نبی» دلداده دختری به اسم « هجر» بود اما پدرهجر مخالف ازدواج انها بود دو دلداده دست در دست هم فرار می کنند ، پدر «هجر» ناچار، به وصلت آنان رضایت می دهد
زندگی، روالی عادی به خود می گیرد و اما وقتی مادرش « گوزل» مورد تهدید امنیه ها قرار می گیرد نبی با آنان در می افتد ، با شجاعتهایش مشهور میشود و به مبارزان فراری می پیوندد
آوازه ی « قاچاق ننی» در ایل و تبار می پیچد و هرجا که ظلم خان ها و اربابان ، دمار از روزگار مردم درمی آورد او یکه تاز میدان می گردد و با حمایتی که وی از ستمدیدگان می نماید مورد حایت مظلومین قرار میگیرد ، و در قلب مردم جای خود را هر روز وسیع و وسیع تر می یابد . دهقانان او را در میان خود می پذیرند و او هر از گاهی را در دهی می ماند و نام و نشان او از حکومتیان مخفی نگاه داشته می شود
همسر وی «هجر» شیرزنی شجاع و شیفته زرم و دیلیری که دور از ایل و تبار به روی زین اسب و دوشادوش قاچاق نبی به مبارزه می پردازد
امنیه ها و مأموران حکومتی تزار روسیه ،با همدستی مالکین و فئودال ها ، هرجا که خبری از نبی می یابند ، قشون و افرادشان را به دستگیری او راهی می سازند و اما قاچاق نبی چون عقابی سرافراز از خطر می گریزد. در سیر مبارزه ، قاچاق نبی به مبارزی شکست ناپذیر تبدیل می گردد با توطئه ای سازمان یافته «هجر» را دستگیر میکنن تا از این طریق بتوانن نبی را به دام بیندازند نبی به کمک یارانش همسر خود را نجات می دهد
کینه ی خصم ، از نبی آنچنان اوج می گیرد که از هیچ حیله ای برای کشتن وی فرو نمی مانند تا اینکه از مکر و فریب یک زن برای قتل نبی استفاده میکنن. زن مکّارِ"شاه حسین" یکی از یاران نبی را با طلا و جواهرات گول می زند و روزی که نبی میهان آنان است ، او به دروغ مدعی آزار نبی به خود می شود و شاه حسین از این ادعای دروغ چنان می آشوبد که تفنگش را برمی دارد و پنهانی منتظرنبی می ماند . قاچاق بنی که بی خبر از همه جا با خیل یارانش سوی خانه ی رفیق می آمد هدف تفنگ شاه حسین قرار می گیرد و گلوله ها چنان کاری و عمیق بر دلش می نشینند که تنها مجالی می یابد چنین سخن گوید : « ای دوست ، ای نامرد برای چه کشتی مرا؟ من که خاک پای تو بودم ! چرا گذاشتی نامردمان و غداران به آرزوهایشان چنین آسان برسند؟ ... آی هجر ! ای زیباترین سوگلی دیار! کجایی که یارت را کشتند !؟نبی ات را کشتند ! در غربت، آن هم یک رفیق ... ای مردمان ، ای یاران، نبی را کشتند ! نبی را که فدایی ایل و تبار بود و فریادرس بیچارگان ! ... دشمنان هرگز دل این کار را نداشتند ... یک عزیز... یک دوست مرا کشت ! یک ... »
با مرگ "نبی" یارانش به خونخواهی بپا خواسته و" شاه حسین "و زن نابکارش را کشتند و اما نامهای" نبی و هجر" ماندند تا در دلها، زیستنی دگرگونه آغاز کنند .