتة مسعود میرزا ظل السلطان) پسر ارشد ناصرالدین شاه, (اننشارات یساولی سال  1362 ه ش / ص ۴ ) در شرح طایفه قاجار و ترکان چنین آمده است:

«طایفه قاجار از تراکمه نجیب ترک هستند. . . . جمعی از مورخین بر آنند؛ وقتی فیروز ابن یزدجرد ابن بهرام گور, به خوشنواز, سلطان هیاطله که قوم هیاطل که مرکب از جمعی ترکان بودند که اصل آنها را هم برخی از خیوه می­دانند در کنار جیحون از بدخشان تا مرو سکنا داشتند, بلخ و بخارا نیز در تصرف آنها بود. . . سی هزار هیاطله به تقویت فیروز به ایران آمدند, بعضی مانده برخی مراجعت کردند و جمع کثیری نیز ماندند؛ و این مطلب در عهد قباد پدر انوشیروان بود که به هیاطله پناهنده شده بود مجدداً روی داد باز قومی از هیاطله به ایران آمدند.

فاضل تحریر اعتماد السلطنه محمدحسن خان که مترجم تاریخ اشکانیان است او را سلیقه و عقیده این است که تمام اتراک ایران بخصوص قاجاریه از بقیته­ السنیف اشکانیان ایرانند و سلطنت اشکانیان و محاربات آنها با جمهوری رومی در بطون تواریخ نوشته است. . .

وقتی چغری بیگ ابن میکائیل ابن سلجوق از لشکر سلطان محمود غزنوی به قونیه خاک روم فرار کرد گروهی همزبان و هم قیافه خود از قوم ترکمان در آن حدود دید به میان آنها در آمده سالها در پناه ایشان زیست چون در عهد سلطان محمود غزنوی نه سلاجقه خروج کرده بودند نه چنگیزخان, که بگوئیم این ترکمان که در خاک روم بودند از آنانند. پس اثبات می­کند این مسئله که قبل از خروج سلجوقیان قومی از طایفة نجیب ترک در حدود دیاربکر و البستان از طوایف نجیب ترکمان بوده­اند, حالا بقیه هیاطله که در عهد قباد آمده­اند یا بقیه اشکانیان که پیش از قباد بوده­اند اثبات این دو مسئله خالی از اشکال نیست, خوب است بگذریم و به همین مسئله قناعت کنیم که قبل از خروج سلجوقیان و هجوم مغولان در حدود حلب و دیاربکر جنسی از اتراک وجود داشتند چنانچه صدمات به صلاح الدین ایّوب و خدمات به مجاهدین سلیب [صلیب] از این قوم نجیب رسیده در کامل التواریخ و احسن التواریخ مفصلاً نوشته­اند.»[8]   

دکتر جواد هیئت جراح, تورکولوژیست, مدیر مجلة «وارلیق» و مؤلف کتابهای بسیار از جمله کتاب با ارزش«تاریخ  زبان و لهجه­ های ترکی» در مورد زبان ترکی مردم آذربایجان چنین نظر می­دهد:

«در بررسی کتب زبان و لغت در طول تاریخ هزارساله اخیر حقیقت زیر روشن می­شود:

باستثنای لغت سنگلاخ تمام فرهنگهایی که در ایران نوشته شده «فارسی- ترکی» است, یعنی برای تعلیم فارسی به ترکها نوشته شده است. . . . مراتب فوق و شاهد تاریخی و عینی فراوان دیگر نشان می­دهد که در طول تاریخ هزارسالة ایران هرگز سیاست تشویق و ترغیب یا تعلیم و تحمیل زبان ترکی به مردم در کار نبوده بلکه جریان جدی و قوی و تقریباً مداوم برای اشاعه و نفوذ فارسی در میان مردم ترک زبان وجود داشته . . . بنابراین زبان فعلی مردم ترک زبان ایران بخصوص در آذربایجان, زبان طبیعی مردمی است که اجداشان قرنهای متوالی در این سرزمین زندگی کرده و به آن عشق ورزیده­اند. . . برای آنکه زبانی به مردم تحمیل شود, لازم است [آن زبان] زبان رسمی دولت بوده و تحت برنامه و طرحهای مشخص کوتاه و درازمدت با استفاده از تمام امکانات و وسائل ارتباط جمعی به مدت طولانی همة مردم را با زبان دولتی آشنا و تعلیم دهند و از هر گونه ارتباط و ابراز وجود با زبان محلی جلوگیری شود چنین زبانی باید . . . پشتوانه­ ای مانند دین مردم و یا ایدئولوژی قوی حاکم و همه­ پسند داشته باشد. . . در دوران باصطلاح تحمیل زبان ترکی . . . هنوز ترکی آذری به شکل زبان واحد شکل یافته امروزی در نیامده بود, بعلاوه هیچوقت زبان رسمی دولت نبوده و از امکانات ناقص و ابتدایی آنروزی دولتها هم برای اشاعة ترکی و تعلیم و تحمیل به مردم استفاده نشده است, بعلاوه وسائل و امکانات آنروزی برای پیاده کردن چنین برنامة فرهنگی سنگین ناکافی بوده است. ضمناً در بررسی زبان مردم شهرها و دهات و ایلات ایران و خصوصاً آذربایجان می­بینیم نسبت لغات فارسی و عربی, یعنی لغات دخیل در شهرها و مراکز دولتی و فرهنگی بیشتر, و هر چه به داخل دهات و ایلات برویم در زبان و شیوه­ های مردم, لغات دخیل غیر ترکی کمتر و به عبارت دیگر زبان آنها خالص­تر است. . . ».[9]

با توجه به واقعیتهای بیان شده بالا اگر زبان ترکی را تحمیلی فرض کنیم, باید زبان مردم شهرهای آذربایجان که باصطلاح در معرض بیشتر تحمیلات بوده­ اند باید بیشتر از زبان روستاها و دهات با کلمات و لغات ترکی خالص بیان می­شد, و زبان  روستائیان, آغشتگی بیشتری با کلمات فارسی و یا باصطلاح پهلوی می­داشت. در حالیکه قضیه کاملاً بر عکس است و روستائیان با کلمات خالص و اصیل بیشتر ترکی, منظورشان را بیان می­کنند و این, نشاندهنده بومی بودن زبان ترکی در آذربایجان و دیگر نقاط ترک ایران می­باشد!

آنچه از تاریخ بر می­آید در هیچ دورانی از حاکمیت امپراتوری ترکان بر ایران, بخصوص از هزارسال به این طرف, زبان ترکی بر مردم غیر ترک تحمیل نگردیده, بلکه زبان دری که خاستگاه اصلی آن شمال شرقی افغانستان و مناطق تاجیکستان است[۱۰] نه شیراز و اصفهان, و این زبان را امروز فارسی می­نامند به وسیله پادشاهان ترک نه تنها بر هم وطنان فارس ما که در آن موقع زبان پهلوی داشتند تحمیل شد بلکه بر خود ترکان نیز تحمیل گردید!

با این حال زبان ترکی چون زبان التصاقی و موزون با ریشه ثابت بود از میدان به در نرفت ولی زبان پهلوی پارسیان که جزء زبانهای تحلیلی و دارای ریشه متغیّر بود و در هر منطقه­ ای از ایران به شیوه متفاوت صحبت می­شد تحت تأثیر زبان وارداتی دری جا خالی کرد و ابتدا در شهرها, بخصوص در شهرهای مرکزی و بزرگ, و سپس در بعضی از روستاهای فارس­ نشین جای خود را به زبان جدید دری داد!

امپراتوران ترک بنا به عادت باقی مانده از زمان سامانیان که قلمرو حکومتشان تاجیکستان و افغانستان امروزی بود به ثناگویان دری صله و هدیه می­دادند و سبب تقویت آن می­شدند !

خود فردوسی به وعده یک دینار طلا برای هر بیت شعر از طرف سلطان محمود غزنوی, شصت هزار بیت شاهنامه سرود که مورد پسند سلطان محمود واقع نشد و سلطان غزنوی به جای یک دینار طلا برای هر بیت, یک درهم نقره به فردوسی داد که شاعر از این عمل سلطان رنجیده خاطر گشت و سلطان محمود را به سختی هجو گفت و به بغداد گریخت.[۱۱]

شاعر طوس در دربار بغداد از اینکه مدت زمان طولانی عمر خود را هدر داده و به سرودن افسانه و دروغنانه پرداخته است پشیمان گشته «داستان یوسف و زلیخا را به نظم آورد سپس به طوس برگشت. در این وقت پیری هفتاد و شش ساله بود. . . »[12]

اینک نمونه­ ای از بخشش­ها و انعامهای پادشاهان ترک غزنوی به شعرای فارسی گوی از کتاب تاریخ بیهقی:

«- و روز چهارشنبه عید کردند. و تعبیه­یی فرموده بود امیر, رضی­ الله عنه [سلطان مسعود غزنوی], چنانکه بروزگار سلطان ماضی پدرش رحمه الله علیه, دیده بودم, وقتی که اتفاق افتادی که رسولان اعیان و بزرگان عراق و ترکستان بحضرت حاضر بودندی و چون عید کرده بود, امیر از میدان بصفه بزرگ [ایوان] آمد. خوانی نهاده بودند سخت با تکلّف, آنجا نشست, و اولیاء و حشم و بزرگان را نشاندند. . . . » و وزیر و عارض و صاحب دیوان رسالت و ندماء حاضر آمدند. و مطربان سرایی و بیرونی دست بکار بردند و نشاطی بر پا شد که گفتی درین بقعت غم نماند که همه هزیمت شد. و امیر شاعرانی را که بیگانه ­تر بودند بیست هزار درم فرمود, و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی بخانه او بردند؛ و عنصری را هزار دینار دادند, و مطربان, مسخرگان را سی هزار درم و آن شعرها که خواندند همه در دواوین مثبت است و اگر اینجا نبشتمی دراز شدی که استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و  مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند, و اینجا قصیده­ ایی که داشتم سخت و بغایت نیکو نبشتم که گذشتن [در گذشت و رحلت] سلطان محمود و نشستن محمد و آمدن امیر مسعود از سپاهان, رضی­الله عنه و همه احوال در این قصیده بیامده است.» .[13]

در مورد تغییر یافتن زبان اصلی و بومی مناطق شهری فارس نشین, همین بس که سری به روستاهای اطراف این شهرها زده شود تا معلوم گردد که زبان روستائیان اطراف این شهرها که کمتر تحت تأثیر زبان وارداتی شهرنشینان بوده تا چه اندازه متفاوت از زبان شهرهای بزرگ و مرکزی می­باشد!

با ۴۰-۵۰ کیلومتر فاصله از اصفهان و طرف غرب و جنوب غربی آن, زبان مردم شهرکرد, سامان, چادگان, فریدن و روستاهای اطراف, بختیاری و ترکی است که متفاوت از فارسی دری اصفهان است.[۱۴]

 و با فاصله کمی از شهر ری (تهران) و به طرف شمال, زبان روستائیان اطراف تهران و زبان مردم استان مازندران طبری است و قابل درک برای مردم ری و تهران نیست.[۱۵] به شرق هم که حرکت کنی چیزی از زبان سمنانی نمی­ فهمی؛ به طرف شمال غرب هم که بِرَوی زبان مردم, گیلکی و تالشی است و قابل فهم برای تهرانیها نیست و این زبانها مخلوطی از بازماندگان زبان کاسپی­های بومی و دیگر زبانهای مهاجر بعدی است که به مراتب قدیمی­تر از زبان فارسی دری است.

از طرف غرب هم زبان تات­ نشینهای بوئین زهرا و زبانهای غیر ترکی شمال قزوین زبانی است از بازمانده­ های زبان پهلوی و متفاوت از فارسی دری و غیر قابل درک برای مردم شهر ری و تهران. غرب و جنوب تهران هم که اطراف قزوین, لوشان, منجیل و کرج و شهریار و قم و اراک و ساوه باشد ترک زبانند؛ زبان مردم کرد, لر و بلوچ هم زبانی است متفاوت از فارسی دری!

در سایر شهرهای بزرگ و مرکزی هم وضعیت تقریباً به همین منوال است؛ لاکن مردمی که به زبان ترکی صحبت می­کنند با صدها, بلکه با هزارها کیلومتر فاصله از هم و در دورافتاده­ ترین روستاها, زبان هم را می­فهمند و مشکلی در برقراری ارتباط با همدیگر ندارند. مثلاً زبان ترکی شهر تبریز با فاصله چند صد کیلومتری, با زبان یکی از روستاهای دورافتاده دشت مغان تفاوت چندانی حتی در لهجه ندارد, و یا زبان ترکی یکی از روستاهای دورافتاده شهر گنجه در جمهوری آذربایجان با زبان ترکی دورافتاده­ ترین روستای شهر زنجان یا قزوین و به فاصله بیش از هزار کیلومتر آنچنان به هم نزدیک است که تفاوت آنها فقط در لهجه, یعنی در پسوند بعضی از فعلهاست که مشکلی در ریشه فعل ایجاد نمی­کند و معنی کلمات و جملات تغییر نمی­یابد.

همة این موارد نشاندهندة بومی بودن زبان ترکی در مناطقی است که این زبان در آن مناطق صحبت می­شود. حتی ترکان قشقایی و پیچاقچی­های سیرجان و مردم افشار کرمان که همچون جزیره­ ای در بین فارس زبانان مانده­ اند و از آذربایجان فاصله بسیار دارند در صحبت کردن با مردم تبریز و باکو و دیگر ترکان دچار هیچگونه مشکلی نیستند !

همچنین تفاوت زبانی یک ترک تهرانی با ترک استانبولی ترکیه که یکی در قاره آسیا و دیگری در قاره اروپا قرار دارد هم با فاصله چند هزار کیلومتری آنچنان نیست که زبان همدیگر را نفهمند, منتها باید ساکنین هر دو شهر, زبان ادبی ترکی را بدانند و همزبان تهرانی ما نگوید: «همشهری, سیزین دیداریزدان بسیار خوشحال اوْلدوم !».

تحمیل شدن زبان دری بر ایرانیان, از جمله بر ترک زبانان را در شعر نظامی گنجوی نیز آشکارا می­توان دید. نظامی اثر عاشقانه لیلی و مجنون را می­خواسته به ترکی بسراید که پیکی از دربار می­آید که آنرا به پارسی و تازی  به نظم بکشد ![۱۶]

ظاهراً نظامی دیگر نمی­خواسته لیلی و مجنون را بسراید که به توصیه و صلاحدید فرزندش «محمد» اقدام به این کار می­کند.

در سالهای اخیر اثری به زبان ترکی, به نام «دیوان نظامی گنجوی» که در موزة «خدیویه» مصر نگهداری می­شود پیدا شده است که بوسیله شاعر و محقق آذربایجانی صدیار وظیفه (ائل اوغلو) بازنویسی و در سال ۱۳۸۲ در تهران بوسیله انتشارات اندیشه نو به چاپ رسیده است. لاکن در مورد اینکه این اثر مربوط به نظامی گنجوی و یا نظامی قارامانلی است بحثهایی را در میان محققین آذربایجانی پدید آورده است؛ ولی اثر, در موزة خدیویه مصر زیر نام: «دیوان نظامی» تألیف المولی نظام الدین ابی محمد جمال الدین یوسف بن مؤید الکنجوی الاویسی المتوفی سنه ۵۹۷ أوله یا أشرف البریـه یا سید الوری الخ «بقلم تعلیق» بخط بیر أحمدبن اسکندر تم تحریره فی سنه ۹۲۳ و هو باللغـه الترکیه» نگهداری می­شود که در حقیقت مشخصات نظامی گنجوی معروف, شاعر قرن ششم وآفرینندة اثر لیلی و مجنون و هفت پیکر را می­رساند.

از قدیم الایام و از زمان حاکمیت مسلمانان بر ایران, زبان رسمی و مکتوب ایرانیان و زبان علم و دین, فلسفه و ریاضیّات و دیگر علوم, عربی شده بود؛ از زمان سامانیان علاوه بر زبان رسمی عربی, زبان دری هم به عنوان زبان شعر و زبانی که درباریان هنگام بزم و شادمانی از آن استفاده می­کردند و شعرا پادشاهان را به این زبان تعریف و تمجید می­کردند در کنار زبان عربی مورد استفاده قرار گرفت.

استفاده از زبان دری در دربار پادشاهان سبب شد که, شعرای شهرهای مختلف که خود زبان دیگر داشتند به دری شعر گویند و از طرف دربار مورد حمایت و تشویق قرار گیرند.[۱۷]

در ادامة همین تشویقها و صله دادن­ها ابتدا زبان شعرا و نزدیکان به دربار, سپس در طول چندین قرن زبان پهلوی مردم شهرهای بزرگ و مرکزی ایران به دری تبدیل گردید. زبان پهلوی مردم شیراز و استانهای همجوار حتی در قرن هفتم و هشتم هم از بین نرفته بود چنانکه سعدی شیرازی علاوه بر کتابهای گلستان و بوستان که به دری است دیوانی نیز به زبان اصلی و بومی مردم شیراز داشته که «فهلویات» (پهلوی) نام داشته است . حافظ نیز علاوه بر دیوان فارسی (دری) ابیاتی هم به پهلوی سروده است.[۱۸]

حتی شعرای ترک که زبان مادریشان ترکی بود و فارسی را هم خوب نمی­دانستند به فارسی (دری) شعر می­سرودند!

نمونه ­ای از این شاعران قطران تبریزی است که در قرن پنجم هجری به فارسی (دری) شعر سروده است.

ناصر خسرو قبادیانی در سفرنامة خود در مورد خوب فارسی (دری) ندانستن قطران می­نویسد:

«در تبریز قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می­گفت, اما زبان فارسی نیکو نمی­دانست. پیش من آمد, دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من پرسید, با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند[19]

پروفسور دکتر غلامحسین بیگدلی محقق آذربایجانی و اولین منتشر کنندة فرهنگ فارسی- ترکی «صحاح­ العجم» هندوشاه نخجوانی مربوط به قرن هفتم هجری در ایران, در مورد اشعار فارسی قطران تبریزی در مجلة «وارلیق» می­نویسد:

«قطران  یارادیجیلیغیندا تورک دیلی­نین افاده­ لرینه و عنصرلرینه راست گلیریک, حتی بیز گمان ائدیریک کی, قطرانین تورک دیلینده ده اثری اولموشدور, منتها هله­ لیک الیمیزه گلیب چیخمامیشدیر. . . »[20]

ترجمه­ ی متن کامل مقالة پروفسور دکتر غلامحسین بیگدلی چنین است: «در آثار قطران به عناصر و ساختار زبان ترکی بر می­خوریم, حتی ما چنین گمان می­کنیم که قطران اثری هم به ترکی داشته است ممتها هنوز به دست ما نرسیده است و شاید روزی شاهد این آثار باشیم. این اندیشه از آنجا ناشی می­شود  که طرز تفکر و ساختار جملات و متون و ضرب­ المثلهایی که وی در اثر خود آورده, همه و همه نشأت گرفته از زبان و فرهنگ, فولکلور و ضرب­ المثلهای مردم آذربایجان و بلکه عین خود آنهاست. در بعضی موارد شاعر بدون در نظر گرفتن ساختار و قواعد دستور زبان فارسی عین مطالب را از ترکی به فارسی ترجمه کرده و به صورت نظم در آورده است. شاعر در عین حالیکه به زبان فارسی شعر سروده لاکن از کلمات ترکی در شعر خود استفاده کافی برده است.

جالب است که قطران زمانی که با کمبود لغات و کلمات فارسی مواجه شده به زبان مادری خود پناه برده و عین کلمات زبان مادری خود را در ساختن قافیه­ ها به کار گرفته است. ما نمونه­ هایی از این نوع مصراع ارائه میدهیم.:

ز بد خواهان او ناید سعادت

چوا زنی خون و از پولاد چوپّو (ص ۳۵۷)

 بو نصر سعد مهدی کز نصرت است و سعد

بر خاتمش نگینه و بر مرکبش جناغ (ص ۱۹۱)

 سئوال سائل خوشترش از نوای سرود

چنانکه قصه زائر ز ساغر و بکماز (ص ۱۸۵)

 آب است جود او و دل دوست چون خوید

نار است خشم او وتن خصم خشک تاغ (ص ۱۹۱)

چو بر بالای میمون او برزم اندر نهد یون او

بود فرخ فریدون او عدو ضحاک بد اختر (ص ۱۰۶)

 در باغ و راغ میر چمان, ماه جاودان

تا جای سرو باغ بود, جای رنگ داغ (ص ۱۹۱)

 نرگس بیاد سوسن و شمشاد در فکند

دینار گون نبید به کافور گون ایاغ. . . (ص ۱۹۰)

در این ابیات کلمات «جوال», «چوپّو» (یاللی), «جناغ», «بکمز», «تاغ», «یون», «داغ» و «ایاغ» همه به ترکی است.

در مثالهایی که آورده شد به علت اینکه پیدا کردن قافیه بر روی حرف «غ» در عربی و فارسی  سخت است شاعر از کلمات زبان مادری استفاده کرده و قافیه­ ها را ساخته است. نمونه­ هایی از این قبیل در دیوان قطران فراوان است.

اساساً قطران در زبان مادری [ترکی] اندیشیده, سپس محتویات ذهنی خود را با اسلوب و ساختار زبان مادری به فارسی ترجمه کرده به نظم در آورده است. تمام افکار و اندیشه, طرز بیان, ساختار جملات, مبتدی, خبر و خصوصیات دیگر جملات, از آن جمله امثال و حکم نیاکان, همه و همه نشان از خصوصیات زبانی و طرز تفکر مردم آذربایجان دارد. از این جهت به مواردی چند از دیوان قطران دقت کنیم:

شاد باشد هر که سوی داوران تنها رود (ص ۷۲)

(تک باشینا قاضی یانینا گئدن شاد قاییدار)

 

در خواندم ز بام و برون راندم ز در (ص ۱۳۱)

(دامدان چاغیریب قاپی دان قووار)

 

چنین نوروز بگذاری هزاران (ص۲۳۸)

(مین بئله بایراملار گؤره ­سن)

[در حالیکه در فارسی «صد سال به این سالها» می­گویند]

 

به خرمی بگذاری هزار عید چنین (ص ۲۹۵)

(شنلیکله مین بئله بایراملار کئچیره­سن)

 

بود همیشه گذرگاه حبل بر چنبر (ص۲۷۷)

(ایپ گلیب همیشه دوغاناقدان کئچر)

 

هم به چنبر گذرد گرچه دراز است رسن (ص ۲۸۹)

(ایپ نه قَدَر اوزون اولسادا یئنه ده گلیب دوغاناقدان کئچه­ جکدیر…)

 

ضرب­المثلهایی این چنینی در دیوان قطران بسیارند. از طرف دیگر, در دیوان قطران مصراع­هایی است که اگر کسی زبان ترکی را نداند و طرز تفکر در زبان و فرهنگ ترکی برایش ناآشنا باشد, فهمیدن و دریافتن مفهوم ابیات قطران برایش بسیار دشوار خواهد بود.

به عنوان مثال:

چو من سوی هوا پویم شود پایم به سان پر (ص ۱۷۳)

(من هاوایا یوکسلسم آیاغیم قاناد آچار)

در این مصرع مفهوم «آیاغیم قاناد اولار» [پایم مثل پر می­شود] در فارسی کاربردی ندارد و مخصوص زبان ترکی است. در زبان فارسی برای تفهیم چنین تفکری از جمله «مثل مرغ پر در می­آورم» استفاده می­شود . . .».[21]

در آثار «ترکان پارسی گوی» دیگر چون نظامی گنجوی, خاقانی شروانی, مولوی قونوی (بلخی), صائب تبریزی و دیگران هم به این قبیل موارد بر می­خوریم!  

 



برچسب‌ها: [1] – آذربایجان در سیر تاریخ ایران , رحیم رئیس­نیا , ص ۸۵۷ [2] – آذربایجان در سیر تاریخ ایران , ص ۸۵۷/ نامة دانشوران ج ۱. ص ۳۶۷. [3] – آذربایجان در سیر تاریخ . . . . , ص ۸۵۸/ انسیکلوپدی اسلامی , چاپ ترکیه , ماده آذری , جلد ۲ , ص ۱۱۹. [4] – همان کتاب ص ۸۶۳. [5] – همان کتاب ص ۸۵۸. [6] – تبریز از دیدگاه سیاحان خارجی در قرن هفدهم , اکرم بهرامی (دماوندی) , ص ۸۲ , اردیبهشت ۲۵۳۶ (۱۳۵۶) – تهران. [7] – تبریز از دیدگاه سیاحان خارجی – ص ۸۲/ اولیاء جلد دوم ص ۲۵۳. [8] – تاریخ مسعودی , مسعود میرزا ظل السلطان , صص ۴-۵ , انتشارات یساولی فرهنگسرا , چاپ اوّل تابستان ۱۳۶۲٫ [9] – تاریخ زبان و لهجه­های ترکی , دکتر جواد هیئت , صص ۳۹۳-۳۹۴ , سال ۱۳۶۵ انتشارات توس. [10] – روزنامه نوید آذربایجان , سه­شنبه ۱۳۸۳/۱۲/۲۶ شماره ۳۳۷-۳۳۹ ص ۶ , مقاله «تفحصی در زبان فارسی دری یا فارسی متداول امروز» میر هدایت حصاری. [11] – تاریخ تمدن , ویل دورانت , چاپ ششم , جلد ۴ ص ۳۴۳. [12] – همان کتاب , همان صفحه. [13] – تاریخ بیقهی , به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر , چاپ چهاردهم , ۱۳۸۲ , صص ۱۵۵- ۱۵۴ , نشر مهتاب. [14] – زبان مردم «شهرکرد» بختیاری و زبان مردم «سامان» و «چادگان» ترکی است و زبان مناطق فریدن ترکی و بختیاری است. یعنی در این مناطق , مردم بیشتر روستاها به ترکی سخن میگویند و ساکنین بعضی از روستاها هم به بختیاری تکلم می­کنند. [15] – حتی زبان مردم تجریش پیش از آمدن تهرانیها به تجریش و اتصال تهران به تجریش , متفاوت از فارسی بوده است (روزنامه همشهری ۸۳/۶/۲۰ شماره ۳۴۹۶ , مصاحبه با دکتر علی اشرف صادقی تحت عنوان «مرگ گویش تجریشی»). [16] - مقدمة لیلی و مجنون در خمسة نظامی , وحید دستگردی- چاپ امیر کبیر/ سیری در تاریخ زبان و لهجه­های ترکی . . . ص ۱۷۵. [17] – زبان فارسی در آذربایجان , موقوفات دکتر محمود افشار , ص ۵۰۱. [18] – روزنامه همشهری , یکشنبه ۱۳۷۸/۸/۱۶ شماره ۱۹۷۲. [19] - زبان فارسی در آذربایجان. . . ص ۳۸۴ – سفرنامه ص ۷ , به کوشش دکتر نادر وزین پور. [20] – مجلة ماهانه ادبی- فرهنگی , «وارلیق» ص ۳۰ , سال هفتم شماره ۷ و ۸ سال ۱۳۶۴ به مدیریت دکتر جواد هیئت. [21] – ترجمة مقالة ترکی پروفسور غلامحسین بیگدلی , مجلة «وارلیق» صص ۳۰-۳۷- سال هفتم شماره ۷-۸ سال ۱۳۶۴. ۲۱ دی ۹۰ ادبیات - تاریخ , کیتاب لار , مقالات فارسی ,

جمعه 19 آذر 1395
بؤلوملر : قره داغ - اهر ,